به نام خدا

در پارسي‌بلاگتازه شوندگي

جمعه ۱۰ آذر ۱۳۹۶ - ۷:۱۲ عصر

چه توفاني
باد شديد
سرد
بالاي كوه كه مي‌روي انگار زمستان است
عمارت زيبايي ساخته
ديوارهاي بلند
اما از چهارسو باز
كوراني شكل مي‌گيرد
وقتي در ميانه آرامگاه شهداي گمنام جاي مي‌گيري!



با بچه‌ها رفتيم
نمازي خوانديم و برگشتيم
و مردم
چه همّتي
چطور از كوه بالا مي‌رفتند
آن مسير طولاني را



خواستند برويم
تا مسجد بالاي كوه خضر
اما گفتم سرد است
اين‌بار نه
يك‌بار ديگر مي‌آييم
به همين قصد
با فرصت و وقت كافي
و ادامه دادم:
وقتي كه من هم انرژي كافي براي بالا رفتن از كوه را داشته باشم! :)

سيدمرتضي مي‌گويد:
بابا،‌ تو يه چند وقت چيزي نخور تا لاغر بشي!
كوچك‌تر كه بود مي‌گفت:
تو يه سال هيچي نبايد بخوري!
معتقد بود تا يكسال انرژي كافي براي حيات دارم
حتي اگر چيزي نخورم!

ولي من پاسخ مي‌دهم:
با اين غذاهاي خوشمزه
چطور مي‌توانم؟! :)



و با شيريني و كيك‌هايي كه مريم مي‌پزد! :)



بچه‌ها مرا «تو» خطاب مي‌كنند
از كودكي يادشان دادم
يك وقتي مريم كه تازه مدرسه رفته بود
ياد گرفت «شما» بگويد
معلم مدرسه يادش داده
براي احترام به بزرگتر
اولين باري كه به من گفت «بابا شما...»
حرفش را قطع كردم:
دختر گلم، «تو» ضمير اشاره به مخاطب است
وقتي كه يك نفر باشد
و «شما»
ضمير اشاره به مخاطب جمع
من يك نفر بيشتر نيستم
اين يك اشتباه است در استعمال ادبيات فارسي
اين‌كه به «تو» مي‌گوييم «شما»
و خيال مي‌كنيم
مي‌پنداريم
كه داريم به مخاطب احترام مي‌گذاريم
كه او را كثير تصوّر مي‌كنيم
مفرد را جمع مي‌گيريم!

و بعد البته
براي اين‌كه با جامعه‌اش به چالش نخورد
ادامه دادم:
اگر جايي ديدي ناچاري به فرهنگ مرسوم عمل كني
بكن
حرفي نيست
طوري عمل كن كه مراعات حال سنّت‌هاي اجتماعي بشود
به معلّمت مثلاً بگو «شما»
ولي با فهم كامل از آن‌چه حقيقت است!



سنّت‌ها «انباشتگي» دارند
يك روز به همه «خدانگهدار» مي‌گويي
به دوست‌داشتني‌هايت «خدانگهدار شما، در خدمت هستم»
بعد كه لو مي‌رود
ناگزير مي‌شوي براي اين‌كه مخاطب فكر نكند دوست‌داشتني نيست
به همه همين را بگويي
آن‌هنگام
ناچاري براي دوست‌ها بگويي «خدانگهدار شما، در خدمت هستم، قربان شما»
و مدتي بعد
عادي كه مي‌شود
گزينه جديد مي‌آيد «خدانگهدار شما، در خدمت هستم، قربان شما، فداتون بشم»
و بعد «التماس دعا» هم اضافه مي‌كني
كم‌كم
حجم زيادي از عبارات و جملات پديد مي‌آيند
كه بر زبان‌مان سنگيني مي‌كنند
الفاظي كه «تعارفات» مي‌ناميم‌شان
و مي‌دانيم
اگر نگوييم
مخاطب احساس بي‌ادبي مي‌كند
و جسارت
و همه‌مان
خود را ملتزم مي‌دانيم به رعايت اين ادب

تا كجا؟!
تا يك‌جا...
تا جايي كه نسلي فروپاشنده برمي‌خيزند
آنان كه از كودكي مضحك بودن اين الفاظ را مي‌يابند
به دليل اطناب زياد
كه مخلّ روابط اجتماعي‌ست
و آنان بر نمي‌تابند
و همه را پاك مي‌كنند
رفرش مي‌شود فرهنگ
تا چه زماني؟!
تا زماني‌كه دوباره انباشتگي فرهنگ رشد خود را از سر بگيرد!

