يك سوال
به نظرشما
كانون پرورش فكري كودك ونوجوان
چطور ميتونه موفق تر عمل كنه
...
به عنوان يك والد انتظاراتتون از چنين مركزي چي ميتونه باشه؟
و اما كانون
اگر هدف پرورش فكر است
كه هست
براي هر سني متفاوت
نميشود كه يكسان
گروههاي سني پنجگانه
حداقل پنج مرحله
هر كدام شيوه خودش را ميخواهد
متناسب با نياز
نيازها مگر يكساناند
تا روشها يكسان
گروه الف كه هنوز سواد نياموخته
مدرسه نرفته
كودك محسوب شود
پيش از آن هم هست
به اين ترتيب شايد:
نوزاد
كودك
نوآموز
نوجوان
جوان
نوزاد را منزل بر عهده گرفته
بدو تولّد تا دو سال
مدتي كه شير ميخورد
البته نه شير گاو
حتي اگر همراه با غذاي كمكي
بعد از ششماه
خانواده مسئول است
نيازها را تأمين
مادر پرورش ميدهد
اين خارج از برنامه كانون
از دوسالگي اگر به مهد برود
برنامه، عمومي ميشود
نيازها ارتقا يافته
از «تأمين»
به «امنيت»
اين را ديگر كودك بناميم
تا كنون غذايش تأمين بوده
اكنون حس متفاوتي پيدا كرده
مالكيت در او قوّت گرفته
و مالكيت
يعني نياز به امنيّت
انسان چرا دنبال ملكيّت است
مالِ خود كردن
از كودكي
چون «ميترسد»
از نداشتن؟
نه
از تأمين نشدن
در نوزادي
ترس از نداشتن نيست
فهمي از آن نيست
بخواهد هست
در لحظه
وقتي هشياري افزايش مييابد
آيندهنگري پيش ميآيد:
اگر چه الآن هست، ولي يكساعت بعد چه؟
نگراني حادث ميشود
و ملكيّت
مالكيّت
داشتن
مالِ خود كردن
اسم گذاشتن روي اشيا
بشقابِ من
به خود متّصف كردن
براي آينده معنا پيدا ميكند:
كودكم تو كه الآن بازي نميكني، چرا اسباببازيات را به دوستت نميدهي؟
نميدهد!
زيرا براي يكساعت و دوساعت بعدش ميخواهد
او
امنيّت ميخواهد
نياز تغيير كرده
برنامه كانون هم
براي اين گروه سني
كودك نياز به امنيت غذايي دارد
سير هم كه بشود
پرتقال بعدي را قايم ميكند
مخفي
براي فردا
ميخواهد مطمئن شود كه فردا «تأمين» خواهد شد
اگر براي نوزاد «اكنون» مهم است
براي كودك «آينده نزديك»
اين طبيعت اين سن است
روح او نياز به امنيّت دارد
جسم او نياز به امنيّت دارد
ذهن او نياز به امنيّت دارد
او نياز به اعتبار اجتماعي دارد
مقبوليّت
پذيرش از طرف ديگران
به همين خاطر است كه مثل آنها رفتار ميكند
تا دوستش داشته باشند
تقليد ميكند
شيرينزباني
ادا
اگر بخندند
خنده اطرافيان نشانه پذيرش است
تأييدي براي پذيرفته شده
اعتبار اجتماعي
براي چه؟
تا فردا غذا داشته باشد
تا فردا خانه داشته باشد
جاي خواب
نياز جسمش
اسباببازي و وسايل تفريح
هر آنچه كه ميخواهد
قدرت بر حل مسأله
نيازي ذهني
اينكه بتواند مشكلاتش را حل كند
مستقل
امنيت براي شكايت
اگر حقش ضايع شد
جايي حامي حقوقش باشد
قضاوتي عادلانه
بدون تبعيض
او ميخواهد دوست داشته شود
نياز روح است
امنيت مورد نظر كودك بُرد كوتاهي دارد
او براي سال بعد نميخواهد
براي يكساعت بعد
شايد روز بعد
نه شايد بيشتر
برنامه كانون در اين گروه سني
بايد معطوف به ايجاد امنيت باشد:
مادر تو هميشه هست
هميشه مراقب توست
هميشه تو را غذا ميدهد
هميشه سلامت تو را حفظ ميكند
هميشه ميتواني آنچه نياز داري داشته باشي
اگر خميرِ بازي دستش هست
بايد از او گرفت
و دوباره به او بازگرداند
يك بازي كودكانه
مربّي آغاز ميكند:
اينو بگير
حالا بده
دوباره بگير
دوباره بده
همين بازي «بده و بگير» امنيت را آموزش ميدهد
اين بار از پشت خود رد ميكند
تا لحظهاي نبيند
دوباره ميبيند
وقتي از پشت مربّي رد شد
و مربّي به او پس ميدهد
اسباببازياش را
يا خوراكي
ياد ميگيرد
كه چيزي نابود نميشود
اگر برود
دوباره برميگردد
اول شايد اشكش در آيد
ولي پس از چند بار
ديگر گريه نميكند
پدر از خانه خارج ميشود
گريه ميكند
ولي دوباره باز ميگردد
اين را ميآموزد:
پدر تو هميشه باز خواهد گشت
اين را بايد بياموزد
او تو را تنها نميگذارد
هيچوقت
گروه سني الف نياز به آموزش امنيت دارد
با نمايش
با شعر
با قصه
در حين بازي
تمام توجه مربّي بايد به اين مطلب باشد
اگر وسيلهاي را در كمدي گذاشت
در كانون
بايد مطمئن شود كه روز بعد هم هست
يقين كند كه كسي بر نميدارد
اينجا عدالت معنا پيدا ميكند
مربّيان بايد حافظان عدالت باشند
وسايل هر شخصي را برايش حفظ كنند
هر كودكي را
اين يك دوره سه چهار ساله است
اگر كودك اين دوره را با حسّ امنيت سپري نمايد
رفتار آرامي مييابد
حرص در او كاهش مييابد
از حسد دور ميشود
بخيل نميگردد
مشاركت را ميپذيرد
ترس از جمع را فراموش ميكند
جامعهپذير ميگردد
زيرا اعتماد ميكند:
من فردا هم تأمين هستم، مطمئنم!
