«ميشه جوجه كباب بخريم؟»
- چرا بخريم، بيا درست كنيم!
آشپزي هم بايد ياد بگيرد
در شيريني و كيك كه راه افتاده
ولي
آشپزي مهمتر است
روز جمعه را ماكاروني خودش درست كرد
پياز را خُرد كرده و سرخ
البته كمي زياد
زياد سرخ كرد
زيادتر از اندازه
در واقع يعني سوخت
ولي خب...
اولين بارش بود
طبيعيست
در عوض ياد گرفت چقدر بايد پياز را سرخ كند!
گوشت چرخكرده را اضافه
رب و ادويه
درست است كه طعم خوبي پيدا نكرد
كمي بيمزّه در آمد
ولي
مهم اين بود كه ماكاروني را ياد گرفت درست كند
دفعه بعد بهتر
«ميشه خودم درست كنم؟»
- آره، يادت ميدم، خودت انجام بده!
مرغ را خودش خُرد كرد
به سيخ كشيد
آب زعفران زد
كباب كرد
و البته
در نهايت هم خورد! :)
عالي بود
جوجه كبابي كه دخترم در خانه پخت
سيداحمد و سيدمرتضي هم كيف كردند
همه غذاهايي را كه بلدم يادش ميدهم
بايد پيش از ازدواج
خانهداري را خوب فرا بگيرد!
پ.ن. ياد خاطرهاي افتادم
تازه كه زن گرفته بودم
يكي دو هفته كه گذشت
تصميم گرفت نهار درست كند
تا آن روز يا از بيرون ميخريديم
يا خودم درست ميكردم
پرسيد: چي درست كنم؟
گفتم: قرمهسبزي
رفتيم كه سبزي بخريم
ديدم دارد با يكي از مشتريها صحبت ميكند
با خانمي كه آمده بود او هم سبزي بخرد
خانهمان ته كوچه بيگدلي بود
محلهاي معروف به جوبشور
تازه اجاره كرده بودم
لطفاً نپرسيد نهار چه شد
گفتني نيست
غذايي كه براي اولين بار
آن هم از روي دستوري شفاهي
عبوري و گذري
غذايي كه دستورش را از مشتري سبزيفروشي بپرسي
سؤال دارد؟!
اين نميشود
اين درست نيست كه كار را بعد از پذيرفتن ياد بگيريم
مثل اينكه طرف را عضو تيم ملّي كنند
ولي اولين روزي باشد كه فوتبال بازي ميكند
بگويد: خب، ميروم و ياد ميگيرم
- حالا؟ حالا كه به عضويت تيم ملّي درآمدهاي؟!
عضويت در اين تيم براي كسيست كه قبلاً آموزش ديده باشد
يعني بلدي كه آمدي و عضو شدي!
به عنوان تايپيست استخدام شوي
بلد نباشي با صفحه كليد كار كني
مدير بپرسد: چرا؟
بگويي: اول شغل را قبول كردم، بعد ميروم و ياد ميگيرم!
عين اين ميماند
ازدواج بدون مهارتهاي آن
چه براي پسر و چه براي دختر
فرقي نميكند
هر دو آموزش ميخواهند
مقصّر هم پدر و مادرها هستند!
نظرات
جبار: سلام سيد
دو سالي هست كه با وبلاگت اشنا و تقريبا نصف بيشتر نوشته هايت را مي خوانم-خيلي خوب هست و تفكر در نوشته ها موج ميزند.
چون از طريق كامپيوتر اداره ميام و به قول كامپيوتري ها با سرور و ايپي هاي متفاوت....نمي دانم شايد خيلي متوجه سر زدن هاي من نشدي .
دورادور روال زندگيت را از طريق نوشته هايت در اين زمانه خراب دنبال مي كنم و شايد در خيلي از موارد همذات پنداري مي كنم.
از اشناييت خوشحالم
راستي دو ماه پيش براي زيارت قم امديم بهد از 12 سال نيامدن .
اونوقتها كه اصفهان درس ميخواندم در دانشگاه صنعتي در طول ترم -ماهي حداقل دوبار را زيارت ميامدم -قم خيلي تغيير كرده و قشنگ شده-حرم كه ماشالله خيلي .........
