بـه جهـان خرّم از آنم كه جهـان خرّم ازوست
عاشقم بر همه عالم كه همـه عالم ازوست
عشق يعني «وابستگي»
وابستگي به هر آنچه كه نيازي را برطرف نمايد
فقط همين
در يك عبارت ساده!
ولي همين وابستگي مراتبي دارد
مرتبه ضعيف آن دوست داشتن است
و مرتبه قوي آن؛
شيدايي و والهي!
پيدايش «نياز» براي رفع «نقص» است
انسان در دنياي محدود
نقص دارد
و «احساس» نقص
درد ايجاد ميكند
و رفع نقص
احساس آن
ايجاد لذّت
پس «درد» هُل ميدهد
و «لذّت» ميكِشد
و اين ابزاري تكوينيست
خداوند خلق نموده
تا انسان به «حركت» افتد
و حركت، جوهره رشد انسان
شيوه امتحان
آنكه پيش رود برنده
كسي كه بماند باخته
اگر انسان نيازهاي متنوّع دارد
پس عشقها هم متنوّع ميشوند
گونهگون به تبع نياز
آنهايي كه نيازها را تنها مادّي ميبينند
هرم مازلو مثلاً
هرمي كه حتي بخش معنوي آن نيز
در خاك ريشه دارد
در خواستههاي دنيوي
آنها عشق را هم در مراتب نخست آن تعريف ميكنند
عشق در يك نگاه
تنها در اين منظومه متصوّر است
نيازهاي انسان سه سطح دارد
و هر سطح نيازمند رافعي
و عشق
حداقل سه معناي مختلف پيدا ميكند
سه مرتبه
متناسب با سطوح نياز
نيازهايي كه «اكنون» بايد تأمين گردد
دَمدستيترينها
نقصهايي كه
همين الآن حس ميكند
و اگر تأمين شود
همين الآن
در همين آن
لذّت پديد ميآورد
و درد رفع
اين همان عشق در يك نگاه است
همان «جاست اِ گِلَنس»! («just a glance, nothing more»)
چشمش به غذا ميافتد
عشق ميكند
لذّت ميبرد
از لقمهلقمه آن
وابسته ميشود
به غذايي كه دوست دارد
زيرا نيازي را برطرف ميسازد
نقصي را
و لذّت به ارمغان ميآورد
و دردي را رفع مينمايد
نياز نخست رفع شد
حالا نياز دوم پيدا ميشود
نگراني حاصل
دردي جديد
«فردا چه كنم؟!»
نميداند آيا فردا هم غذا هست
آيا فردا نيز
امكان رفع همين نياز
نيازي كه امروز رفع شده
ولي ترس آن
ترس از درد فرداي آن
درد پديد ميآورد
همين الآن
اين نياز به «امنيت» است
الآن درد دارد
و الآن
اگر اين نياز رفع گردد
الآن لذّت پديد ميآيد
اگر اميد پيدا كند به فردا
اين عشق در مرحله دوم است
مرتبه دوم آن
اين عشق در يك نگاه پديد نميآيد
اين عشق از استمرار حاصل ميشود
استمرار در تأمين
وقتي مادرش هر روز غذا ميدهد
همان غذاي خوشمزه را
عاشق ميشود
اينبار اما نه عاشق غذا
عاشق مادر
چرا كه امنيت آورده
نيازي كه بالفعل بوده
درد داشته
برطرف شده
لذّت پديد آمده
وابستگي حاصل شده
وابستگياي كه نام آن عشق است
عشق مرتبه اول در لحظه است
اما مرتبه دوم
قطعاً در لحظه اتفاق نميافتد
زيرا از سنخ «اعتماد» است
و اعتماد
وابسته به «تجربه»
آدم بايد تجربه كند
هر روز و هر دم
در سختيها
در مشكلات
در حالتهاي استثنايي
جايي كه معمولاً شك بر انگيز است
اين آزمونها اعتماد ميسازد
و اعتماد امنيت
و امنيت عشق ميآورد
عشقي پايدارتر از قبلي
از مرتبه اولي
زيرا اينبار بحث از «پايداري لذّت» است
مردم معمولاً اين را ميفهمند
و آن را عشق واقعي مينامند
و عشق مرتبه اول را
معمولاً شهوت تلقّي ميكنند
من هر دو را عشق مينامم
زيرا تفاوت ماهوي با هم ندارند
هر دو وابستگياند
تفاوت تنها در متعلّق اين وابستگيهاست
اما مسأله بدينجا خاتمه نمييابد
