ريشههاي نظري ناتواني هند در تقابل با استثمار
اندكي به گذشته باز گرديم. براي تحليل اينكه چطور چنين بلايي سر يك كشور ميآيد و تمام منابع خود را در اختيار كفار قرار ميدهد.
انگستان 150 سال حدوداً بر هندوستان حكومت كرد. آن را بخشي از خاك خود اعلام كرده و تمامي منابع طبيعي آن را به سرقت برد. هنديها را به بردگي گرفت و به عنوان سربازان خود به اقصي نقاط جهان كشاند. تا سالها بخشي از ارتش انگلستان را همين هنديها تشكيل ميدادند.
اين چند گزارش تاريخي را بخوانيد:
«ويل دورانت» * درباره هند مينويسد: «به خاطر داشته باشيم كه مردم شمال هند با يونانيها، روميها و خود ما همنژاد هستند يعني از همان نژاد هند و اروپايي يا آريايي هستند.» زبان سانسكريت ريشه زبان اروپايي است. وي يادآور ميشود كه رياضيات هندي چگونه توسط اعراب وارد غرب گرديد و همچنين پرداختن به مسائل ديگري چون فلسفه، مذهب و تمدن در هند و به طور عام در شرق، كه در جاي خود قابل توجه است.
در ادامه وي به اين نكته اشاره دارد كه چگونه هندوستان توسط دزدان دريايي انگليسي و فرانسوي مورد تهاجم و غارت قرار گرفت و استعمار و استثمار چگونه در اين كشور غلبه يافت و مردم اين سرزمين را در خود فروكشاند. وي مينويسد كه انگليسيها همه چيز را در هندوستان به فروش ميرساندند آنها حتي حاكمان ايالتها را با دريافت رشوه به قدرت ميرساندند، و هندوها را وادار ميكردند گران بخرند و ارزان بفروشند و اين سياست امپرياليستي بود كه سبب گرديد 30 ميليون هندي در كلكته به اوج بدبختي برسند.
طي اشغال هند توسط نيروهاي بريتانيا، بر اساس منابع مختلف تاريخي، در دهه 1770 ميلادي بيش از 10 ميليون هندي تنها در ايالت بنگال اين كشور، بر اثر قحطي و گرسنگي، بيماري، بدرفتاري و شكنجه به دست نظاميان انگليس و يا بر اثر فشار كار اجباري جان خود را از دست دادند.
در حقيقت هنديها ميبايست در كشور خود به انگليسيها ماليات ميپرداختند؛ «درصد مالياتها نسبت به توليد ناخالص ملي در هند بيشتر از هر كشور ديگري در دنيا است تا همين اواخر اين رقم معادل دو برابر درصد مالياتها در انگليس و سه برابر اسكاتلند بود.» انگليسي ها به واسطه اين مالياتهاي سنگين، هزينه سربازان هندي را، براي سلطه بر كل اين شبه قاره تامين ميكردند و بدون صرف هيچ هزينه اقتصادي و انساني توانستند خود را بر كل هندوستان مسلط سازند، در حقيقت از خود هنديها براي استعمار و استثمار هندوستان بهره بردند. وي معتقد است كه هندوها در برابر اين همه ستم هيچ فريادرسي نداشتند. ويل دورانت در ادامه به چگونگي انهدام اقتصادي هندوستان ميپردازد و مينويسد: «شرايط اقتصادي هند نتيجه اجتنابناپذير استثمار سياسي آن است.»
از سال 1942 نيز قحطي ديگري به دليل تصميم استعماري دولت بريتانيا و شخص چرچيل در هندوستان به وقوع پيوست كه در حدود 5 ميليون هندي ديگر را به كام مرگ كشاند. طي سالهاي 1942 تا 1944 بين 3/5 تا 5 ميليون هندي بر اثر قحطي جان باختند. به دستور چرچيل در اين سالها، تمامي كشتيهايي كه براي انتقال مواد غذايي به هند مورد استفاده قرار ميگرفت، به انتقال تجهيزات و آذوقه براي نيروهاي نظامي انگلستان در شمال آفريقا به كار گرفته شدند و بدين ترتيب قحطي بزرگي اين بار نيز در ايالت بنگال هند جان ميليونها هندي را گرفت.