فرزندانم را سنّت‌شكن بار آورده‌ام
تا هماهنگ با نسلي باشند كه تازه مي‌شود

نسل آينده
نسلي كه اضافات و زوائد فرهنگي را خواهد زدود
انباشتگي‌هايي كه هيچ كارآمدي واقعي ندارد!


مطلب بعدي: كارخانه فرفره مطلب قبلي: تبِ مجازي

نظرات

vnoor: اگرهمه صداقت ياد بگيريم درست ميشهيكشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۶ - ۹:۱۰ صبح
پاسخ: إن‌شاءالله.
مجله پارسي نامه:
كاربر گرامي، سلام
در تاريخ شنبه 96 آذر 11 نوشته شما با عنوان تازه شوندگي برگزيده شده و در جايگاه تيتر دو در مجله پارسي نامه قرار گرفته است. دبير تحريريه ي اين انتخاب انديشه نگار و دبير سرويس آن هما ص بوده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.
شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۶ - ۷:۲۵ صبح
پاسخ: سپاس...
[حذف نام]: سلام، خدا دسته گلاتون رو براي شما و شما را براي ايشان حفظ كند.. از خواندن مطالبتون لذت ميبرم.... با قلمي زيبا و روان كه داريد و صفايي كه جاريست در نوشتار تون.... من هم [...] به فرزندان آموخته ام به من "تو" بگويند... تا صميميت و دوستي را بيشتر حس كنم و حس كنند.و شما اولين كسي هستيد كه ميبينم اينگونه ايد..... . مويد و سربلند باشيد.شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۶ - ۶:۰۴ صبح
پاسخ: سلام. صحيح مي‌فرماييد. «تو» چه حسّ صميميّتي مي‌آورد. وقتي شريف‌ترين انسان‌ها را نيز «تو» خطاب مي‌كنيم و مي‌گوييم: أشهد أنّك قد أقمتَ الصلاة... چرا به خودمان كه مي‌رسيم اسير بازي با واژگان گرديم؟! جالب اين‌كه مثال روشني از مطلبي كه فرموديد در زندگي روزمره ما وجود دارد؛ زوج‌هاي جوان تا وقتي با هم مهربانند «تو» خطاب مي‌كنند هم را، دعوايشان كه مي‌شود «شما» مي‌گردند. نشان مي‌دهد كه «شما» در فرهنگ ما چقدر دوركننده و فاصله‌دهنده است! ديده‌ام كه عرض مي‌كنم! :) پ.ن.1. سابق بر اين وقتي طرف مقابل زندگي به من مي‌گفت «شما»، مي‌فهميدم اشكالي در كار است، ايشان از چيزي ناراحت و خشمگين است و قرار است توبيخ شوم! :) پ.ن.2. پيام شما را با حذف اسم عمومي كردم، چون احساس كردم شايد مفيد باشد. اميدوارم بي‌ادبي تلقّي نگردد.
بازگشتنسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ شايد سخن حق سال نشر19نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس سال برچسب‌ها35نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس برچسب بيشترين نظر34نوشته‌هاي وبلاگ با بيشترين تعداد نظر مجموعه‌نوشته‌ها27پست‌هاي دنباله‌دار وبلاگ
صفحه اصليبازگشت به صفحه نخست سايت نوشته‌ها986طرح‌ها، برنامه‌ها و نوشته‌ها مكان‌ها75براي چه جاهايي نوشتم زمان‌ها30همه سال‌هايي كه نوشتم جستجودستيابي به نوشته‌ها از طريق جستجو وبلاگ1387با استفاده از سامانه پارسي‌بلاگ نماها2چند فيلم كوتاه از فعاليت‌ها آواها10تعدادي فايل صوتي براي شنيدن سايت‌ها23معرفي سايت‌هاي طراحي شده نرم‌افزارها36سورس نرم‌افزارهاي خودم معرفي6معرفي طراح سايت و آثار و سوابق كاري او فونت‌هاي فارسي60تعدادي قلم فارسي كه معمولاً در نوشته‌هايم استفاده شده است بايگاني وبلاگ1375نسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ خاندان موشّحبا استفاده از سامانه شجره‌ساز خاندان حضرت زادبا استفاده از سامانه شجره‌ساز فروشگاهدسترسی به غرفه محصولات فرهنگی
با اسكن باركد صفحه را باز كنيد
تماس پيامك ايميل ذخيره
®Movashah ©2018 - I.R.IRAN