چه توفاني
باد شديد
سرد
بالاي كوه كه ميروي انگار زمستان است
عمارت زيبايي ساخته
ديوارهاي بلند
اما از چهارسو باز
كوراني شكل ميگيرد
وقتي در ميانه آرامگاه شهداي گمنام جاي ميگيري!
با بچهها رفتيم
نمازي خوانديم و برگشتيم
و مردم
چه همّتي
چطور از كوه بالا ميرفتند
آن مسير طولاني را
خواستند برويم
تا مسجد بالاي كوه خضر
اما گفتم سرد است
اينبار نه
يكبار ديگر ميآييم
به همين قصد
با فرصت و وقت كافي
و ادامه دادم:
وقتي كه من هم انرژي كافي براي بالا رفتن از كوه را داشته باشم! :)
سيدمرتضي ميگويد:
بابا، تو يه چند وقت چيزي نخور تا لاغر بشي!
كوچكتر كه بود ميگفت:
تو يه سال هيچي نبايد بخوري!
معتقد بود تا يكسال انرژي كافي براي حيات دارم
حتي اگر چيزي نخورم!
ولي من پاسخ ميدهم:
با اين غذاهاي خوشمزه
چطور ميتوانم؟! :)
و با شيريني و كيكهايي كه مريم ميپزد! :)
بچهها مرا «تو» خطاب ميكنند
از كودكي يادشان دادم
يك وقتي مريم كه تازه مدرسه رفته بود
ياد گرفت «شما» بگويد
معلم مدرسه يادش داده
براي احترام به بزرگتر
اولين باري كه به من گفت «بابا شما...»
حرفش را قطع كردم:
دختر گلم، «تو» ضمير اشاره به مخاطب است
وقتي كه يك نفر باشد
و «شما»
ضمير اشاره به مخاطب جمع
من يك نفر بيشتر نيستم
اين يك اشتباه است در استعمال ادبيات فارسي
اينكه به «تو» ميگوييم «شما»
و خيال ميكنيم
ميپنداريم
كه داريم به مخاطب احترام ميگذاريم
كه او را كثير تصوّر ميكنيم
مفرد را جمع ميگيريم!
و بعد البته
براي اينكه با جامعهاش به چالش نخورد
ادامه دادم:
اگر جايي ديدي ناچاري به فرهنگ مرسوم عمل كني
بكن
حرفي نيست
طوري عمل كن كه مراعات حال سنّتهاي اجتماعي بشود
به معلّمت مثلاً بگو «شما»
ولي با فهم كامل از آنچه حقيقت است!
سنّتها «انباشتگي» دارند
يك روز به همه «خدانگهدار» ميگويي
به دوستداشتنيهايت «خدانگهدار شما، در خدمت هستم»
بعد كه لو ميرود
ناگزير ميشوي براي اينكه مخاطب فكر نكند دوستداشتني نيست
به همه همين را بگويي
آنهنگام
ناچاري براي دوستها بگويي «خدانگهدار شما، در خدمت هستم، قربان شما»
و مدتي بعد
عادي كه ميشود
گزينه جديد ميآيد «خدانگهدار شما، در خدمت هستم، قربان شما، فداتون بشم»
و بعد «التماس دعا» هم اضافه ميكني
كمكم
حجم زيادي از عبارات و جملات پديد ميآيند
كه بر زبانمان سنگيني ميكنند
الفاظي كه «تعارفات» ميناميمشان
و ميدانيم
اگر نگوييم
مخاطب احساس بيادبي ميكند
و جسارت
و همهمان
خود را ملتزم ميدانيم به رعايت اين ادب
تا كجا؟!
تا يكجا...
تا جايي كه نسلي فروپاشنده برميخيزند
آنان كه از كودكي مضحك بودن اين الفاظ را مييابند
به دليل اطناب زياد
كه مخلّ روابط اجتماعيست
و آنان بر نميتابند
و همه را پاك ميكنند
رفرش ميشود فرهنگ
تا چه زماني؟!
تا زمانيكه دوباره انباشتگي فرهنگ رشد خود را از سر بگيرد!
فرزندانم را سنّتشكن بار آوردهام
تا هماهنگ با نسلي باشند كه تازه ميشود
نسل آينده
نسلي كه اضافات و زوائد فرهنگي را خواهد زدود
انباشتگيهايي كه هيچ كارآمدي واقعي ندارد!