اما اين اعتقاد تا چه زماني امتداد دارد
تا دوره بعد
گروه سني ب
گروه سني ب چيزهايي در مدرسه ميآموزد
هولناك
ترسناك
وحشت بر او مستولي ميگردد
ترس باز ميگردد
ترسي جديد
نوعي جديد از ترس
در علوم با ميكروبها و آلودگيها آشنا ميشود
در اجتماعي با تصادف و جاده و خيابان:
مادر ميميرد
پدر ميميرد
ممكن است بميرد
مادري كه براي گروه سنّي الف هميشگي بود
امروز مردني ميشود
رفتني
نماندني
و اين ترسي جديد است
و نياز به نوع جديدي از امنيت
از هفت سالگي بايد دنبال آموزشي تازه بود
نوآموز با كودك تفاوت دارد
او چيزهايي آموخته كه هضمش سخت است
براي سنّ او:
اگر مادر بميرد ديگر تأمين نميشوم
خوراك
پوشاك
سلامت و بهداشت
خواب و استراحت
مكاني براي حس لذّت آسايش
پس چه كنم؟!
كودك مضطرب ميشود
مدرسه كه ميرود
ديگر هر وقت بخواهد خوراك ندارد
حتي دستشويي و توالت هم ندارد
معلّم حتي اگر اول دبستان و دوم را آسان بگيرد
از سوم دبستان كه ديگر اجازه نميدهد
هر وقت بخورد
يا هر وقت به دستشويي برود
اينجا وظيفه مربّي تفاوت مييابد
برنامه كانون نيز
اينجا سطح دوم از امنيّت پديدار ميگردد:
بله
مادرت ميميرد
شايد بميرد
امروز يا فردا
بيماري هست
تصادف هم
و بسياري عوامل ديگر
بله
ممكن است
ولي...
اكنون نياز به خدا دارد
مفهومي جاودان
سفت و محكم و پايدار
اينكه در اين سن از خدا ميپُرسد
حسب نياز است
حتي اگر نپرسيد
مربي بايد ياد دهد:
نگران نباش
اگر مادرت هم بميرد
خدا هست
خدا مادرت را مأمور كرد تو را تأمين كند
اگر بميرد
خدا ديگري را مأمور ميكند
خداوند مأمورين زيادي دارد
خدا هميشه هست
امنيت هميشگي ميشود
وقتي نوآموز خدا را ياد ميگيرد
خداپرستي را
خداي كودك پدر و مادر است
همين را ميفهمد
به آينده نزديك اكتفا ميكرد
بس بود برايش
حالا كه آينده دورتر شده
امنيت بايد پايدار شود
اين است كه خدا مطرح ميشود
نياز ميشود
برنامه كانون براي گروه سني ب و ج خداشناسيست
توحيد
اما بيشتر افعالي
توحيد ذاتي نميخواهد
آن بخشي از خداشناسي
كه به انسان مربوط است
به امنيت پايدار
بايد مفهوم مرگ تشريح شود
كه اگر مردن هست
پايان نيست
انسان ابديست
و ابدي ميماند
نوآموز و نوجوان نميتواند به ماده اعتماد كند
ميبيند كه هر چه ديدنيست
بوييدني و لمس كردني
همه رفتني
اين را درك ميكند
پس ميترسد
او به چيزي فرامادي نياز دارد
تا حسّ امنيتش باز گردد
نوع جديدي از امنيّت
ميتوانيم آن را «امنيت جاودان» بناميم
پايدار
دو گروه سنّي ديگر باقي ميماند
د و هـ
آنها ديگر جوان هستند
آنها با توحيد افعالي آرام نميگيرند
ميخواهند خدا را بيشتر بشناسند
به سنّ بلوغ نزديك
خداوند اختيار به آنها ميدهد
قدرتي فوق حيوانات
فوق حتي ملائك و فرشتگان
آنها ميتوانند بد يا خوب باشند
فساد كنند يا اصلاح
اين يك توان ويژه است
تواني كه فرشتگان الهي نيز ندارند
او در همه چيز شك ميكند
اين لازمه سن بلوغ است
ترديد پيدا ميشود:
آيا اين خدايي كه مربّي ميگفت واقعاً هست؟
وجود دارد يعني؟!