مقام معظّم رهبري در همين مقوله ميفرمايند: «ثروتي كه انگلستان در قرن هجدهم و نوزدهم بدست آورد و توانست به وسيلهي آن ثروت و پول نقد و طلاي نقد، سياست خودش را بر كل اروپا و مناطق ديگر سيطره بدهد، بخاطر پولي بود كه انگليسيها از استعمار كشورهاي شرقي و عمدتاً شبه قارهي هند بدست آورده بودند؛ شبه قارهي هند و كشور سيام سابق و بقيهي كشورهاي آن منطقه را غارت كردند! شما به تاريخ مراجعه كنيد، مطالعه كنيد؛ واقعاً در يكي دو كلمه نميشود گفت كه اينها با هند چه كردند؛ انگليسيها ثروت هند را و ثروت آن منطقه را - كه منطقهي بسيار پرثروتي بود - مثل يك انار آبلمبوئي فشردند و همه رفت توي خزانهي دولت انگليس و كشور انگيس تبديل شد به يك ثروتمند! ديگر سؤال نميشود اين ثروت از كجا آمد. اين ثروت احترام دارد!» **
آنچه تعجب انسان را بر ميانگيزد اينكه هند در اوج اقتدار و صنعت و دانش و هنر، در مقابل گروه اندكي از سربازان انگليسي شكست خورده است. گزارشهاي رسمي حاكي از آن است كه نيروهاي انگليسي مستقر در كشور پهناور هندوستان، كشوري با چند صد ميليون جمعيت، به چهل هزار نفر هم نميرسيد! چه چيزي مانع شد تا اين جمعيت در مقابل دشمناني اندك قيام نكند و 150 سال مدارا نمايد؟!
راز آن در ريشههاي نظري و اعتقادي انسانهاست. مردم هند با باورهاي هندويي *** و بودايي *2* رشد كرده و انديشههايشان با مكتبهاي درونگرا و فردمحور عجين شده بود. مكاتبي كه انسانها را به مدارا با رنج و حتي لذّت بردن از آن دعوت ميكند. پيش از آنكه انگليس وارد هند شود، سلاطين و اشراف هند براي استثمار ملّت خود، ذهن آنها را با انديشههايي باطل مسموم كرده بودند. انديشههايي كه ظاهري عرفاني و صوفيانه دارند.
چكيده آموزه بودا اين است: «ما پس از مرگ در پيكري ديگر باز زاييده ميشويم. اين باززايي ما بارها و بارها تكرار ميشود. اين را چرخه هستي يا زاد و مرگ ميناميم. هستي رنج است. زايش رنج است. پيري رنج است. بيماري رنج است. غم و اندوه، ماتم و نااميدي رنج است. پيوند با آنچه نادلخواه است، رنج است. دوري از آنچه دلخواه است، رنج است؛ و خلاصه اينكه دل بستن رنجآور است. ما اگر خواسته باشيم كه از چرخه زاد و مرگ رهايي يابيم بايد گرايشهاي نفساني را كنار بگذاريم، درستكار باشيم، به يوگا پرداخته به حالات خلسه روحي دست پيدا كنيم كه اين تجربيات باعث مهرورزي ما به همه موجودات و بوندگان ميشود و سپس از راه اين دركها و تمركزهاي ژرف به روشني و بيداري ميرسيم و از اين دور باطل خارج ميشويم.»
افسران انگليسي وقتي با چنين نگرشهاي مذهبي مواجه شدند، مردمي بيآزار را در مقابل خود يافتند كه هر چه از آنها بدزدي بيشتر با تو دوستي ميكنند و هر چه بيشتر آنها را آزار دهي بيشتر به تو دل ميبندند! در حقيقت اين پادشاهان هندوستان بودند كه با تحميق ملّت خود، ابزاري مناسب براي استثمارگران فراهم كرده بودند.
