جلسه است ديگر
اداري
براي بچهها نبايد جذّاب باشد
ولي هست
خيلي دوست دارند
و اصرار
با خود ميبرمشان
درس ميخوانند
مشق مينويسند
و بيشتر اوقات
نقاشي هم ميكشند
سيدمرتضي كشيده است
اخيراً
در يك جلسه علمي
وقتي كه ما مشغول مباحثه سختي بوديم
بحثي پژوهشي
خوشم آمد
طرح زيبايي داشت
قالببندي جالبي
بعدتر پرسيدم
گفت جايي ديده است
ايده اصلي از خودش نبود
ولي خوب طراحي كرد
لذّت بردم
و عكس گرفتم
و تشويقش كردم
بچهها دوست دارند كنار بزرگترها باشند
در كارهاي بزرگ
احساس بزرگ بودن ميكنند
وقتي در محيط اداري حضور مييابند
شايد زودتر هم بزرگ شوند
از نظر عقلي و دركي و اجتماعي!
نظرات
....: اون كه خيلي جذابه كه از لحظه به لحظه فرزندانتان عكس داريد
جالب تر و تعجب برانگيزتر از اون اينكه در ميان جلسه باشيد و ناگهان مثلا بگيد آقا يه لحظه، ببخشيد من يه دوتا عكس بگيرم اومدم:))
از اين تعجب كردم و سوالم شد
زندگي خاص داشتن همين است ديگر
بدرخشيد تا دنيا نياست
چهارشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۰:۲۱ عصر
پاسخ: ممنون و سپاس. :) إنشاءالله شاهد موفقيتهاي آتي شما نيز باشيم و درخشندگيتان در دنيا. پايدار باشيد و در پناه حق.
....: اصلاح ميكنم عكسبرداري:)
چهارشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۰:۰۷ عصر
پاسخ: من از بچهها زياد عكس و فيلم ميگيرم. يك آرشيو بيش از صد گيگابايتي عكس و فيلم داريم در خانه! تقريباً هر روز يكي دو عكس را ميگيرم. از روند رشدشان، مطمئناً در بزرگسالي برايشان جالب خواهد بود. كه همين الآن هم هست البته. وقتي عكسهاي سالهاي گذشته را نگاه ميكنند. هر سه تايشان را از لحظه تولد تا همين امروزشان را عكس دارم. :)
....: :))))
عذرخواهم از سيده مريم عزيز، تعصبش روي برادرش قابل ستايش بود؛)
يك سوالي برام ايجاد شد؟؟؟!!!
اين عكس نگاري ها زماني كه شما در جلسه هستيد، چطور رقم ميخورد؟
چهارشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۷ - ۸:۰۸ عصر
پاسخ: :) خب من در جلسه با گوشي تلفن همراه حاضر ميشوم خب! دوستان هم شرايط من را درك ميكنند. گاهي ناگهان يك عكس ميگيرم. اشكالي كه ندارد. دارد؟! :) امروز هم دوباره جلسهاي داشتيم. چهارنفري رفته بوديم. نماينده كارفرما - كه ديگر دوست شدهايم با هم - اصرار ميكرد: براي بچههاي شما پرستار بگيريم و شما حضوري اينجا باشيد و كار را انجام دهيد. بنده هم گفتم: نيازي نيست. بچهها شب كه خواب هستند كار را انجام ميدهم! يكي ديگر گفت: ميخواهيد واسطه شوم زن سابق شما برگردد بچهها را نگهداري كند؟! گفتم: نه بابا، تازه رها شدهايم و احساس آزادي و امنيت ميكنيم. دوباره ما را به دردسر و بلا گرفتار نكنيد! خلاصه ميگوييم و ميخنديم. زيرا من خيلي باز با موضوع برخورد كردهام تا به حال و همه ميدانند كه ميتوانند نظر خود را بيان نمايند، بدون اينكه من ناراحت شوم يا حساسيت به خرج دهم. خلاصه حضور بنده در جلسات اداري و مؤسسات رسمي همراه با سه فرزندم، اسباب شادي و خنده همه دوستان است و البته خودم. بنابراين گرفتن چند تا عكس كه ديگر رقم خوردن نميخواهد! بچهها هم با همكاران من آشنا شدهاند و حتي به اسم ميشناسندشان ديگر. :) سؤال حل شد؟!
....: اي جااااااان
پسرمون چه خوشتيپ شده
چه يقه اي بسته؛)
خيلي نمكه سيدمرتضي
خداحفظش كنه
چهارشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۷ - ۵:۴۳ عصر
پاسخ: هاهاها... الآن مريم در كنارم بود و وقتي اين كامنت را خواند، با تعجب پرسيد: «اين كيه كه ميگه پسرمون؟!» گفتم: يكي از خوانندگان وبلاگ هستند. - پس چرا نوشته: پسرمون؟! * دخترم، اين يك اصطلاح رايج است در جامعه ما. وقتي ميخواهند با محبّت درباره يك كودك صحبت كنند معمولاً اينطور ميگويند. :) آري، سيدمرتضي خيلي به تيپ و ظاهرش اهميت ميدهد. به نظرم وقتي بزرگ شد از آن جنتلمنهاي ژيگولوي خوشتيپ بشود كه هميشه لباس اتوكرده و فوكولي ميپوشند! فعلاً كه اينطور است. د: در پناه خدا.