پرسشي طرح
شايد براي خيليها
اولين نيست
آخرين هم نخواهد بود
چه كنيم؟
- پدرش سر يك اشتباه كوچك پسرم را ميزند، خيلي شديد، خشونتي غيرطبيعي!
اولين مقدمه:
زن يك انسان است
شوهر هم يك انسان است
هر انساني
اختيار خودش را دارد
ما
انسانها
اختياردار يكديگر نيستيم
جز در موارد استثنايي
جايي كه قيّم شرعي باشيم
شوهر فرزند را ميزند
بد هم
يا زن ميزند
او هم غير متعارف
زنهايي هم هستند كه فرزند خود را بد ميزنند
شايد كم هم نه
مقدمه دوم:
دعوا راه حل نيست
خيابان كه نيست
من اين مسير
او در مسيري ديگر
چند ثانيهاي ملاقات
بعد هر كسي برود دنبال راه خود
ما
با هم زندگي ميكنيم
چند سال؟
شايد تا آخر عمر
دعوا بقيه زندگي را خراب ميكند
مشاجره راه به جايي نميبرد
كدورت ميآفريند و از هم دور ميسازد
من روانشناس نيستم
جامعهشناس هم
اين مسأله اصلاً در تخصص من نيست كه
ولي
فقط نظر شخصي خودم را ميگويم
تجربياتم را
نسخهاي نميتوانم بدهم براي حل مشكلات
اما حق كه دارم نظر خود را بيان كنم!
مقدمه سوم:
انسان چرا يك انسان ديگر را ميزند؟
دو تا دليل
يا براي تنبيه
يا براي عصبانيت
ميخواهد فرزند را تربيت كند
فكر ميكند با كتك ميشود
كودك كار زشتي كرده
ظرفي را زده و شكسته
پدر او را ميزند
به خيال اينكه ديگر نخواهد شكست
ديگر ظرفها امنيت خواهند داشت
زيرا
كودك از كتك خوردن رنج ميكشد
درد ميكشد
درد ميشود كليد ارتباط
شايد هم شرطي شود
ديگر تكرار نكند
اما گاهي فكر تنبيه نيست
عصبانيست
پول داده خريده
يا آرامش خانه به هم خورده
يا قدرتش زير سؤال رفته
حرفش شكسته
ميزند تا آرام شود
عصبانيتش رفع شود
تبديل به ساديسم شده
اصلاً عادت كرده
با كتك زدن عصبانيتش خوب ميشود
گام اول:
حرف زدن!
با شوهر
وقتي كه فرزند نيست
وقتي كه فرزند خوابيده
وقتي كسي غير از شوهر نميشنود:
شما اگه زديش كه تنبيه بشه و ديگه نشكنه
زياده روي كردي
اين به لجبازي ميافته
دفعه بعد يواشكي به خانواده ضرر ميزنه
كه هم دلش خنك شه
و هم كتك نخوره
اصلاً با زدن كه رفتارش اصلاح نميشه
دوازده سالشه
كتك روي بچه به اين سن اثر نداره
لجبازش ميكنه
اگر هم زديش تا دلت خنك شه
خب، خنك شدي؟
اما به اين فكر كن
چند سال بعد اين بچه جوان ميشه و قوي
من و تو پير ميشيم و ضعيف
اونوقت كه زور ما به او نرسه
چون بهش زور گفتيم و به زور زديمش
ممكنه اون ما رو بزنه
يا با كارهاش ما رو اذيت كنه
چون ميدونه ديگه زورمون بهش نميرسه
گام دوم:
سُر خوردن!
اما اگر شوهر آدم نبود
يا شايد زن هم
چه فرقي ميكند
آنكسي كه ديوانه ميشود و كتك ميزند
اگر واقعاً ساديست است
اينبار سراغ فرزند ميرويم
جايي كه پدر نيست و نميشنود:
عزيز دلم
يه چند دقيقه گريه نكن ببين چي بهت ميگم
مطلب مهميه
ببين
من چند ساله دارم با پدرت زندگي ميكنم
يه چيزهايي ازش فهميدم
شايد اگه روز اول ميدونستم
قبول نميكردم
ولي
حالا
راه حل را يافتهام
من طوري رفتار ميكنم كه گرفتار عصبانيت او نشوم
ميخوام بهت كمك كنم
بابات به يه چيزهايي حساسه
من بهت ياد ميدم
ميگم چه چيزايي
اون كارها رو اگه بكني
به خطر ميافتي
مگه بابات چند سال زندهست؟
مگه تو تا كي تو اين خونه با ما زندگي ميكني؟
چند وقت ديگه سر كار ميري
زن ميگيري و ميري
سر زندگي خودت
ولي
اين چند وقتي كه اينجا موندني هستي
من يادت ميدم چه كارهايي نكني
و چه كارهايي بكني
نگران نباش
من اينجا هستم تا مراقبت باشم
اگه به حرفام گوش بدي
به هيچ مشكلي بر نميخوري!