آثار نظريه تناسخ *3* در مكاتب هندي در مشابهت عجيبي با مكتب اشاعره *4* در اسلام است كه قاتلاني مانند حجّاج بن يوسف *5* براي تخدير مردم و شكستن مقاومت آنها جبرگرايي را ترويج ميكردند. حجّاج در توجيه جنايتهاي بيشمار خود ميگفت: «اين مردم گناهكارند. من بايد بر آنها مسلّط باشم و به آنها ستم كنم، چرا كه مستحق آن هستند» *6*
شاهان هند از رواج و دامنه گرفتن مكتب بودا خرسند بودند. زيرا ميديدند بر اقتدار آنان ميافزايد و بر ظلمهايشان سرپوش مينهد. جامعهاي ساختند كه طبقاتي بودن را ميپسنديد و فقرا از فقر خود راضي بودند و اجحاف در حق خويش را بر ميتافتند. اين به پنهان كردن كليد خانه زير پادري ميماند. اگر چه ورود به خانه را براي اهل آن تسهيل ميكند، اما راهي براي آمد و شد دزدان نيز ميگشايد!
--------------------------------
* ويليام جيمز دورانت (به انگليسي: William James Durant) (زاده 5 نوامبر 1885 ـ مرگ 7 نوامبر 1981)، فيلسوف، تاريخنگار و نويسنده آمريكايي بود. مهمترين اثر او تاريخ تمدن، مجموعه كتابي 11 جلدي است كه با همكاري آريل دورانت، همسرش نوشتهاست. وي در اين كتاب توانستهاست با استفاده از آثار مورخان ديگر (از هرودوت تا آرنولد توينبي)، كه از ابتداي تاريخ مكتوب بشر تا كنون زيستهاند، مكتب نويني از تاريخنگاري را به وجود آورَد. او براي نوشتن هر فصل از كتاب به گوشهاي از دنيا سفر ميكرد؛ از مصر و ايران تا سيبري و ژاپن. مقصد او براي نوشتن جلد اول كتاب تاريخ تمدن با عنوان «مشرقزمين، گهواره تمدن» بود. بعد چاپ جلد اول، سفرهاي دور دنيايش شروع شد كه 50 سال ادامه يافت. در نهايت، در 1975، نوشتن تمامي 30 جلد كتابش و همچنين سفرهايش به اتمام رسيده است.
** بيانات در ديدار استادان و دانشجويان كردستان، 27/2/1388
*** هندوئيسم، هندوگرايي يا آئين هندو يا هندوتوا، يك دين هندي است كه بيش از سه هزار سال ديرينگي و ميليونها پيرو دارد. هندو پس از مسيحيت و اسلام سومين دين بزرگ جهان است. به باور هندوها، يك روح واحد كيهاني به نام برهمن وجود دارد. هر موجود زنده يك روح ذاتي (آتمان) و خدايي دارد كه با برهمن يكي است. از آنجا كه موجودات زنده اين را درك نميكنند و فريب اين تصاوير ناماندگار جهان ظاهري را ميخورند روحهاي ذاتي افراد در تله بدنها گير افتاده و نميتواند به برهمن بپيوندد. تنها زماني كه فرد اين يگانگي ارواح (وحدانيت وجود) را كاملاً درك كرد، آتمان ميتواند از چرخه زايش دوباره و قانون كارما بگريزد و به برهمن جاويدان بپيوندد.
