هضم قشر متوسط
كاپيتاليسم دنبال بلعيدن است. انباشتگي از كجا پس بايد بيايد؟ ثروت تا انباشته نشود كه نميتواند اسميتي عمل كرده و بر اشتغال بيافزايد!
فراتر از كارگر مولّد دونپايه، آنهايي كه كف نظام اجتماعي هستند و بيشترين وظيفه توليد و كمترين حق مصرف را دارند، قشر متوسط را نيز نظام سرمايهداري هضم ميكند.
توليدكننده كفشي كه روزي ده عدد توليد دارد يك شبه ورشكست ميشود. وقتي سرمايهدار كارخانه بزرگي ميزند با روزي ده هزار جفت نرخ توليد. كارگر را كه چاپيده و قيمت تمامشده را پايين آورده. قدرت بيشتري هم در توزيع دارد. زيرا پول دارد. پولي كه بدون پشتوانه و فقط به خاطر تجميع سرمايهاش به صورت اعتباري از بانك گرفته.
زمان زيادي نگذشته كه امروز در غرب مدرن ميبينيم. تمام كشورشان را چند شركت بيشتر نيست كه ميگرداند. آنقدر هم ضايع بوده كه به ناچار براي هر محصول يك برند مستقل ثبت كرده، تا تعداد اندك خود را در پشت هزاران برند و مارك پنهان كنند. اندكي بررسي نشان ميدهد كه هر چند هزار برند، متعلّق به يك شركت هلدينگ است!
مانعيّت خانواده
خانواده مهمترين مشكل نظام سرمايهداري است. بوده و هست. خانواده دقيقاً جاييكه كاپيتاليسم آدمها را تك گير ميآورد تا تلكه كند، سر ميرسد و مانع ميشود. خانواده به دليل تعلّقات عاطفي جلوي استثمار اعضاي خود توسط بيگانگان را ميگيرد.
حمايت از كارگر
«ماركس» ميگويد: وقتي كارگر يك محصول توليد ميكند، اين يك قيمت و ارزش واقعي در بازار دارد كه اگر قيمت مواد اوليه را از آن جدا كنيم و ميزان استهلاك دستگاهها را، هر چه كه بماند «قيمت كار» است. يعني بايد بشود دستمزد كارگر. پس مديران و سرمايهداران از كجا پول ميآورند؟
او تحليل ميكند كه سرمايهدارها اين پول را از جيب كارگر ميدزدند. با كم كردن دستمزد كارگر و برداشتن بخش بزرگي از آن!
نظام سرمايهداري قائم به «توليد» است، اما ادعا ميكند كه از خدمات بيشتر درآمد دارد. دقيقاً به اين دليل كه بخش خدمات به دليل تسلطي كه به «پول» داشته، با ربوي كردن آن توانسته كارگر را ناتوان نگه دارد تا او بيشتر كار كند. تورّم كارش دقيقاً همين است.
اما خانواده مزاحم است. خانواده از كارگر حمايت حقوقي ميكند و اگر فشار زياد شود، شكايت. خانواده حمايت مالي ميكند و اگر به زحمت بيافتد، بدهيهايش را پرداخت ميكند. وقتي نظام سرمايهداري با فاصله طبقاتي فشار ميآورد، خانواده حمايت رواني ميكند و كمك ميكند تا افراد بر هوسهايشان غلبه پيدا كنند، كمتر بخورند و كمتر مصرف كنند. وقتي بانكدار حرص ايجاد ميكند و با وام او را بدبخت مينمايد، اقساط را خانواده حمايت كرده و تأمين ميكند، تا كارگر بيخانمان نشده و به زندان نيافتد و كارتنخواب نشود. مسكن خود را با او شريك ميشود.
حمايت از توليدكننده
در قشر متوسط هم همين است. فردي كه كارگر نيست. ولي كارگراني را به خدمت گرفته و خود نيز در كنارشان به توليد ميپردازد. يا حتي كار خدماتي، اما در گسترهاي كوچك؛ بنگاههاي اقتصادي خُرد.
انباشتگي سرمايهداري ايجاب ميكند كه اينها يكپارچه شوند. پس قيمت را پايين ميآورد و تنوّع كالا را بالا ميبرد و هزينههاي توليد را كاهش ميدهد و طوري كار را برايشان سخت ميكند كه ببوسند و كنار بگذارند. مگر اينكه بروند از بانكدار وام بگيرند تا توسعه دهند. كه نميتوانند و شركت بزرگ با توزيع سريع و تبليغ دقيق، آنها را نابود ميكند. سرمايهدار تلاش ميكند تا قشر متوسط را تبديل به كارگر كند.
اينجا خانواده است كه دست او را ميگيرد. با دادن اقساط مانع غصب خانه ميشود. با كار رايگان به كسب او رونق ميبخشد. از طريق شبكه خانگي و خانوادگي محصولات او را تبليغ ميكند و به فروش ميرساند. در كل، خانواده وارد بازار آزاد شده و تعادل استكباري آن را به نفع اعضاي خود بر هم ميزند.
[ادامه دارد...]