نفوذپذيري مرجعيّت
اما اين حريم حجّة و لاحجّة را مردم درك نميكنند و از آن به خوبي آگاه نيستند. همين مسأله راه فراخي را باز ميكند به سوي دشمن، كفار، تا به حريم مسلمانان وارد شده و غلبه پيدا كنند.
به تاريخ كه بنگريم، در دو سه سده اخير، مشخّصاً ميبينيم چگونه دُوَل انگليس، روس و آمريكا با نفوذ دادن كارشناسهاي خائن در دستگاه مرجعيّت و ارائه مشورتهاي فاسد، احكام شرعي خلاف از مراجع گرفتند و جامعه شيعه را به ورطه نابودي كشاندند.
اگر نتوانيم قلمرو حجيّت مرجعيّت را به درستي تبيين نماييم و از ماوراي آن محافظت كنيم، دشمن راه خود را يافته و همچنان با تداوم نفوذ، بدنه جامعه را به تبع كثرت مراجع، از هم جدا ميكند. تفرقه قديميترين روش استعمار براي سلطه است.
سوابق تحقق تاريخي نفوذ
اختلافاتي كه در انقلاب مشروطه روي داد يكي از واضحترين در اين قبيل نفوذها بود، مداخلهاي كه عملاً در اين حادثه تاريخي وحدت ملّي كشور ايران را شكست، بيترديد به دست مراجع شيعه رقم خورد. مشابه آن هم در كشور عراق، فرصتي براي سلطه انگليس پديد آورد.
يكي از اسناد تاريخي در اين رابطه، گزارش سردار كابلي* است: «از ميرزا حسين نوري پرسيدم: چرا چنين كتابي نوشتي كه مايه خجالت ما و تهاجم معاندين گردد؟ محدث نوري گريست و گفت: معمم سيد هندياي نزد من آمد و به من گفت: اگر خدا اسم علي را در قرآن آورده بود ديگر به اين شكل حقش غصب نميشد و به اين شكل خانه نشين نميشد؛ و اصرار بسيار نمود كه كتابي نوشته شود در نقص قرآن كه باعث تسكين قلبهاي ما باشد و محبت ما را به اميرالمؤمنين بيشتر نمايد، و با اصرار خواست كه لااقل روزي يك صفحه از آن كتاب نوشته شود، و خودش هر روز نزد من ميآمد و صفحهاي از روايات در مورد تحريف را از من ميگرفت. وقتي كتاب به پايان رسيد، ديگر او نيامد و از او خبري نشد. يك بار كه اتفاقا در بغداد براي اخذ ويزا به سفارت بريتانيا رفتم - زيرا آن زمان عراق تحت سلطه بريتانيا بود- ديدم يكي از اعضاي سفارت به من نگاهي طولاني ميكند. او را نگريستم و احساس كردم او را قبلاً جايي ديدهام. به من سلام كرد خود را شناساند كه همان سيد هندي است كه هر روز نزد من ميآمده و خواستار صفحات كتاب فصل الخطاب ميشده، با اينكه عضو سفارت انگليس بوده است.» **
شيخ ابراهيم زنجاني، قاضي دادگاهي كه حكم به اعدام مجتهد عظيمالشأن شيخ فضلالله نوري داد، در بخشي از خاطرات خود درباره ارتباطش با آخوند خراساني مينويسد: «در [درس] خارج هم هر شبهه داشتم از او [آخوند خراساني] پرسيده و سؤال و جواب كرده استفاده مينمودم. بالأخره به من اعتقاد كامل پيدا كرده و محبوبش شدم و رابطه مودّت پيدا شد ... تا اينكه قضيه مشروطه به ميان آمد و او رئيس و مروّج مشروطه شد و من هم منتخب [مجلس] زنجان شده به طهران آمدم. رابطه بيشتر شد و آنجا [در نجف، آخوند خراساني] ميگفته: [در] اين امر مهم مملكت كاغذها كه به من ميآيد و در هر امر مختلف هر كس موافق غرض خود اظهاراتي ميكند, تا اينكه از فلان كس [ابراهيم زنجاني] كه به من مكتوب ميآيد، اطمينان پيدا ميكنم و ميدانم او جز راست نمينويسد.» ***
