من نيز پيشتر نزد بزرگان حوزه استخاره ميگرفتم
باور داشتم يعني
ميپنداشتم راه را نشان ميدهد
چيزهاي عجيبي هم همهمان شنيدهايم
اما
حتي اگر از عالم غيب هم خبر بدهند
اين براي من حجّت ميشود؟!
حجّت شرعي؟!
اصلاً مگر قرار است با خبر غيبي عبادت كنيم؟
اين را كه ملائك ميكنند
فرشتگان، شب و روز در حال عبادت خداوند هستند*
از غيب هم تا حدّي خبر دارند
محصور در جهالت دنيا كه نيستند
اما احسن مخلوقات هم نيستند
حسن خلقت ما در حجاب ماست
در نديدن حقايق عالم
بعينه
كما هي هي
اين لطف خلقت ماست
اينكه واقعيت خير و شر را نبينيم
بهشت و جهنم را نبينيم
حركت ملائك و جنيان را پيرامون خود
تلاش مدبّران عالم
هيچ يك را نبينيم
ولي به خدا ايمان بياوريم
به رسول او اعتماد كنيم
و بدون اينكه حقايق گناه را ديده باشيم
از آنها پرهيز نماييم
و بدون اينكه حقيقت عبادت را با چشم ببينيم
خدا را عبادت نماييم
البته كه الناس نيام
إذا ماتوا انتبهوا
وقتي مُرديم ميبينيم
وقتي كه امتحان تمام شد
البته كه كتاب را جلوي ما باز ميكنند
اصلاً خودمان ميتوانيم غلطهايمان را پيدا كنيم
املايمان را تصحيح
امتحان اين است
از شرايط آن «ندانستن» است
نه همه چيز
مقدار اندكي دانش كافيست
اينكه خداوند چه امر فرموده
و به چه
استادي ميگفت
اينكه ابليس سجده نكرد
نه اينكه شش هزار سال خدا را پرستيده بود و اينبار نپرستيد
تغيير تدريجيست
دفعي كه نيست
نميشود عالي ناگهان سافل شود
در حدّ دَرَك اسفل
حركت، طيفي از تغيير است
ابليس از ابتدا گمراه بود
او هرگز خدا را نپرستيده بود
او هميشه خود را ميپرستيد
كجاي خود را
«تشخيصِ خود»** را
او خدا را سجده ميكرد
اما نه چون «خدا امر كرده بود»
بلكه
چون «خودش امر كرده بود»
او چون خدا را برتر از خود ميديد
تشخيص خود را ميپرستيد
و اين چنين شركي
آنچنان باريك و ريز است
چونان موري سياه بر روي سنگي سياه در شبي تاريك
ديده نميشود
هيچ كسي نديد
اما خدا كه ميدانست
امتحان اينطور پيش آمد
فتنهاي تا لو رود
خدا امر كرد به سجدهاي
كه درون آن را نميديد***
تشخيص نميداد
اينبار
ابليس خودش را لو داد
او به آدم سجده نكرد
و همگان
فهميدند
چه را؟!
اينكه تا كنون به «امر خدا» سجده نكرده است
تمام اين شش هزار سال را
پس به چه سجده ميكرد؟
به خودش
به «تشخيص خودش»
خود را از خدا عالمتر ميدانسته بدبخت
اگر نميدانست
چون و چرا نميكرد اينبار
قبلاً به امر خدا بر خدا سجده ميكرد
اينبار هم
يكبار ديگر
باز هم
بدون هيچ فرقي
به امر خدا بر آدم سجده ميكرد
چون و چرا چرا؟!
زيرا تا كنون
به تشخيص خود بر خدا سجده ميكرد
نه به امر خدا
اينبار
به تشخيص خود بر آدم سجده نكرد
اين نكتهاي باريكتر ز موست!
شاهد قرآني هم دارد
وقتي «بما أغويتني» ميگويد****
و تهمت اغوا و فريب به خدا ميبندند
از همين روست
زيرا
پس از ابا و استنكاف از سجده بر آدم
اثر عليّين را درون آدم ديد*****
همه ديدند
تشخيص داد كه آدم لايق سجده بوده
و فهميد اشتباه تشخيص داده
اما
اينكه خداوند او را در جهل نگه داشته
و اين اثر را نشانش نداده
اين را فريب گمان كرده
چيزي كه مايه امتحان است
ندانستن اصل اول در امتحان است
و گرنه كه امتحان نيست
چيزي را نشان نميدهد
نشانگرياش را از دست ميدهد
دلالت ندارد ديگر
بيانگر توانمندي فرد نخواهد بود
اگر حتي بدانيم فلان آدم
عالم به غيب است
آيا وظيفه داريم برويم و از او غيب بپرسيم؟!
نه حتي بالاتر
اگر حتي
به ما از غيب هم خبر داد
آيا مكلّف هستيم به غيب عمل كنيم؟!
آيا بايد حرف او را جدّي بگيريم
و مبناي عمل خود قرار دهيم؟!
فرض يك قاضي
شكايت شده از عمل زشت يك مرد و زن
يك شاهد بيشتر نيست
شاهد شهادت ميدهد
و شاهد اينبار قدرتي دارد
تصوير را جلوي چشمان قاضي ميگشايد
و قاضي ميبيند
با چشمان خود
با مكاشفه
علم و يقين به زشتكاري پيدا ميكند
آيا حقِ حكم دارد؟!