دوشنبه ۱۰ تير ۱۳۹۸ - ۱۰:۴۰ صبح
پاسخ: سلام برادر. ممنونم از لطف شما. اينكه وبلاگ حقير را قابل ميدانيد سپاسگزارم. منّت ميگذاريد با وقتي كه به اين نوشتهها اختصاص ميدهيد. در پناه خدا باشيد و هميشه موفّق إنشاءالله. :)
مجله پارسي نامه:
كاربر گرامي، سلام
در تاريخ
دوشنبه 98 تير 3 نوشته شما با عنوان
جوج در خانه برگزيده شده و در جايگاه
پيوندها در
مجله پارسي نامه قرار گرفته است. دبير تحريريه ي اين انتخاب
هايدي و دبير سرويس آن
هما ص بوده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.
دوشنبه ۳ تير ۱۳۹۸ - ۹:۳۵ صبح
پاسخ: ممنونم.
....: :)))))
اصلا آدم شك نميكنه:))))
يكشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۸ - ۵:۵۹ عصر
پاسخ: هاهاها... ممنون از يقينتان! :))
....: به به. چه خوب
منم دوست دارم سرم خلوت شد برم. اگه براتون مقدوره آموزشگاهش رو بفرماييد كجاست يا اينكه شماره هاشو برام بذاريد
با اين وجود چقدر كيك ميخوريداااا
راستي فني حرفه اي كه كلاساش رايگان بود؟!
يكشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۸ - ۵:۳۳ عصر
پاسخ: فني و حرفهاي دولتي رايگان است. همان مركزي كه ابتدا عرض كردم. ولي دولتيها زير 15 سال را نميپذيرند. همين پرديسان، يكي هست فقط مخصوص بانوان. يك ليست بلندبالا هم فهرست دورههايش است. ما رفتيم دنبال آموزشگاههايي كه مجوّز فني و حرفهاي را دارند ولي آزاد كار ميكنند. آنها قبول ميكنند. آنجايي كه ما رفتيم فعلاً ففط يك دوره كيك داشت كه آن هم ثبت نامش تمام شده و دوره آغاز شده. شمارهاش را ميگذارم، اگر خواستيد تماس بگيريد: 37401001 سيب سبز. ولي فقط اين نيست. خيلي زياد است. فهرست بلندبالايي تهيه كردهايم. اولين فرصت ميگذارم روي وبلاگ، شايد به درد خيليها بخورد. همين الآن مريم مشغول درست كردن كيك است. گفت استادش گفته هر كيكي را كه ياد گرفتيد همان روز درست كنيد. الآن يكساعت است كه در آشپزخانه به جدّ مشغول كار است! عجيب است كه خسته هم نميشود بنده خدا. من خودم در شگفتم! خدا حفظش كند و در كار موفقش بدارد. چشم تمام حسودهاي عالم و همچنين دشمنانش هم كوووور! خصوصاً «اون زنه»! :))
....: چه جالب!
