«دشمن بشريت يعني جريان سرمايهداري بينالمللي و صهيونيسم تقريباً از حدود صد سال پيش تصميم گرفتند كه خانواده را در بين بشر از بين ببرند»
آيةالله العظمي خامنهاي، 7/12/1397
ادعاي پدر
«آدام اسميت» پدر كاپيتاليسم است. تا قبل از او نبود. نظريه اصلي نظام سرمايهداري را او طرح كرد: «دست نامرئي بازار» را.
ادعاي او اين بود: مكانيزم بازار خودبهخود به تعادل ميرسد. اگر اجازه دهيم سرمايهها «انباشته» شود، متمركز، دست يك يا چند نفر، افراد كمي داراي ثروت فراوان، اين ثروت انباشته، به بازار ميآيد و تقاضا براي كارگر افزايش پيدا ميكند. كارگر هم كه تعدادش زياد نشده، پس دستمزد بالا رفته و وضع مالي كارگران خوب ميشود. همهشان سر كار ميروند و به «اشتغال كامل» ميرسيم. يعني وضعيتي كه هيچ بيكاري وجود نخواهد داشت.
همان تعادل «عرضه و تقاضا» كه امروز همه به آن باور داريم. پسته كه گران ميشود، ميگوييم: تقاضاي جهاني بالا رفته، پس توليدكننده صادر ميكند. اگر هم بخواهد در داخل بفروشد، به همان نرخ صادرات. كدام آدم عاقلي وقتي مشتري گران هست، ارزان ميدهد؟!
اقتصاد آزاد
اين همان اقتصاد «ليبرال» است. اقتصاد بازار آزاد كه ميگويند همين است. آدام اسميت يعني اين را ميگفت. كار به كار كسي نداشته باشيد، دولت در اقتصاد دخالت نكند، مردم عاقل هستند، خودشان سرمايه را در جاي درست خرج ميكنند!
در اقتصاد ليبرال، در اقتصاد مبتني بر بازار آزاد، سرمايه و ثروت خودش تصميمگيرنده نهاييست. هر جا به نفعش باشد ميرود و هر جا نباشد، فرار ميكند. اينكه در بورس ميگويند: سرمايه ترسوست، منظورشان همين است. هر جا ريسك و خطر زياد شود، سرمايهگريز ميشود.
مثالي واضح: دو بانك اگر يكي سود ده درصد روي سپردهها بدهد و ديگري بيست درصد، با ريسك برابر، اگر كسي در اولي سپرده بگذارد، نميگويند احمق و سفيه است؟!
ثروت ملّي
آدام اسميت اين را ثروت ملّتها ميداند. اينكه اگر جامعه به اشتغال كامل برسد، همه كار كنند، توليد در آن كشور زياد ميشود. كالا يعني ثروت. كشوري ثروتمندتر است كه بيشترين بازده در توليد را داشته باشد و با تمام توان خود كار كند. اين از چه راهي به دست ميآيد؟ از راه باز گذاشتن دست ثروتاندوزان در تجميع سرمايه و رها كردن بازار و آزاد گذاشتن قيمت كالاها و نرخ دستمزد كارگر.
از نظر او همه چيز اتوماتيك است در اقتصاد. اگر هم گاهي به هم ميريزد، چون دولتها دستكاري كردهاند!
مولّد و غيرمولّد
اسميت كارگران را به دو قسمت تقسيم كرد. اصلاً كار را. كارهايي كه مولّد هستند و ثروت توليد ميكنند و كارهاي غيرمولّد.
او فقط توليد «كالا» را توليد ثروت ميدانست. از نظر او تمامي كارهاي خدماتي «مصرفي» هستند و چيزي توليد نميكنند. مثل معلّمي، پزشكي، رفتگر شهرداري، مدير، حسابدار، بانكدار و هر كاري كه ته آن يك كالا به دست نيايد.
او ثروت را محصول توليد كالا ميدانست و تمامي كساني كه كار خدماتي انجام ميدهند ريزهخوار كساني هستند كه كالا توليد ميكنند.
[ادامه دارد...]