ميتواند قضاوت را اينطور به پايان برساند؟
آيا حق دارد به علم غيبي كه پيدا كرده عمل نمايد؟!
خير
تا چهار شاهد پيدا نشود
قاضي حق رأي ندارد
امتحان ما به ظواهر است
به اطاعت اوامر است
و در اين ميان
خبر از غيب جايي ندارد
خبر از غيب مربوط به ما نيست اصلاً
مربوط به نبيست
مربوطه به رسالت است
نبي و رسول مكلّف هستند به ارتباط با غيب
از طريق روح القدس
جبرائيل مأمور انتقال اطلاعات است
اما نسبت به ما
ما مأمور به اوامري هستيم كه نبي فرموده
به ما امر كرده از جانب خداوند
و آن
همين فروعاتيست كه در رسالههاي عمليه آمده
و شايد چيزي بيشتر از آن
كه بايد بيايد و هنوز ذكر نشده
در باب احكام حكومتي
و تكاليف مسئولين يك نظام اسلامي
دنيا رفع تكليف ندارد
اختيار برداشته نميشود
تمام اين صوفيگريهايي كه ادعاي اطاعت از اقطاب...
طرف براي ازدواج كردنش هم مطيع مرشد
اينها همه باطل است
مخالف و متضادّ با اصول اعتقادات اسلام
با روح دين
استخاره اگر تبديل شود به تعيين كننده تكليف
قطعاً باطل است
در اين ترديد ندارم
استخاره براي ما امر و نهي نميسازد
حكم شرعي نميشود
واجب و حرام درست نميكند
استخاره رفع تحيّر است
نوعي قرعه
براي رهايي از ترديد
ترديدي كه مبنايي ندارد
ناشي از وسواس شايد
آنچه عرض كردم يافتههايم بود
از آنچه از بزرگان شنيدم و از اساتيد ياد گرفتم
و در كتابها ديدم
اگر خلاف اين مستندي يافتيد
بفرماييد تا بنده هم استفاده كنم
فقهاي ما بالاتفاق
نه خواب را حجّت ميدانند و نه استخاره را
من نديدم خلاف اين گفته باشند
اما نسبت به حوزه
متأسفم از اينكه راه ورود را بستهاند
راه نبايد بسته باشد
اين نادرست است
اين يكي از ضعفهاي مديريت حوزه است
كه خيال ميكند با ايجاد محدوديتهاي بيشتر
در حال خدمت است!
* وَلَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَنْ عِندَهُ لَا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلَا يَسْتَحْسِرُونَ يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لَا يَفْتُرُونَ (انبياء:19و20)
و هر كه در آسمان ها و زمين است، فقط در سيطره مالكيّت و فرمانروايي اوست، و كساني كه [از فرشتگان] در محضر اويند از بندگيش تكبّر نمي ورزند و خسته و درمانده نمي شوند. شبانه روز او را بي آنكه سست شوند، تسبيح مي گويند. (ترجمه انصاريان)
** قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا لَكَ أَلَّا تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ قَالَ لَمْ أَكُن لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ (حجر:32)
[خدا] گفت: اي ابليس! تو را چه شده كه با سجده كنان نيستي؟ گفت: من آن نيستم كه براي بشري كه او را از گلي خشك و برگرفته از لجني متعفّن و تيره رنگ آفريدي، سجده كنم!! (ترجمه انصاريان)
*** وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ يَخْطَفُ الْأَبْصَارَ ضِيَاؤُهُ وَ يَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ وَ طِيبٍ يَأْخُذُ الْأَنْفَاسَ عَرْفُهُ، لَفَعَلَ، وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الْأَعْنَاقُ خَاضِعَةً وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَى فِيهِ عَلَى الْمَلَائِكَةِ، وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَبْتَلِي خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا يَجْهَلُونَ أَصْلَهُ، تَمْيِيزاً بِالاخْتِبَارِ لَهُمْ وَ نَفْياً لِلِاسْتِكْبَارِ عَنْهُمْ وَ إِبْعَاداً لِلْخُيَلَاءِ مِنْهُمْ (نهجالبلاغه، خ192)
اگر خداوند مى خواست آدم را از نورى كه روشنى اش ديده ها را بربايد، و زيبايى آن خردها را مات و مبهوت كند، و از مادّه خوشبويى كه بوى خوشش نفسها را بگيرد بيافريند مى آفريد، و اگر بدين صورت مى آفريد گردنها در برابرش خاضع، و آزمايش فرشتگان سهل و آسان مى شد، ولى خداوند پاك بندگانش را به برخى از امورى كه به حقيقت و ريشه آن آگاه نيستند آزمايش مى كند، تا خالص از ناخالص جدا شود، و كبر و نخوت از آنان بر طرف، و خود خواهى و خود پسندى از آنان دور گردد (ترجمه انصاريان)
**** قالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ (حجر:39)
گفت: پروردگارا! به سبب اينكه مرا گمراه نمودي، من هم يقيناً [همه كارهاي زشت را] در زمين براي آنان مي آرايم [تا ارتكاب زشتي ها براي آنان آسان شود] و مسلماً همه را گمراه مي كنم. (ترجمه انصاريان)
***** قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِينَ (ص:75)
[خدا] فرمود: اي ابليس! تو را چه چيزي از سجده كردن بر آنچه كه با دستان قدرت خود آفريدم، بازداشت؟ آيا تكبّر كردي يا از بلند مرتبه گاني؟ (ترجمه انصاريان)
[ادامه دارد...]