ما در جامعه زندگي ميكنيم
در ميان مردم
درگير سازوكار آنيم
ولي
تا بتوانيم بايد كمتر در ظلم و ستم شريك باشيم
جايي كه يقين داريم
پا نگذاريم
اين برداشت حقير است
و تصميمي كه دارم
يك مثال:
در كتابي خوانده بودم
آقاي شيخي
با مريدانش رفته بود كوه خضر
دستش را دراز ميكرد و كباب ميآورد
چلوكباب كوبيده
يكي يكي بشقابها را ميداد دست مريدان
خوردند و حالش را بردند
و اين شد كرامت شيخشان
در كتاب نوشته و فخر ميفروختند
من فكر كردم
اين آقا كه قدرت خلق از عدم ندارد
خداوند خالق است
اين كبابها بايد از برهاي جدا شده باشد
اين آقا كه خودش كباب درست نكرده
گوشت را چرخ نكرده و به سيخ نزده و روي ذغال نگذاشته
پس كه كرده؟!
پاسخ:
اين آقا با يك يا چند جنّ رفاقت داشته
تسخير شده
جن ميرود و چلوكباب آماده ميآورد
ميدزدد يعني
حتماً يكجايي
در اين دنياي فاني
چند بشقاب چلوكباب آماده خوردن كم شده
ناپديد شده
نشده باشد كه نميشود
نميتواند اينجا باشد
اينها مال مردم را خوردهاند
مال حرام
به خيال خودشان شيخشان هم كرامت داشته!
اين چيزيست كه من ميفهمم
با ادلهاي كه از قرآن و روايات در دستم هست
با آنچه از عقايد اسلامي يادمان دادهاند
با آنچه از اساتيدم شنيدهام
بورس هم همين
بدل به مرتاضي شده
كه مدعيست از هيچ
پول ما را زياد ميكند!
هاهاها... بله!
ما هم پشت گوشمان مخمليست! د:
[ادامه دارد...]
نظرات
حامد: اگر يك استاد يا دانشجوي دكتراي اقتصاد منصف را بيابيد و مباحث را برايش مطرح كنيد.... چطوره؟
بعد از آنكه پشتوانه اي پيدا كرديد، كم كم گسترش دهيد.
به هر حال افرادي منصف در نظام دانشگاهي وجود دارند كه به حرف نگاه مي كنند نه مدرك
جمعه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۳:۳۴ عصر
پاسخ: نميشناسم. چطور ميتوان يك استاد دانشگاه منصف يافت؟ يكي از مشكلات اين است كه با راه و چاه اين قبيل ارتباطات علمي آشنا نيستم. :(
حامد: سلام، خيلي خوب مي شد اگر اين مباحث اقتصاديتان را در يك همايش اقتصادي ارائه مي كرديد.
جمعه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۰:۴۹ صبح
پاسخ: سلام. خاطرهاي در ذهن دارم درباره مرحوم آيتالله حائري شيرازي. شخصي نقل ميكرد كه ايشان در جلسهاي بودند با برخي از بزرگان حوزه و درباره مسائل اقتصادي نظرياتي را طرح كردند. يكي از بزرگان به ايشان فرمود: من و شما كه اقتصاددان نيستيم تا دخالت كنيم. آقاي حائري برآشفته ميشوند و بلند شده عبا و عمامه را بر ميدارند و با تهديد ميگويند: اگر چنين است ميروم دانشگاه مدرك اقتصاد ميگيرم تا حرفم را گوش كنيد! البته ايشان اين كار را نكردند و نظريات اقتصادي خود را در چند كتابچه كوچك درباره پول و بانك طرح كردند. مسأله ما امروز اين است؛ انحصار. اساساً زيربناي عصر مدرن انحصار است. من اگر در همايش اقتصادي هم بخواهم شركت كنم، بايد مباحث فقهي اقتصاد را طرح كنم و توقع برگزاركنندگان اين خواهد بود كه آيات و روايات را تجميع نمايم. اگر بخواهم از درون اقتصاد صحبت كنم، بلافاصله با اين پرسش مواجه ميگردم: شما تحصيلات دانشگاهي در اقتصاد داريد؟! حالا چه بايد كرد؟ دو پاسخ براي چنين شرايطي يافتهام؛ يكي اينكه چنين افرادي شش هفت سال وقت بگذارند و بروند دانشگاه و از صفر تا صد را طيّ كنند. راه دوم اينكه مانند آقاي حسن عباسي و آقاي رحيمپور ازغدي از طريق رسانههاي عمومي طرح دعوي كرده و نظام علمي كشور را به چالش بكشند. راه نخست زمان زيادي ميطلبد. راه دوم هم ثمره علمي ندارد و فقط مردم را ناراحت ميكند و عملاً تأثيري در نظام اجرايي كشور نميگذارد. مشغول جستجوي راه حل سومي هستم. اگر شما يافتيد اطلاع دهيد لطفاً. سپاسگزارم.