و ايضاً ريشههاي نظري ناتواني ايرانيان در تقابل با استثمار
ايران نيز كشور بزرگي بود. اين را صنعت آن دوران نشان ميدهد. وقتي آثار باستاني دوره صفويه را ميبينيم. كشوري كه آباد نباشد اينهمه كاروانسرا * ندارد. صنعت توريسم فعّال است. تجار در امنيت اگر نباشند اينهمه رفت و آمد بين بلاد نميشود، جاده ابريشم راه نميافتد. ** اگر امنيت و آرامش نباشد هزاران اختراع صورت نميپذيرد و دانشمندان دست به ساخت بناهاي غيرمتعارف مثل منارجنبان *** و ماديهاي اصفهان *2* و جويهاي شگفتآور فين *3* كاشان نميزنند. زمين چوگان به وسعت ميدان نقش جهان نميسازند *4* كه جايگاه ويژهاي مشرف به آن مثل عمارت عاليقاپو *5* داشته باشد. مدنيّت در اين كشور سر به فلك گذاشته بود و جرأت داده بود حتي نان جديد اختراع كنند *6* و خوردنيهاي ويژه براي سپاه *7*. يك تمدن باستاني بايد در چه حدّي از شكوفايي باشد كه از بخارات فاضلاب انرژي گرمايي توليد كند؟!
اما مطالعه تاريخ نشان ميدهد اين عظمت با شيب پرسرعتي از دست ميرود. چرا و به چه علّت؟ چگونه جامعهاي با اين قدرت علمي و معنوي تسليم كفار اروپايي گرديده و جان و مال و ناموس خود را وا ميگذارد؟
اينجا نيز با بررسيهاي دقيق، ردپاي همان مباني نظري كه هندوستان با عظمت را فروپاشيد ديده ميشود. تفكر فردمحور و انزواطلب بودايي و عرفاني كه از تأثيرگذاري انسان بر پيرامون خود ميكاهد و رشد را «دروني» معنا ميكند، در سرزمين ايران نزج مييابد و رواج پيدا ميكند. از كي و به دست چه كسي؟
عرفان، تصوّف و رهبانيت جايي در مذهب شيعه نداشت. تأكيد مكرّر و مؤكّد رسول مكرّم اسلام (ص) و اهل بيت عصمت و طهارت (ع) فضا را براي پيدايش چنين انديشههاي درونگرايانهاي بسته بود. نخبگان و انديشمنداني هم كه در طول تاريخ گرايشهاي عرفاني پيدا ميكردند، به سرعت توسط بزرگان شيعه دفع ميشدند و منزوي ميگرديدند.
اما در اواسط دوره صفويه، درست در زماني كه گاليله *8* داشت كيهانشناسي را متحوّل ميساخت و دكارت *9* فلسفه مَدرَسي *10* قرون وسطي را، شكسپير *11* آمده بود تا صنعت رسانه را دگرگون كند، در نوع نمايشي آن، پيش از تولد نيوتن *12*، لايبنيتس *13* و جان لاك *14*، صد سال پيش از پيدايش بريتانياي كبير *15*، صدرالمتألهين پا به عرصه وجود نهاد. فيلسوفي كه به عرفان زباني علمي بخشيد *16*.
عرفان پيش از ملاصدرا وجود داشت، اما بيشتر تحت عنوان «عرفان عملي» *17* مشتمل بر مجموعهاي از نسخههاي رفتاري كه سينه به سينه و چهره به چهره از نسلي به نسلي ديگر توسط استاد به شاگرد منتقل ميشد. كار بزرگ و ماندگار صدرالمتألهين الهام گرفتن از «ابن عربي» *18* در توليد عرفان نظري و شيعي كردن آن بود. وي با نگارش كتاب اسفار اربعه *19*، چهار گام عرفان عملي *20* را در قالب ادبياتي فلسفي كه استفاده از اصطلاحات ابن سينا و فارابي و كندي بود به نحوي آرايش داد كه از نظر عقلي قابل قبول به نظر ميرسيد و با عقايد شيعه سازگار. ملاصدرا درباره ابن عربي ميگويد: «منشأ ديگر تحول ديني در جهان اسلام به حتم عارف كبير ابن عربي است، كه واضع عرفان نظري در جهان اسلام است كه به عقيده حقير [ملاصدرا] اگر باعث رنجش اهل فلسفه نشود مقامي عظيم تر از بوعلي و فارابي دارد.»
در آن عصر و پيش از نشر آراء ملاصدرا، عرفا چهره محبوب و مورد پسندي در ميان شيعيان نداشته و پيوسته مورد تكفير قرار ميگرفتند. ملاصدرا نيز به انحراف فكري و عملي بيشتر مدعيان تصوّف و عرفان اذعان ميكرد. اما تلاش او براي عقلاني كردن تفكر عرفاني، اگر چه در بادئ امر با مخالفتهاي شديدي روبهرو شد، با گذر زمان، جاي خود را در ميان بزرگان شيعه باز كرد و به خصوص در انديشه پارهاي از فقها و اصوليون راه يافت. اين بزرگان دريافتند كه با شيوه فلسفي بهتر ميتوانند از اصول اعتقادي شيعه دفاع كرده و مسائل و معضلات علم اصول را حل كنند و كمكم اين پندار شكل گرفت كه فهم از روايات و احاديث و حل تعارضات باب تعادل و تراجيح نيز با كمك تفكر فلسفي آسانتر ميشود. بزرگ شدن باب اصول عمليه، علي الخصوص استصحاب، ميتواند آثار فلسفه در علم اصول فقه را نشان دهد.