جدول زير را ملاحظه بفرماييد
سه ستون از نيازها شكل يافته
دوست داشتن ستون اول
وابستگي به آنها
به مصاديقي واقعي كه توان رفعشان را دارند
ارضايشان
عشق پديد ميآورد
عشق مرتبه اول را
عشق در يك نگاه را
و ستون دوم
امنيت ميخواهد
و اعتماد
چنين مصاديقي
افراد يا اشيائي كه بتوانند
عشق مرتبه دوم را
و اين زمان ميبرد
مدتي بايد بگذرد
تجربه شود
تا اعتماد بياورد
اما در همان عشق به مادر
وقتي به «مرگ» فكر ميكند
ترس او را ميگيرد
اينكه منشأ تأمين نياز رفتنيست
نابود شدني
مردني
فانيست و از دست ميرود
و اين
امنيت را سلب ميكند
ناامني پديد ميآورد
و درد
دردي كه در هيچ چارچوب غيرديني
غيرالهي
درمان ندارد
در نگاه ماترياليستي
اگر «آخرت» نباشد
اگر خدايي براي عالم فرض نشود
اگر انسان «جاويد» تلقّي نگردد
اين درد رفتني نيست
و لذت
لذّتي كه ميآورد
اعتقاد به خداوند
امنيتي جاويد است
براي كساني كه ناامني دنيا را درك كردهاند
مرگ را فهميدهاند
عشق در اين مرتبه الهيست
عشق به فردي كه ميتواند اين دسته از نيازها را تأمين نمايد
اگر همسر است
همسري كه براي آخرت انسان ميماند
امنيت بهشتي ميآورد
ميفهمد كه در كنار او
هر روز بهتر از ديروز ميشود
و توشه آخرت را تكميل ميكند
تا در زندگي جاويد خود
جاويدان در نعمت باشد
در رفع نيازها
در رفع نقصها
بدون درد
بدون ألم
عشق مرتبه سوم با ايمان حاصل ميشود
با اخلاق حسنه
دوري از رذائل
با تجربهاي كه نشان دهد ريا نيست
نشان دهد بازي نيست
نشان دهد فريب براي تأمين نيازهاي دنيايي فرد نيست
مثالي ملموس:
دختر و پسري كه در يك نگاه عاشق ميشوند
در حدّ رفع نيازهاي بالفعل ميانديشند
و عشق مرتبه دوم
چند سالي زمان ميخواهد
آنها بعد از ازدواج
دوباره عاشق ميشوند
ميانگين آن پنج سال است
پس از پنج سال
عشقي جديد پيدا ميشود
يا نفرتي
در صورتي كه فرد مقابل را رافع نيازهاي مرتبه دوم خود نيابند
نيازهاي امنيتي
فرد ولنگاريست
رفيقباز مثلاً
ولخرج شايد
زندگي بر باد ده
خب اينها مرتبه دوم عشق را نمييابند
مرتبه نخست ميماند
با نفرتي در مرتبه دوم
اگر جدا هم نشوند
با رنج امنيتي زندگي ميكنند
لذت رتبه يك شايد ببرند
ولي همراه با درد مرتبه دو!
اما اين هم كه حاصل گردد
زن و شوهري اعتماد به هم نمايند
عاشق هم گردند
از باب امنيتي كه براي هم پديد آوردهاند
تازه درد مرحله سوم رخ مينمايد:
درد فراق
درد مرگ
درد از دست دادن همسر!
عشقِ مرتبه اعلي اينجاست
وقتي بداني اين همراهي ماندنيست
با مرگ نميرود
زيرا من و او
هر دومان
با هم رشد ميكنيم
با هم پيش ميرويم
در ايمان
و در عمل صالح
در دوست داشتن خدا
وابستگي به الله
و بر همين اساس
در آخرت نيز همنشينيم
در يك منزلت
يك رتبه
همسراني در دنيا
و همسراني در آخرت
اينجاست كه واقعاً «امنيت پايدار» به دست ميآيد
عشقي جاودان
بالاترين مرتبه وابستگي
به كسي كه هميشه «هست»
و هر سه دسته از نيازها را برطرف مينمايد!
اگر توجه پيدا كنيم به خدا
تجربهاي كه در توجه او به خود داريم
امنيتي كه براي ما پديد آورده
اعتمادي كه به او پيدا ميكنيم...
اين عشق را ديگر در فيلمها پيدا نميكنيد
اين عشق را غربيها نميفهمند
اين عشق الهيست، حق لايتناهيست!