افراط در اصول
قرن سيزده هجري قمري مصادف شد با ظهور شيخ اعظم مرتضي انصاري در حوزه علميه نجف. اين فقيه جليلالقدر كه با يك واسطه شاگرد وحيد بهبهاني محسوب ميگردد، علم اصول فقه را بسيار گسترده ساخت. ايشان در علم فقه و اصول فقه به روش استقصاء احتمالات و احصاء تمامي حالات ممكنه پرداخته و از همين رو، حجم مباحث را به چندين برابر افزايش داد. شيخ انصاري عدم شمارش تمامي احتمالات ممكنه را بيدقتي در فهم متن ميداند.
شيخ روشي را در پيش گرفت كه علاّمه بهبهاني با آن مخالف بود. وحيد بهبهاني اعتقاد داشت شمارش احتمالات و توجه به آنها خود سبب انحراف در فهم متن است. لايزيده سرعة السير الا بُعدا. زيرا سبب بدفهمي آيات و روايات ميشود. از نظر وي تنها احتمالاتي بايد بررسي شود كه از خود متن بيرون ميآيند.
روش شيخ انصاري همان روش مرسوم در علم فلسفه و همچنين در رياضيات است. اينكه در اولين مواجهه با موضوع، ابتدا تمامي احتمالات عقلي كه درباره آن به نظر ميرسد فهرست شده، سپس با حذف يك به يك دنبال احتمال منطبق با واقع بگرديم. مرحوم شيخ، روش منطق و فلسفه را براي نخستين بار در علم اصول فقه و فقه به كار بست.
تحوّل روشي شيخ در فقه شيعه آثار بزرگي بر جاي نهاد. به عنوان مثال در معناي آيه «ولاتقربوا مال اليتيم الا بالتي هي أحسن» تعداد 32 احتمال مطرح شد. يا معاطات را كه شهيد ثاني در يك صفحه و نيم بحث كرده و به نتيجه ميرساند، شيخ انصاري در صد الي دويست صفحه به آن پرداخته و در نهايت نيز به فتواي مشخصي نميرسد.
در سالهاي بعد اين شيوه مبتني بر استقصاء احتمالات به ابزاري براي اندازهگيري و نمايش توان علمي فقها بدل شد. به اين نحو كه هر فقيهي كه تعداد احتمالات بيشتري را بتواند در فهم يك آيه يا روايت طرح نمايد أفقه از ديگران تلقّي ميشد.
يكي از آثار مهم استفاده از روش فلسفي در تفقه و بررسي گسترده احتمالات، دشواري دسترسي به فتواست. موضوعاتي كه قدما راحت درباره آنها فتوا ميدادند، بعد از شيخ انصاري و در مكتب فقهي ايشان، دشوار به فتوا ميرسد و در بسياري از موارد به «احتياط» منجر ميگردد. حجم احتياطهاي شيخ از جميع فقهاي گذشته ايشان بيشتر است.
تا پيش از ايشان، هيچكدام از فقها به اين گستردگي و با اين تفصيل در اصول فقه بحث نميكردند. شيخ انصاري علم اصول فقه را بسيار مفصّل ساخت و فروعات فراواني براي آن ايجاد كرد. اين روش توسط شاگردان مكتب ايشان گسترش يافت و امروزه نيز ادامه دارد. آخوند خراساني صاحب كفايه، ميرزاي نائيني، آقاضياء عراقي، سيدابوالحسن اصفهاني و بسياري ديگر از فقهاي بزرگ شيعه كه پس از شيخ انصاري بروز و ظهور يافتند، به تبع ايشان در بسط و توسعه علم اصول فقه تلاش فراواني نمودند.
رقابت بين حوزهها
در قرن چهاردهم هجري قمري حوزه علميه نجف با ناملايمات زيادي مواجه شد. دولت غاصب انگليس كه متوجه قدرت عظيم فقهاي نجف در محدودكردن منافع اقتصادي آنان از رهگذر فتواي تحريم تنباكو شده بود، تلاش كرد حوزه علميه را تضعيف كند.
در همين دوره است كه پس از قرنها مجدّداً پرداختن به علم فقه در شهر مقدّس قم رونق گرفته و حوزه علميه جديدي در عِداد حوزه علميه نجف، به دست مبارك شيخ عبدالكريم حائري تأسيس شد. در سالهاي بعد، با پيدايش و قدرت گرفتن حزب بعث عراق، فضاي علمي و تحصيلي بيش از پيش بر نجف تنگ شد و بسياري از اساتيد و شاگردان به قم مهاجرت كردند.
پس از اين تحوّل، دو جريان متفاوت از مكتب اصولي به صورت همزمان به حيات خود ادامه دادند؛ مكتب قم بر پايههاي نظريات مرحوم آخوند خراساني محكم ايستاده و همچنان دستاوردهاي كفايه را آخرين آراء قابل تصوّر در علم اصول فقه ميداند. مكتب نجف نيز با تحوّلاتي كه توسط مرحوم نائيني، مرحوم خوئي و شهيد صدر و شاگردان اين بزرگان در علم اصول فقه پديد آمد، زواياي تازهاي در تفقه گشوده و تفاوتهايي را در روش استنباط پديد آورده است. امروز در حوزه علميه قم نيز بين نظريات اين دو مكتب مباحثات علمي در جريان است.
[ادامه دارد...]