دقت كرديد
نظام سرمايهداري ناگزير به افزايش كار مولّد است
زيرا پول كه نميتواند كالا توليد كند
پس وقتي پول پول آورد
يعني توليدكننده را توليدكنندهتر كرد
يعني ده ساعت كار كارگر را
تبديل به صد ساعت كار كرد
در ابتدا خيال ميكرديم اين افزايش توليد از طريق توسعه صنعت است
شعار اين بود
اينكه سرمايه وقتي انباشته شود
ميتواند هزينههاي توليد را كاهش دهد
بنابراين
اضافه توليد، ناشي از سرمايه است
نه افزايش كار كارگر
پس به كارگر فشاري نيامده
محصول هم بيشتر شده
سودآوري هم
ولي ماركس در كتاب سرمايه
با بيان مثالهاي فراوان
و نشان دادن آنها با معادلات رياضي
ثابت ميكند كه اين طور نيست
سرمايه پيوسته در تلاش است تا نيروي مولّد را به كار بيشتر وادار كند
بردهداري نوين
از گرده همه آدمها بيشتر كار ميكشد
تورّم هم همين است
تورّم كارش همين است
تورّم تا كجا ادامه پيدا ميكند
تا زماني كه پيوسته حجم كار مردم را افزايش دهد
ديروز اگر يك ساعت كار ميكرد پنج تا نان ميخريد
امروز اما
با يك ساعت كار فقط چهار نان ميتواند بخرد
چرا؟
آيا حقوقش كم شده؟
نه
ولي نان گران شده
ولي در واقع نان نيست كه گران شده
بلكه ارزش پول كم شده
يعني در حقيقت همان اولي درست بود
حقوق او كم شده است
چون حقوق او با پول پرداخت ميشود
و بانكها
ارزش پول را شناور ميكنند
و اين تخلّف از وعدهشان است
روزي كه طلا و نقره را از ما گرفتند و جايش سكه دادند
پول فيات درست شد
بدون پشتوانه!
[ادامه دارد...]