ميگفت:
«تلفن كه زده بود گفت چرا آن نامه را به مشاور نشان دادي
وقتي مشاور و قاضي ديدند
مجبور بودم كه انكارش كنم»
همين را اساس پاسخ تعداد زيادي از پرسشهايش قرار دادم
كه دليل دروغگوييها را تبيين ميكند
ميگفت به مادرم گفته:
«من دروغ نگفتهام، فقط كتمان كردهام
آن حرام است، اين كه نيست»
پرسيدي هر زني كه بخواهد جدا شود از شوهر
به دروغ و كذب متوسل ميشود؟
نه برادرم! چنين نيست.
اين مختص بعضي افراد است
دقيقاً همانهايي كه دماغشان باد كبر گرفته
اينان هستند كه دست پينوكيو را از پشت ميبندند
و چنين ميكنند كه با تو شده
خلاف اين را در دادگاه خانواده
در اين بازه زماني اشتغالاتم
بسيار ديدهام و چه صداقتها و درستيهايي!
نامه را دوباره مرور كرديم
گفتم: اينكه نامه را در برابر قاضي و مشاور انكار كرده
البته نه انكار دستخط خود
كه فحوا را منكر شده
به قول علميترش
منكر دلالت تصوري آن نيست
و نه دلالت تصديقي
كه دلالت تصديقيه جديّه را منكر شده
كه اراده محتواي آن را نداشته و هزل ميكرده وقتي نوشته
اين را از آن بدان
كه خطاي خود را با خطاي بزرگتر جبران كرده
كساني هستند كه خود را از چاله به چاه مياندازند
و دروغ كوچك را با دروغ بزرگتر
و همچنان ميروند تا چاه ويل
كه آخر اين راه هم سقوط است
و اول آن كبر و خودپرستي و به قول روانشناس ما: «خودشيفتگي»
و آخر آن هلاك...
متن نامه را اجازه داد كه بنگارم
تا مخاطبين بخوانند
در چند بخش قرار ميدهم
كه مجال بررسي باشد
و اطاله نباشد
و اينك بخش اول:
«روزگار ميگذشت
غريب و تنها
گاهي خندان
و گاه گريان
اما ميگذشت
ناگهان ندايي آمد كه برخيز اي دختر تنها بيا به خانه حضرت زهرا (س)
چشمهايم را بستم به گذشته و آينده
آمدم
كه اي كاش نميآمدم*
و اما داستان زندگي من و تو
داستان دو كوهه
يكي كوه غرور
و يكي كوه صبر
غرورش از پدرش، برادرش، خانوادهاش و خودش
اما
كوه صبر همه چيز را ميدانست**
و چيزي نميگفت»
*دقت كن! چرا ميگويد: «اي كاش نميآمدم»
اين عبارت زماني معناي عرفي معمول را دارد
كه فرد با تصميمش
خود را گرفتار مظلمهاي نمايد
كه ناگزير بسوزد و بسازد
اما نويسنده در ادامه اظهار ميدارد
ظلم كرده و آزار رسانده
و نه ظلمي ديده و نه آزاري
هر چه ديده صبر بوده و تحمل مصائبي كه او موجد بوده
اين عبارت دلالت بر معنايي غيرمعمول دارد
پشيماني از ظلمي است كه اعمال داشته
و به جهت كبر
خود را ناگزير به اين تعذيب ميديده
اكنون نالان است كه چرا خود را در فضايي قرار داده
كه بين خودپرستي و عدالت
ناگزير شود يكي را انتخاب كند
كه به روشني بر اساس طبيعت اخلاقي خود نخستين را برگزيند
گويا قادر نيست گزينه ديگري را برتري دهد!
**از اين سكوت در شگفت مينمايد
عبارت به گونهاي تركيب يافته
كه اوج تكبر را در يك سو
و اوج صبر و تحمل را در سوي ديگر برساند
تشبيه به «كوه» نيز بر اين مبنا بوده
اينكه يك سوي كارزار اين مظلمه
سكوت كند
به تنهايي چيزي نيست
اما بداند و نگويد
بداند و حلم كند
همه اسرار و قضاياي پشت پرده را
و اهداف و برنامهها و مقاصد را
و باز بر اهمال گذارد و بگذرد
گويا اين، نويسنده را به شگفتي واداشته
و او را خسته كرده
كه نتوانسته طرف مقابل را به رفتار متقابل ناصواب بكشاند
اينكه بد كني و نيك بيني
سختترين شكنجه است
مر كسي را كه هنوز وجدان دارد و نشاني درونش هست كه به سوي خدا چشمك ميزند
اين زجري است كه او را زجر دهي
و متانت بيني
و كرم و لطف
مأخذ نامه را اينگونه توصيف كرد
كه ده روز پيش از عيد غدير
و پيش از آنكه به داعي طلاق
بگذارد و برود
اين را نوشته
- پرسيدم به تو داد؟
گفت: اما به دستم نداد
بر روي ميزم يافتم
كه گذاشته بود تا بخوانم
- و تو چه كردي؟ پس از آنكه خواندي؟
جوابم را داد
اما ميگذارم براي پايان نامه
وقتي آخرين فراز را تحليل كرديم
شرح خواهم كرد!