چه با منطق
چه با درايت
احسنت به اين رفتار شما
به نظرم كاري كه مدنظرنون هست رو انجام نديد، رسالت شما و اين وبلاگ چيزه ديگه اي هست
مردم خودشون استادن تو اين زمينه ها، بذاريد از جاي ديگه الگو بگيرن نه شما
شما مراحل خودتون رو طي كنيد كه سعادتمند خواهيد شد انشالله
كلاسشيريني پزي هم مگه داريم؟
يكشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۸ - ۱:۴۹ عصر
پاسخ: هاهاها... چشم. رسالت خودم رو انجام ميدهم. ممنون. البته كه داريم. از طريق اينترنت رفتم سراغ سازمان فني و حرفهاي. پنج تا مدرسه بزرگ در قم دارد. يكي در محله خودمان پرديسان هست ويژه خواهران. با كلّي رشتههاي عالي. ولي متأسفانه وقتي مراجعه كرديم گفتند فقط بالاي 15 سال. اين شد كه از سايت فني و حرفهاي فهرست آموزشگاههاي آزاد را گرفتم، فقط آنهايي كه مربوط به خواهران بود. مريم خودش هر كدام را كه خوشش آمد تماس گرفت. خياطي بود، آرايشگري بود، شيريني و كيك بود، رايانه و برنامهنويسي و حسابداري و اينچيزها هم بود. آنهايي را كه دوست داشت زنگ زد و آدرس گرفت و ساعت حضورشان را. يك به يك رفتيم. خودش رفت داخل و صحبت كرد. فعلاً دو تايش را پسند كرده و ثبت نام كردهايم. كمي هزينههايشان سنگين است، ولي قرار شده خانوادگي با هم صرفهجويي كنيم تا بتواند از اين آموزشها استفاده كند. چون مربوط به فني و حرفهاي است در نهايت مدرك رسمي هم ميدهند. به قول خودشان مدرك بينالمللي! عكس و كپي شناسنامه و اين چيزها هم گرفتند. همهشان هم نوشتهاند جلوي درشان: زير نظر اداره كار. امروز از ساعت 9 صبح تا 12 سر كلاس بود. دو تا كيك درست كردند؛ كيك باقلوايي و كيك شطرنجي. قرار است جلسه بعد تزئين كيك را ياد بگيرند. :)) تا ببينم چه ميشود!
....: سلام. خيلي خوبه كه همه جوره مريم رو حمايت ميكنيد
واقعا عاليست
زن سابق هنوز به وبلاگسر ميزند؟
كنجكاويم گل كرد:)
يكشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۸ - ۸:۵۹ صبح
پاسخ: سلام. من هم سپاسگزارم كه هنوز به وبلاگ حقير سر ميزنيد. من اطلاعي ندارم. ولي دو سه هفته يكبار پيامك ميزند. من البته جواب نميدهم. عيد نوروز پيامك زد كه بچهها را ببيند. من از بچهها پرسيدم چه جواب بدهم، گفتند نميخواهيم. گفتم خودتان بنويسيد. گوشي را دادم يكي يكي نظر خود را نوشتند. اول پيامك هر كدام هم اسم خودشان را نوشتم. بعد آن زن فهميد كه مخاطبش بچهها هستند، كلي پيامك داد به بچهها. بچهها هم هر چه كه دلشان خواست پيامك دادند با گوشي من. ولي خب، آخرش آن زن ناراحت شد و ارتباط را قطع كرد با بچهها. زيرا بچهها پيوسته اصرار داشتند كه ديگر تماس نگير و پيامك نزن و تو آدم خوبي نيستي و هر چه ميتوانستند تندي كنند كردند. به ذهنم رسيد پيامكها را بگذارم روي وبلاگ. به نظرم آموزنده است. شايد يك روز بگذارم. فرصت كنم و منتقل نمايم. آن زن از دست بچهها عصباني شد و رفت پي كارش. بچهها هم نوشتند كه ديگر حاضر نيستند جوابش را بدهند. من به بچهها گفتم ميخواهيد تلفني باهاش صحبت كنيد؟ هيچكدام قبول نكردند. گفتم حضوري؟ گفتند اصلاً. خلاصه گفتم بچهها،اينجوري فكر ميكند من شما را شستشوي مغزي دادهام. بياييد برويد خودتان با او صحبت كنيد. نپذيرفتند! خلاصه بعد از چند وقت در ايام شعبانيه و عيد فطر هر مناسبتي كه ميشود يك پيامك تبريك براي بچهها ميفرستد. من هم بچهها را صدا ميكنم تا بخوانند و ميپرسم: نميخواهيد جوابش را بدهيد؟ بالاتفاق ميگويند: نه! نظر شما چيه؟ كل پيامكهاي نوروزي امسال رو بذارم روي وبلاگ؟ شما بهتر ميشناسي اين آدم رو! بالاخره همجنسيد! :) (اگه دير جواب دادم، چون بچهها رو برده بودم كلاس امروز. مريم كلاس شيرينيپزي ميره. خودمم تنها رفتم حرم نشستم تا كلاسشون تموم شه. تازه اومديم خونه)