اما
توقع نداشته باش وقتي بابات عصباني شد ازت
من طرفتو بگيرم
دوست داري من هم كتك بخورم؟
دوست داري من هم آسيب ببينم؟
دوست داري رابطه من و بابات خراب بشه؟
پس
خودت بايد مشكل رو حل كني
با ياد گرفتن چارچوبهاي رفتاري پدرت
و بعد
كارهايي را كه فرزند بايد و نبايد
يادش ميدهيم
اينجا
كتك پدر ميشود ابزار هدايت ما
فرزند را ما عملاً تربيت ميكنيم
اگر چه پدرش كتك زده است
و حالا
فرزند به مادر اعتماد ميكند
كارهاي لازم را انجام ميدهد
مسير را پيدا ميكند
كتك هم ديگر نميخورد
نه!
پدر عوضيتر از اين حرفهاست
اصلاً معتاد است
از در ميآيد كه بزند
نزند آرام نميگيرد
بهانه و دليل هم نميخواهد
گام سوم:
مشاوره رفتن!
بعضيها دمدمي هستند
الآن ميزنند
بعد پشيمان
در پشيماني سراغش ميرود:
ببين
هر روز ميزني
بعد عذرخواهي ميكني
به نظرت حالت خوب است؟
- نه، من ديوانه هستم، مريضم، من...
خب!
بيا با هم پيش يك كارشناس برويم
ما را راهنمايي كند
شايد چند تا قرص و دارو بدهد و خوب شوي
- نه، من ميترسم! آبرويم ميرود!
به كسي نميگوييم
يواشكي
حتي بچهها نفهمند
تازه
تو كه ميگويي مرا دوست داري
دوست داري هر بار از تو كتك بخورم؟
بعد پشيمان بشوي؟
اگر يكبار كه حالت خوب نيست، زدي و كُشتي چه؟
بعد هم از غصه خودت را ميكُشي!
پس
بيا برويم مشاور!
نه بابا
اين پشيماني ندارد كه
اين از آن زنجيريهاست
مدام ميزند و خسته هم نميشود
عذرخواهي هم
گام چهارم:
شكايت بردن!
اگر بشود به خانوادهاش
اگر نشد پزشكي قانوني و مدرك جرم
دادگاه و شكايت و عريضه نوشتن
دادخواست و پيگيريهاي قضايي
طلاق آخرين راه است معمولاً
چاره ديگري نيست
حفظ جان واجب است
زندگي با مرگ نميسازد
قرار نيست كه بميريم
ازدواج كردهايم تا زندگي كنيم!
اين را فراموش نكنيم
او يك انسان است
من ارباب او نيستم
چيزي كه خيلي از زنها نميفهمند
سر شوهر داد ميزنند
ميخواهند رفتارش را عوض كنند
قهر ميكنند و آزار
خيال ميكنند حالا طور ديگر رفتار خواهد كرد
خير
او را از خود دور ميكنند
مسير زندگي را به دوراهي ميكشند
اگر پدر با پسر مشكل دارد
به من چه ربطي دارد
دو تا انسان هستند
خودشان بايد با هم كنار بيايند
اما
اگر نگران پسرم هستم
خصوصي بايد او را مطلع كنم
يادش بدهم
كه چطور كنار بيايد
با مصيبتي كه به نام پدر دارد
اگر امروز ياد نگيرد
كنار آمدن با آدمهاي عصبي را
فردا در جامعه
باز هم گرفتار خواهد شد
مگر پدرش تنها عصبي تاريخ است؟!
ما كفيل هم نيستيم
ازدواج كه ميكنيم
صاحب هم نميشويم
اين را خيليها نميفهمند
بايد رفتار يكديگر را ياد بگيريم
رفتار كردن با يكديگر را
عين دو تا آدم
در كنار هم زندگي كنيم
اين رمز جاودانگي رابطه است!