تحولات چند سال اخير در عراق
فضاي خوبي ايجاد كرد براي از هم پاشيدگي منافقين
افشاگريهاي جالبي در اين عرصهها صورت گرفت
توسط كساني كه درون اين سازمانِ منحرف بودند
خانم بتول سلطاني عضو جدا شده شوراي رهبري سازمان مجاهدين خلق
در مصاحبه با بنياد سحر
از درون سازمان گزارشهاي جالبي داده
توصيه ميكنم در سايتشان خودتان بخوانيد: http://www.iran-interlink.org/fa
اما؛
بخشهايي توجهم را بسيار جلب كرد
شباهت به مورد ديگري داشت
اين چند فصل را بخوانيد، تا مورد را بگويم:
«زمان ارتقاء درجه در سازمان شروع شد
گفتند ميخواهيم زنها را رها كنيم، زنها را مسئوليتپذير كنيم
زن ضعيف را مي خواهيم مسئوليت بدهيم.
در سال 1370 بحث طلاق اجباري پيش آمد
گفتند هر كس ميخواهد ادامه اين مسير را بماند بايد از شوهرش طلاق بگيرد
به اين ترتيب در يك فضاي ساختگي و احساسي هر كس مي خواست حلقهاش را زودتر در بياورد
و از شوهرش طلاق بگيرد تا بگويند او رهاتر و بهتر است»
* * *
«رجوي اعلام داشت كه ميخواهد زن ها را با اين فرصت رشد بدهد.
او گفت كه ميخواهد تمامي سازمان را دست اين زنها بدهد
و اين مسائل را طوري بيان مي كرد كه هيچ ترديدي در انجام آن نخواهد بود.
براي اينكه در اين خصوص به اصطلاح خودش مشكلي پيش نيايد،
همه اعضاي شوراي رهبري را به عقد و صيغه خودش درآورد»
* * *
«توجيه ميكردند جنس رابطه و ذوب تو در رهبري خيلي فرق ميكند با جنس و ذوب شدن در گذشته
مريم اعضا را به اصطلاح توجيه ميكرد
به ما ميگفت: شماها از اين پس در حكم زنهاي مسعود هستيد و مسعود شوهر شماست
صريح مي گفت منظورش اين است كه شما همه به مسعود محرم هستيد
به قول خودش محرم ايدئولوژيك هستيد
بطور رسمي جلسه اي براي اين مراسم شبيه مراسم عقدهاي معمولي وجود دارد
مسعود وارد جلسه مي شد، آنتراكت ميداد، همه مي رفتند وضو ميگرفتند و بر ميگشتند
مسعود خطبه عقد را مي خواند و زن ها يكي يكي بله مي گفتند.»
* * *
«مريم در موضوع نوع و جنس محرميت زنها با مسعود اينگونه توجيه مي كرد كه:
محرميت ايدئولوژيك بالاترين مدار محرميت در سازمان است
يعني از مدار محرميت عادي و زناشويي كه يك روحاني با خطبه عقد جاري مي كند، بسيار بالاتر است
او به اين ترتيب به اين عقد و مراسم هم جنبه عقد معمولي و به اصطلاح شرعي كردن رابطه را مي داد
و هم اينكه آن را در دستگاه فكري خودش مي برد و به اصطلاح جواب مي گرفت.»
* * *
«اما در مورد شكل اجرايي و مسائل مربوط به حاشيه و متن اين مراسم
برگزار كننده اين جلسات خود مريم بود.
سناريو اينطور پيش مي رفت كه ابتدا مريم از مسعود مي خواست وارد اين جلسه بشود
علي الظاهر مسعود هم با اكراه و اجبار وارد اين جلسه مي شد
كه نمي خواهد وارد چنين جلسه اي بشود، اما به اصرار مريم وارد مي شود.
جالب تر اينكه مريم سر اعضاي شوراي رهبري منت هم مي گذاشت
كه چون مي خواهيم از شما مسئله و تضاد را حل كنيم، دست به اين كار مي زنيم.
مي گفت ذهن شما هنوز درگير آن محدوديت ها و محذوريت هاي شرعي و سنتي است
اين مي تواند در ادامه كار باعث بروز مشكل بشود
بنابراين ناگزيريم تضادهاي شما را حل كنيم.