حتي اگر از اين سخن نگويد
به زبان نياورد
از ترس است
و گرنه اصل ترديد در بطن او رسوخ يافته
در ته ذهنش
بدون ترديد رد نميشود
نميتواند اصلاً
خداوند فطرت انسان را چنين آفريده
ورودش به دائره موجودات مختار
با ترديد در دانستههاست
و اين هدفي متعالي دارد
اگر چنين نميبود
سنّتهاي اجتماعي باطل
همواره تكرار ميشد
و اصلاح جامعه ميسّر نميگرديد
هر نسل تكرار گذشته
پيشتازي نبود
پيشرفتي
باورها و اعتقادات حُقنه ميشد
از نسلي به نسل ديگر
اما
پيدايش ترديد
حتي در انگارههاي كودكي
آنچه از پدر و مادر فراگرفته شده
راهي باز ميكند
تا جوان متفاوت شود
از گذشته سنّت اولياي خود
و اگر اعتراض نماييد
كه اين طريق سقوط نيز ميتواند شد
پاسخ اين است:
باطل برهان ندارد
فريب است
نميتواند بر نادرستي متقاعد سازد
پس اگر فريبكاري نباشد
جواني، رشد جامعه ميشود
هنگامي كه نشده
اسباب فريبكاريِ خواصّ اهل باطل اجازه نداده
در هر صورت
اين هست
واقعيتِ شك و ترديد
در ذهن جوان
كانون برنامه ديگري دارد
باورسازي ديگر دست مربّي نيست
ديگر نميشود تعليم داد
اينجا بايد سؤال ساخت
مربّي در گروه سنّي د و هـ
فقط سؤال طرح ميكند
ذهن جوان را بيشتر درگير شك مينمايد
و پس از برآوردن تمام اين ترديدها
از نهانگاه به آشكار
از درون به بيرون
جوان كه اعتراف به همه ترديدها نمود
او را هدايت ميكند به يافتن پاسخ
به تفكر
به منابع تفكر
به كتابها و بانكهاي اطلاعات
جواب را خودش بايد بيابد
اين را بايد به او آموزش دهد:
1. تو نبايد در اين ترديد باقي بماني
و گرنه آيندهات ويران است
2. تو بايد خودت پاسخ را بيابي
و گرنه تا ابد در ترديد باقي ميماند
جوان بايد خود بجويد
جستجو كند
كنكاش نمايد
تا نكند باور نميكند
اگر او خود به پاسخ نرسد
هميشه پاسخ برايش مردّد باقي ميماند
پنجاه سالش كه شد
شصت سال
شايد هفتاد و هشتاد
ناگهان به بنبستهاي اعتقادي ميرسد
به اينكه هنوز شك دارد
در خدا
در نبّوت
در تمامي اصول اعتقادات
اين برنامه كانون است
بايد باشد
كتاب و شعر و قصه و داستان و نمايش و عروسك و بازي
همه ابزار است
ابزاري كه بايد متناسب با محتوا باشد
ولي محتوا
آنچه عرض شد
براي هر كدام از گروههاي سنّي
تا انساني سالم بسازد
انساني با حسّ امنيت
انسان بدون حسّ امنيّت، گرگ است
مگر توماس هابز نبود
خودش بود كه ديگران را گرگ دانست
بسياري از فلاسفه غرب بودند
تنها
دور از امنيت
چرا خودكشي كردند؟
نيچه مثلاً
صادق هدايت
بنبست از كودكي آغاز ميشود
اگر امنيت موقّت براي كودك
و امنيّت پايدار براي نوآموز
و شناخت مناشئ امنيّت براي نوجوان
و عبور از ترديدها براي جوان
اگر اين مراحل طيّ نگردد
انساني بيمار به جامعه وارد ميگردد
انساني كه يك روز
بالاخره به بنبست خواهد رسيد
هيتلر و چنگيز اينطور آدمهايي بودند
حرص و حسد و بخل
كشتار ميسازد و غارتگري
اميد كه مطلب فوق روشنگر بوده باشد
اگر چه خلاصه و موجز
به اجمال
ولي تمامِ مطلب
امكان شرح و تفصيل هست
اما نياز به مجال بيشتر
كتاب ميشود و مفصّل
شايد روزي بشود
شايد به دست فردي كه فرصت بيشتري داشته باشد
آنچه نوشتم را به صورت جدول
در اين نشاني قبلاً گذاشته بودم
ميتوانيد مشاهده بفرماييد
موفق باشيد