مشغول درست كردن كتلت
دو تا ماهيتابه
من و مريم
همزمان
براي چندمين بار گفت:
من بايد آشپزي را خيلي حرفهاي ياد بگيرم!
گفتم:
تا جاييكه بلد هستم يادت ميدهم
ولي بيشتر از آن را
بايد كلاس آشپزي بروي
حالا صبر كن كمي بزرگتر بشوي
اصلاً شايد دوست داشتي بروي هنرستان فني و حرفهاي
ادامه داد:
«بابا تو بايد تمام چيزهايي كه در زندگي مهمه را يادم بدهي!»
معلوم بود سيداحمد شنيده است
پابرهنه در بحث دويد:
«بابا بايد به منم ياد بدي»
مريم: نه، شما نيازي نيست ياد بگيريد
شماها بزرگ كه بشيد فقط ميخوريد و ميخوابيد
و سر كار ميرويد
سيداحمد: خب، بايد اخلاقهاي اجتماعي رو به ما ياد بده بابا
مريم: اصلاً از همين امروز شروع ميكنيم
من ساعت يك ميام تو اتاقت و بايد قانونهاي زندگي رو يادم بدي!
قبول كردم
چاره ديگري نبود انگار
غذا آماده شد و بچهها ناهار را كه ميخوردند
جرقهاي در ذهنم زده شد
«دفتر زندگي»!
مگر مدرسه دفتر حجاب پيشنهاد نكرده
من هم دفتر زندگي درست ميكنم
شامل پاسخهايي به پرسشهاي اساسي
پرسشهايي كه خودشان بايد به آن بيانديشند
و خودشان بايد پاسخ دهند
پاسخها را بيابند
من فقط راهنمايي ميكنم تا به پاسخ برسند
اين شد كه اين دفتر را درست كردم
همين امروز
اولين سؤال را نوشتم
و اولين پاسخ را مريم نوشت
و همينجا بود كه دومين سؤال درست شد
سؤالاتي به هم پيوسته
سؤالاتي كه هويّت انسان را شكل ميدهد
سؤالاتي كه اگر پاسخ ندهيم
ديگراني آن بيرون منتظرند
مانند گرگ
تا پاسخي نادرست بدهند
و هويّت نسل آيندهمان را از خود كنند
بيهويّت يعني!
حضرت امير (ع) [به فرزندش حسن (ع)]: «اِنَّما قَلْبُ الْحَدَثِ كَالاْرْضِ الْخالِيَةِ، ما اُلْقِىَ فيها مِنْ شَىْء قَبِلَتْهُ. فَبادَرْتُكَ بِالاْدَبِ قَبْلَ اَنْ يَقْسُوَ قَلْبُكَ، وَ يَشْتَغِلَ لُبُّكَ، لِتَسْتَقْبِلَ بِجِدِّ رَأْيِكَ مِنَ الاْمْرِ ما قَدْكَفاكَ اَهْلُ التَّجارِبِ بُغْيَتَهُ وَ تَجْرِبَتَهُ، فَتَكُونَ قَدْ كُفيتَ مَؤُونَةَ الطَّلَبِ، وَ عُوفيتَ مِنْ عِلاجِ التَّجْرِبَةِ، فَاَتاكَ مِنْ ذلِكَ ما قَدْ كُنّا نَأْتيهِ، وَ اسْتَبانَ لَكَ ما رُبَّما اَظْلَمَ عَلَيْنا مِنْهُ» (نامه 31 نهجالبلاغه)
قطعاً دل جوان همانند زمين خالى است، هر بذرى در آن ريخته شود مى پذيرد. بنابراين پيش از آنكه دلت سخت شود و مغزت گرفتار گردد اقدام به ادب آموزى تو كردم، تا با عزمى جدّى به امورت روى آورى، امورى كه اهل تجربه مشقّت تجربه كردن آن را كشيده اند، و تو از زحمت طلب كفايت شده، و از تجربه دوباره آسوده گشته اى، و آنچه ما در صدد تجربه آن بوديم به دست تو رسيده، و قسمتى از آنچه بر ما پوشيده مانده براى تو روشن گرديده است. (ترجمه انصاريان)