خطبه عقد هم دقيقا به همان شكل سنتي خوانده مي شد، و بله گرفته مي شد.
هر سري به سري كه اعضاي شوراي رهبري انتخاب و يا جابجا و جايگزين مي شدند
يكي يكي به عقد رجوي در مي آمدند»
* * *
«آنها خطاب به رجوي ميگفتند تو حجت زمانه اي
در باب نوآوري هايي كه رجوي در تفسير و تاويل آيات و روايات مي كرد
از جمله همين بحث جهاد اكبر يا مثلا بحث گذشتن از خود يا مفهوم فدا و صدق
به او سيمايي ميبخشيدند كه گويي در مدار و جايگاهي همطراز با نعوذبالله حضرت علي (ع) و حضرت محمد (ص) است!
در خصوص تشكيل شوراي رهبري و يا ديدگاه هايي كه درباره زن مطرح مي كرد
مدعي بود اينها ديدگاههاي پيامبر (ص) در زمان خودش است كه بواسطه جهل حاكم بر مردم حضرت نتوانسته اجرا بكند
اما در عصر حاضر از طريق او دارد محقق مي شود.
در واقع مي خواست بگويد كاري كه الان من مي كنم ادامه خواسته آنها است.»
* * *
«يادم مي آيد يكي از زن هاي شوراي رهبري ميگفت:
من خوانده ام كه زنها در زمان پيامبر به عقد حضرت رسول (ص) درمي آمدند، تا گناهان شان پاك شود
و تلاششان اين بود كه در نزد ايشان جايگاه بالاتري داشته باشند
با چنين قياس هاي مع الفارقي سعي مي كردند نسبت رجوي و خودشان را با يكديگر توجيه و تئوريزه بكنند.
در اين زمينه ها تلاش مي كردند موقعيت رجوي را با امامان (ع) مقايسه و نتيجه گيري خاص خود را بكنند.»
حالا به اين مكالمه پدر و دختر توجه كنيد:
دختر: «الآن زنها چكار ميتوانند بكنند؟
شما ميگوييد 15 درصد از زنان جامعه كه زنهاي سنتي هستند دارند زجر ميكشند
پس ما هم بي قيد و شرط بشويم تا زجر نكشيم؟»
پدر: «نه، آنهايي كه غيرسنتي هستند نيز جور ديگري زجر ميكشند، آنها براي رسيدن به دنيا رياضت ميكشند»
دختر: «ولي خودشان احساس نميكنند دارند زجر ميكشند، احساس ميكنند آزادند.
مهم آنچيزي است كه آدم احساس ميكند، مهم آن چيزي نيست كه واقعيت دارد.»
پدر: «حالا اگر بخواهيم يك حركتي و جرياني راه بياندازيم براي ارائه راه حل مشكلات زنان در جامعه،
يعني بخواهيم يك تشكيلاتي راه بياندازيم،
بايد شوراي محارم درست كنم.
يكيش تو هستي كه دخترمي، يكي همسرمه، حالا مثلاً دو تا سه تا ديگه هم لازمه ...»
دختر: «چرا بايد محرم باشه، بدون محرميت نميشه؟!»
پدر: «نه، معذرت ميخوام! ما بايد كار گروهي كنيم، من بايد چند تا محرم داشته باشم، حداقل سه تا معاون ميخواهم...»
دختر: «خب، سه تا هست كه؛ من، مامان، خانم ...» [زن دوم پدر را نام برد]
پدر: «تو...؟! متأسفم، بايد بري تازه از اول آموزش ببيني!» [خنده بلند پدر]
دختر: «اتفاقاً من از همه اينها جوانترم و نيرويم از هر دوي آنها بيشتر است»
پدر: «جواني فايده نداره، عقبي...، تو مشكل خونه و بچه و اينها داري، تو يه شوهري داري كه به تمام وجوه ميخواهدت» [با خنده]
دختر: «خُب، استعفا ميدم!» [يعني طلاق ميگيرم]
پدر: «موقعي كه در لبه لبه اين كار بودي [استعفا] نكردي، بهت گفتم اون موقع هم [كه طلاق بگير]
نيومدي! ديگه تموم شد، برو بشين تو خونه»
دختر: «نميتونم تو خونه بشينم!»