مقام معظّم رهبري نيز به كرّات به فريب علما و فقهاي شيعه توسط ايادي انگليس در قضيه مشروطه اشاره فرموده و اعلام خطر كردهاند: «چه شد كه غربيها، مشخصاً انگـليسيها، در مســأله [مشروطه] كامياب شدند؛ از چه شگردي استفاده كردند كه كامياب شدند. در حالي كه مردم كه جمعيت اصلي هستند، ميتوانستند در اختيار علما باقي بمانند و اجازه داده نشود كه شيخ فضلالله جلو چشم همين مردم به دار كشيده شود؛ قاعدهي قضيه اين بود ... كه اينها توانستند يك عدهاي از اعضاي جبههي عدالتخواهي - يعني همان اعضاي ديني و عمدتاً علما - را فريب بدهند و حقيقت را براي اينها پوشيده نگه دارند و اختلاف ايجاد كنند. [دوم اينكه] حرفهايي را كه از سوي روشنفكرها و بهوسيلهي عمال حكومت گفته ميشد و وعدههايي را كه داده ميشد، [علما] حمل بر صحت ميكردند ... در قضاياي عراق هم اول علما به طور جدي وارد شدند، بعد تعبير و توجيه شروع شد: حالا شايد اينها راست بگويند! شايد هدف بدي نداشته باشند! انگليسها در آنجا بين مردم عراق شعارهايي را پخش كردند: «جئنا محررين لا مستعمرين!»؛ ما نيامدهايم براي استعمار شما، ما آمدهايم شما را از دست عثمانيها آزاد كنيم... آن وقت آنها در آنجا از 1920 تا 1958 ظاهراً يا 57، سيوهشت سال عراق را آنچنان فشردند كه وقتي انسان اين سالهاي طولاني را نگاه ميكند و ميخواند، گريهاش ميگيرد» ... «در صدر مشروطه هم علماي بزرگي بودند كه اينها نديدند توطئهاي را كه آن روز غربزدگان و به اصطلاح روشنفكراني تحت تأثير غرب، طراحي ميكردند؛ توجه نكردند كه حرفهائي كه اينها دارند در مجلس شوراي ملي آن زمان ميزنند، يا در مطبوعاتشان مينويسند، مبارزهي با اسلام است... مماشات كردند»
يكي ديگر از خاطراتي كه مقام معظّم رهبري در تبيين پديده نفوذ به تفصيل بيان ميفرمايند تأثيرگذاري اجانب بر تصميمگيريهاي پارهاي از مراجع ماضي را به وضوح نشان ميدهد: «مرحوم آقاي آسيد حسن تهامي كه از علماي بزرگ كشور ما و ساكن بيرجند بود، رفته بود در بيرجند مانده بود؛ ملاّي خيلي بزرگي بود، اگر در قم يا نجف ميماند، حتماً مرجع تقليد ميشد؛ مرد بسيار دانايي بود. ايشان خودش براي من نقل كرد؛ گفت آنوقتي كه عراقيها با انگليسها ميجنگيدند - در [سال] 1918؛ قريب صد سال پيش- يكي از مراجع وقت، يك نوكري داشت كه خيلي مرد خوبي بود، با طلبهها گرم ميگرفت، صحبت ميكرد، با همه آشنا بود، با همه رفيق بود؛ اسمش را هم ايشان ميگفت؛ من يادم نيست. گفت بعد كه انگليسها غلبه پيدا كردند و عراق را تصرّف كردند و آخرين جا نجف بود كه وارد نجف شدند، خبر رسيد به طلبهها كه اين نوكر فلان آقا، يك افسر انگليسي است! گفت من باور نكردم؛ گفتم مگر ميشود چنين چيزي؟ بعد ميگفت در بازار حُوِيش - بازار معروفي است در نجف- داشتم ميرفتم، ديدم هفت هشت ده نفر افسر انگليسي و نظامي انگليسي سوار اسب دارند ميآيند - آنوقت با اسب رفتوآمد ميكردند- يك افسري هم جلويشان است؛ خب، من كنار ايستادم كه اينها بيايند رد شوند؛ وقتي رسيدند به من، ديدم آن افسري كه جلو بود، از آن بالا گفت: آقاي آسيد حسن، حالت چطور است! نگاه كردم ديدم بله، همان آقايي است كه نوكر فلان مرجع بود؛ سالها ما اين را ميديديم» ****
-------------------------------
* حيدرقلي كابلي افغاني، شناخته شده با نام سردار كابلي، روحاني شيعه اهل افغانستان بود. وي براي تحصيلات حوزوي به نجف رفت و پس از شش سال به درجه اجتهاد رسيد و از ميرزا محمد علي دشتي و سيد يحيي خراساني، «اجازه» نقل روايات دريافت كرد. علامه طباطبايي در كتاب تفسير الميزان از سردار كابلي ياد ميكند و مينويسد كه وي اختلافي را كه براي مدت مديدي در مورد قبله محراب مسجدالنبي وجود داشت حل نمود. او در رسالهاي تحت عنوان تحفة الاجلة في معرفة القبلة نشان ميدهد كه محاسبات پيشينيان كه نشان ميداد محراب مسجد كه در زمان پيامبر ساخته شده بود نسبت به قبله انحراف داشته درست نبودهاند.
** حسينعلي منتظري، خاطرات، ج1، ص81
*** ابراهيم زنجاني، سرگذشت زندگي من، ص27
**** مقام معظّم رهبري، بيانات، 9/2/1385 و 6/12/1388 و 4/9/1394
[ادامه دارد...]