شدّت گرايش به عرفان و فلسفه ملاصدرا را ميتوان پس از پايان دوره اخباريگري مشاهده كرد. در دوران حيات ملاصدرا، اخباريگري *21* حوزههاي علميه شيعه را فتح ميكند و باور جاري بزرگان شيعه ميشود. علم اصول فقه را طرد ميكند و عرفان و فلسفه را نيز و 170 سال تفقه عقلاني را به محاق ميبرد. اخباريها آموزههاي ابن عربي را خلاف باورها و اعتقادات شيعه ميدانستند و طبيعتاً در اين دوران جايي براي نشر انديشههاي ملاصدرا نبود. اما پس از آسيبهاي فراواني كه تفكر اخباريگري به شيعه زد، در دوره بازگشت، فقها كه دوباره باب علم اصول فقه را گشودند، عطشي كه به علوم عقلي و استدلالي پيدا شده بود، فضاي گستردهاي براي رواج و نشر تفكر ملاصدرا گشود. درست در همين زمان فرانسه در حال انقلاب است و انقلاب آمريكا نيز به تحقق پيوسته است. عصر صفويه و افشاريه و زنديه در ايران به پايان رسيده و قاجار بر سر كار آمده است.
حكمت متعاليه مورد قبول قرار گرفت و پارهاي از بزرگان را به سمت خود كشيد. اما آثار سياسي و اجتماعي رواج تفكر فلسفي/عرفاني ملاصدرا چه بود؟ كافيست به تاريخ مراجعه كنيم و رويدادهايي را كه علماي اسلام و روحانيون در آن نقش داشتهاند را بر رسيم. نخست فاصله معناداريست كه حوزههاي علميه از علوم و فنون روز ميگيرند. «شيخ بهايي» *22* كه خود استاد ملاصدرا محسوب ميشود، حضور پررنگ و فعالي در عرصه سياست دارد و در جميع دانشهاي زمان خود صاحب نظر است. اخباريون مشهوري چون «علاّمه مجلسي» *23* نيز نقشهاي اجتماعي پرنفوذي را بازي ميكنند. اما پس از ظهور و بروز عقلانيّت درونگراي عرفاني ديري نميپايد كه هيچ نمونه ديگري در ميان بزرگان شيعه يافت نميشود و اعتبار و احترام و عظمت علما به كنارهگيري از زرق و برق دنيا، گوشهنشيني و ذكر كرامات و پيشگوييها و علوم غيبيّه از قول و فعل آنهاست. تا جاييكه ميبينيم در فتنههاي بزرگ هم كناره ميگيرند *24* و دخالت نميكنند و اين عدم دخالت حمل بر فضل و كرامت ميگردد. يا در قضيه مشروطه *25* كه مداخله از طرف برخي صورت ميگيرد، باقي طرد و نفي كرده و نهي مينمايند و اين دخالتها را منكَر تلقّي ميكنند.
هنگامي كه «درونمحوري» عرفان به فلسفه راه پيدا ميكند، يقيني كه «ابن سينا» *26* در «شفا» *27* سه شرط سخت و دشوار براي تحققش اعلام ميكند *28*، ناگهان تبديل به يك «حالت دروني» *29* ميشود. روش منطقي ميراث «ارسطو» *30* نيز كه تلاش ميكرد از طريق حدّ تامّ *31*؛ جنس و فصل، با واقعيت ارتباط برقرار كند و آن را بشناساند، با اصالت يافتن وجود در مبناي حكمت متعاليه، ديگر قادر به ارائه هيچ شناخت قابل تحليل و ارزيابياي از واقعيت نيست.
اين دو نقيصه، حكمت متعاليه را به ابزاري تبديل كرد كه صرفاً ميتواند لوازمات اوهام و ادراكات باطني يا شهودي فرد را نشان داده و تعقيب كند. اين فلسفه هيچ ابزاري براي شناخت واقعيت ندارد و نظريه «اتحاد عقل و عاقل و معقول» *32* آن در شناخت جهان ماده ناكارآمد است. طبيعتاً اتفاق عجيبي در ميان پيروان اين فلسفه افتاده است؛ تعارضات و تناقضات غير قابل حل.
-----------------------------------
* پررونقترين دوره احداث و مرمت كاروانسراها را ميتوان دوره صفويه دانست. در اين دوران بود كه شاه عباس يكم با توجه به تدبير خود، تصميم به بازسازي و احياي جاده ابريشم نمود و يكي از الزامات اين كار را احياي كاروانسراها ميدانست. پژوهشگران همين موضوع را يكي از دلايل اشتهار بيشتر كاروانسراها به كاروانسراي شاه عباسي ميدانند.