*2* آيين بودا يا آيين بودايي، بوديسم يا بوداگرايي دين و فلسفهاي مبتني بر آموزههاي سيدارتا گوتاما كه در حدود 566 (پيش از ميلاد) تا 486 (پيش از ميلاد) ميزيسته، است. آيين بودا به تدريج از هندوستان به سراسر آسيا، آسياي ميانه، تبت، سريلانكا، يمن، آسياي جنوب شرقي و نيز كشورهاي خاور دور مانند چين، مغولستان، كره و ژاپن راه يافت. آيين بودايي به عنوان دين پاكان در نظر گرفته ميشود و با 500 ميليون پيرو يكي از اديان اصلي جهان بهشمار ميآيد. آيين بودا بيشتر بر كردار نيك، پرهيز از كردار بد و ورزيدگي ذهني تأكيد دارد. آماج اين ورزيدگيها پايان دادن به چرخه تولد مجدد يا سمساره است كه از طريق بيداري يا درك واقعيت راستين، رسيدن به رهايي يا نيروانا صورت ميگيرد. اخلاقيات بودا گرايانه بر دو اصل بيگزندي و رواداري برپا شدهاست. از ديدگاه بودا ما اگر خواسته باشيم كه از چرخه زاد و مرگ رهايي يابيم (در صورتي كه به آن چرخه باور داشته باشيم) بايد گرايشهاي نفساني را كنار بگذاريم، درستكار باشيم، به يوگا پرداخته به حالات خلسه روحي دست پيدا كنيم كه اين تجربيات باعث مهرورزي ما به همه موجودات و بوندگان ميشود و سپس از راه اين دركها و تمركزهاي ژرف به روشني و بيداري ميرسيم و از اين دور باطل خارج ميشويم.
*3* يعني زاييده شدن دوباره پس از مرگ، با اختلافاتي در مفهوم، از اعتقادات ادياني مانند دائو، بوداگرايي، هندوگرايي، مانوي، برهمايي، جينيسم، سيكيسم، اهل حق (يارسان) و غُلات شيعه است. برمبناي تناسخ مظاهر هستي واقعي يكيست و تمام هستيها پرتوي از آن هستي است و آن هستي يگانه همان برهمن است كه همان عالم كبير و روح جهان است و هر چيز جز او سايهاي از هستي اوست بر اين اساس روح انسان عالم صغير است كه خود نيز پرتوي از روح برهمن است و رستگاري انسان در رهايي از تولد دوباره يا تناسخ اوست برپايه اين اصل روح انسان تا قبل از تزكيه و پاكي كامل بارها در بدنهاي مختلف وارد شده و به اين جهان بر ميگردد و كيفيت زندگي كنوني او بسته به رفتار و كردار نيك انسان در زندگي گذشته اش دارد و راه نجات او مدد از شهود و درونگرايي و توجه به حقيقت است تا بتواند به حقيقت مطلق بپيوندد. براي انسان هيچ عذابي دردناكتر از اين نيست كه تا پشت دربروي ولي تورا راه نداده و برت گردانند.
*4* اَشاعِره، نامي است كه بر پيروان مكتب كلامي ابوالحسن علي بن اسماعيل اشعري اطلاق ميشود. اشاعره در معناي عام به سنتگرايان يا اهل سنت و جماعت گفته ميشود، يعني آنان كه در برابر خردگرايان معتزلي، بر نقل (قرآن و سنت) تأكيد ميورزند و نقل را بر عقل ترجيح ميدهند. آنها معتقند: حق تعالي مالك خلايق است و آنچه اراده اش باشد، انجام ميدهد و فرمان ميدهد. چنانچه جميع خلايق را به بهشت ببرد يا همه را در آتش جهنم بيندازد، خطايي مرتكب نشدهاست؛ چون او مالك مطلق است.
*5* حجاج بن يوسف ثقفي (عربي: الحجاج بن يوسف الثقفي) (40 هجري/اوائل ژوئن 661 م. – 95 هجري/714 م) والي حجاز و عراق در روزگار بنياميه و زاده طائف است. وي فردي خونريز بود و در زمان زمامداري در عراق، هزاران نفر را از دم تيغ گذراند. حجاج مردي خونخوار بود و پيرمرد و بچه و بزرگ و كوچك و زن و مرد را به اتهام شيعه بودن ميكشت. در عصر حجاج اگر به كسي ميگفتند كافر، بيشتر راضي بود تا اينكه بگويند شيعه.
*6* تفسير نمونه، ج1، ص85
[ادامه دارد...]