سلام عليكم
ديشب سخنراني دكتر سروش رو با موضوع شرح نامهي امام علي ع به امام حسن ع در نهج البلاغه را گوش ميكردم.
يك سري جاها اصلا صحبتها از زبان يك معصوم منطقي نبود.
مثلا امام به فرزندش با قريب به موضوع ميفرمايد با زنان مشورت مكن چرا كه آنان در دين نقصان دارند(به علت عادت ماهيانه چند روزي را در ماه نماز نميخوانند) و عقلشان نصف مرد است(شهادت دو زن برابر شهادت يك مرو است) و در حق كه همان ارث است كمتر بهره ميبرند.
سوال اولم اين است كه به نظر شما خانومي كه اين نامه را ميخواند چه ديدي نسبت به امام علي براي خود ترسيم ميكند؟
و دومين سوال مطلبي بود كه دكتر سروش عنوان كرد و اين بود كه وقتي پشت مطلبي استدلالي نهفته است گوينده براي ما در نظر گرفته نميشود.مثلا پيرامون همين مطلب ميگفت درمورد اين مسئله استدلال شده به عادت ماهيانهي خانومها و شهادت دادن آنها و بهره بردن آنها از ارث.
خانوم ميتواند به خدا بگويد شما به من گفتيد در اين ايام نماز نخوان يا شهادت تو نصف مرد است و يك دوم مرد ارث ميبري من كه نخواستم اينطور باشد اي خدا تو به من اينطور گفتي.
پس اين نقصان من نيست تو به من بگو در تمام ماه نماز بخوان من ميخوانم بگو شهادتت برابر مرد است من قبول ميكنم و همچنين ارث تو با مرد برابر است من حرفي ندارم.
بعد دكتر سروش گفت چون استدلال معقول نيست حالا ميخواهد از جانب معصوم باشد چه غير معصوم اين مطلب پذيرفتني نيست.
آيا اين گفتهي دكتر سروش درست است؟
گفتههاي اين آقا كه مدتهاست غلط است
بسيار نادرست
ايشان حتي درباره قرآن هم معتقد نيست كلام خدا باشد
مخلوط شده با خوابهاي پيامبر (ص) ميداند
خيلي دور است ايشان از دين اسلام
و اعتقادات ما
اما درباره حضرت مولي (ع)
جمله شما اين بود:
«خانومي كه اين نامه را ميخواند چه ديدي نسبت به امام علي براي خود ترسيم ميكند؟»
دقت كنيد
سؤال شما ديدگاه خانمي است كه ميخواند
نامه حضرت را
سؤال بنده اين است
حضرت علي (ع) انسانيست كه حق را به خاطر ديدگاه مخاطب تغيير دهد؟!
آيا ايشان را چنين آدمي ميشناسيم؟!
خوب دقت كنيد
ما مواجه با دو ماجرا هستيم
يكي اينكه
آيا ميخواهيم همه مردم را راضي نگه داريم؟
يا
آيا ميخواهيم حقيقت و راه درست هدايت را نشانشان دهيم؟
مثالي عرض ميكنم
قرار است فردا برويم صخرهنوردي
ميگوييم فقط آنهايي بيايند كه قدشان بالاي 180 است
به خاطر فواصل ميان صخرهها
چند نفري ناراحت ميشوند
خب
آيا ما مسئول هستيم تا آنها را خوشحال نگه داريم؟
يا مسئول هستيم مانع ايجاد خطر براي خودشان و ديگران شويم؟
مسأله بر اعتماد است
آيا ما
انسانها
از عوالم ديگري كه خدا خلق كرده مطلعيم؟
خب
شايد يكي بگويد: آري
من هستم
خوش به حالش
ولي من نيستم
ما نميدانيم قبل از دنيا كجا بوديم
نميدانيم همين الآن دوستانمان كه مردهاند كجايند
نميدانيم پس از مرگ كجا ميرويم
نميدانيم قيامت خواهد شد يا نخواهد
و پس از آن
بهشت و جهنم را هرگز نميتوانستيم با عقل خود درك كنيم
ما فقط دنيا را نداريم
دنيا قبل و بعد دارد
كنار و اطراف هم دارد
برزخ هم در كنار ماست
همين الآن كه ما هستيم
مردههاي ما در برزخ ميزيند
ما به اطلاع نياز داريم
چون نميدانيم
اگر خود ما بوديم و خودمان
اصلاً شايد وجود خدا را هم نميتوانستيم اثبات كنيم
يا وحدانيت او را
چه برسد به معاد و عدل و ساير اصول دين را
اصلاً اگر ميتوانستيم
به نبوّت چه نيازي بود؟
پيامبران به همين كار آمدهاند
با همين مأموريت
اولين پيامشان توحيد
دومين معاد
ما را از جهنم ترساندند
مگر جهنم با عقل ما جور در ميآيد؟
آتشي كه تمام نميشود
آتشي كه سبب مرگ نميشود
ميسوزيم و دوباره پوست بر ميگردد و باز ميسوزيم
تا كي؟
تا هميشه؟
براي آنها كه خالدند؟
بهشت را هم
تا ابد زندهايم؟
در بهشت؟
هر چه بخوريم دلمان درد نميگيرد؟
لحظهاي فكر كنيد
شما چرا اين حرفها را باور كردهايد؟
آيا با عقل جور در ميآيند؟
مسأله اين است كه ما از جهانهاي موازي مطلع نيستيم
سماواتي كه خدا در قرآن ذكر كرده است
و عقل ما
بر اساس دادههاي حسّي عمل ميكند
چيزي را كه لمس كرده
با ديگري مقايسه ميكند
ميسنجد
و به قضاوت ميرسد
نسبت به چيزي كه حسّي ندارد كه قضاوتي هم ندارد*
* معقولات ثانيه را نيز از تصوّرات انتزاع ميكند و بدون مبدأ حسّي خلق نميكند.
[ادامه دارد...]