** بازرگاني در عصر صفويان هم به صورت مبادله كالا با كالا و هم مبادله كالا با پول نقد (سكه نقره صفوي يا خارجي) صورت ميگرفت. بازرگانان عمده براي انجام كارهاي تجاري، نمايندگي داشتند كه به نقاط گوناگون سفر ميكردند. برخي از بازرگانان در كشورهاي دور مانند سوئد و چين فعاليت تجاري داشتند. بازرگانان به خاطر حمايت حكومت، از اعتبار بالايي برخوردار بودند. تجارت داخلي در دست تاجران ايراني مسلمان بود. يكي از محصولات عمده صادراتي، ابريشم بود. بازرگانان ارمني، انگليسي و هلندي، در صدور ابريشم خام ايراني با يكديگر رقابت ميكردند. غير از ابريشم و پارچه، تيماج، پشم شتر و گوسفند، چرم، ظروف مدل چيني، مصنوعات طلا و نقره، قالي و سنگهاي قيمتي، به كشورهاي اروپايي صادر ميشد. در مقابل، از آن جا ماهوت و منسوجات، جام، آينه و شيشه پنجره، اجناس فلزي تجملي، چراغ و كاغذ تحرير وارد ميشد. شاه عباس اول در توسعه بازرگاني مؤثر بود. يكي از كارهاي مهم اين پادشاه، برقراري روابط تجاري با كشورهاي خارجي بود. از ديگر كارهاي شاه عباس، توسعه بندرهاي هرمز و جرون (بندرعباس) و برقراري امنيت در اين مناطق مهم تجاري بود. اين اقدامات موجب گسترش روابط تجاري با كشورهاي خارجي شد، تا بدان جا كه گاهي بيش از 300 كشتي در بندر هرمز لنگر ميانداختند. بندرعباس و اصفهان نيز از مراكز مهم فعاليت بازرگانان هند، پرتغال، هلند و انگلستان بودند. در دوره صفويه، امتيازات و تسهيلات زيادي مانند مصونيت قضايي و معافيت گمركي، براي بازرگانان اروپايي قائل شدند. بازرگانان خارجي اجازه صدور هر نوع كالا، به جز اسب را داشتند. از جمله عوامل توسعه بازرگاني، امنيت راهها بود. بازرگانان بايد عوارض راهداري و ماليات گمركي (به ميزان 10 درصد قيمت كالا) ميپرداختند. علاوه بر اين، براي آن كه كالا زودتر ترخيص شوند، 4 درصد به «شهبندر» پرداخت ميشد.
*** منارجنبان يكي از آثار تاريخي اصفهان است كه در سال 1362 از خميني شهر جدا و به اصفهان ملحق شد. اين بنا در سال 716 قمري ساخته شده و عارفي به نام «عمو عبدالله كارلاداني» در آن به خاك سپرده شدهاست. كارلادان يكي از روستاهاي معروف منطقه ماربين باستان است. نكته قابل توجه درباره اين بناي تاريخي اين است كه با حركت دادن يك مناره، مناره ديگر نيز به حركت و جنب و جوش ميآيد. ايوان منارجنبان يكي از آثار تك ايواني دوران ايلخاني است كه به سبك مغول ساخته شده؛ ولي شكل منارهها نشان ميدهد كه آنها را اواخر دوره صفويه به ايوان اضافه كردهاند. دليل حركت اين بنا مدت هاست براي دانشمندان سؤال بوده و بسياري هنوز هم ميگويند هيچ دليل منطقي اي براي اين حركت وجود ندارد.
*2* كلمه مادي، در گويش عاميانه مردم اصفهان به جوي بزرگ و مجراي آبي گفته ميشود كه از رودخانه براي زراعت و كشاورزي و يا مصرف شرب اهالي شهري جدا ميشود و اين واژه به لفظ فارسي قديم به معناي ممر و مجراي آبي است كه از رودخانه كوچكتر و از نهر بزرگتر باشد. در زمان صفويه بر اثر رشد جمعيت و توسعه شهر و نياز بيش از پيش به آب، براي تقسيم آب زاينده رود از وجود دانشمند معروف شيخ بهايي استفاده نمودند. طومار شيخ بهايي در سال 923 هجري قمري در زمان شاه طهماسب صفوي تنظيم و مورد استفاده قرار گرفت. «تقسيم آب زاينده رود كه به نام طومار منسوب به شيخ بهايي معروف است و يگانه تقسيم نامه كامل بر جاي مانده از زمان هاي دور در مورد بهره گيري از آب اين رودخانه محسوب ميشود، شامل يك صفحه (حكم شاه و روش محاسبه و مديريت آن)، دو صفحه قواعد كلي اجرايي و 24 صفحه ريز حقابه هاي بلوكات و روستاهاي مختلف حوزه آبخور رودخانه و جمعاً 27 صفحه است.» بر اساس اين تقسيم نامه، آب رودخانه طي چهار مرحله تقسيم به آخرين سطوح اراضي آبخور آن ميرسد.
[پاورقيها ادامه دارد...]