«وَ لَن تَسْتَطيعُواْ أَن تَعْدِلُواْ بَينَ النِّسَاءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلَا تَميلُواْ كُلَّ الْمَيْل فَتَذَرُوهَا كَالْمُعَلَّقَة...» (نساء:129)
اين آيه را گفت كه مبناي استنادشان بوده است
پيامكي خبر دادهاند
و ترجمهاش از ترجمه الميزان:
«شما هرگز نمىتوانيد در بين چند همسر عدالت را (به تمام معنا يعنى زائد بر مقدار واجب شرعى) رعايت كنيد، هر چند كه در آن باره حرص به خرج دهيد پس (حداقل آن يعنى مقدار واجب را رعايت كنيد) و به كلى از او اعراض مكنيد كه بلاتكليفش گذاريد و اگر اصلاح كنيد و تقوا پيشه خود سازيد و در نتيجه از گناهش درگذريد و به او ترحم كنيد بدانيد كه درگذشتن و ترحم صفت خدا است»* (ترجمه الميزان، ج5، ص156)
اين آيه را استفاده كردهاند
كه بايد زن را طلاق دهد
و ميگويند:
اگر چه ده ماه است خانه پدر رفته
ولي نبايد شوهر با طلاق ندادن زن را بلاتكليف بگذارد!
از ترجمه علامه طباطبايي مطلب روشن است
ولي شأن نزول را از برگزيده تفسير نمونه ملاحظه كنيد:
«نقل شده كه: رافع بن خديج دو همسر داشت يكى مسن و ديگرى جوان (بر اثر اختلافى) همسر مسن خود را طلاق داد، و هنوز مدت عدّه، تمام نشده بود به او گفت: اگر مايل باشى با تو آشتى مىكنم، ولى بايد اگر همسر ديگرم را بر تو مقدم داشتم صبر كنى و اگر مايل باشى صبر مىكنم مدت عدّه تمام شود و از هم جدا شويم، زن پيشنهاد اول را قبول كرد و با هم آشتى كردند. آيه شريفه نازل شد و حكم اين كار را بيان داشت.» (برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص458)
و در ادامه، تفسير آيه را در كنار آيات قبل چنين بيان مينمايد:
«عدالت شرط تعدّد همسر! از جملهاى كه در پايان آيه قبل گذشت و در آن دستور به احسان و تقوى و پرهيزكارى داده شده بود، يك نوع تهديد در مورد شوهران استفاده مىشود، كه آنها بايد مراقب باشند كمترين انحرافى از مسير عدالت در مورد همسران خود پيدا نكنند، اينجاست كه اين توهّم پيش مىآيد كه مراعات عدالت حتى در مورد محبت و علاقه قلبى امكان پذير نيست، بنابراين در برابر همسران متعدد چه بايد كرد؟ اين آيه به اين سؤال پاسخ مىگويد كه «عدالت از نظر محبت، در ميان همسران امكان پذير نيست، هر چند در اين زمينه كوشش شود» (وَ لَنْ تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ). در عين حال براى اين كه مردان از اين حكم، سوء استفاده نكنند به دنبال اين جمله مىفرمايد: «اكنون كه نمىتوانيد مساوات كامل را از نظر محبت، ميان همسران خود، رعايت كنيد لااقل تمام تمايل قلبى خود را متوجه يكى از آنان نسازيد، كه ديگرى به صورت بلاتكليف درآيد و حقوق او نيز عملا ضايع شود» (فَلا تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوها كَالْمُعَلَّقَةِ). و در پايان آيه به كسانى كه پيش از نزول اين حكم، در رعايت عدالت ميان همسران خود كوتاهى كردهاند هشدار مىدهد كه «اگر راه اصلاح و تقوا پيش گيريد و گذشته را جبران كنيد خداوند شما را مشمول رحمت و بخشش خود قرار خواهد داد» (وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً)» (برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص460)
ولي دوست ما كه زن دوم ندارد
ادامه داد و گفت:
خُب از اين آيه و تفسير آن چه مستفاد است؟ آيا ميتوان بر آنچه خواستهاند استدلال كرد؟
مطلب در خصوص تعدّد زوجات است يا خروج زوجه از منزل زوج؟
سؤال اين است: آيا زني كه منزل شوهر را قريب يكسال ترك كرده، جهزيه را برده، مهريه را اجرا گذاشته، بچه را هم براي شوهر، امر شده است كه شوهر بايد او را طلاق دهد تا بلاتكليف نماند؟! پس «طلاق خُلع» براي چه تشريع شده؟
اين توضيحات را به او دادم
پس از آنكه پيامك را برايم خواند
كه نشاني اين آيه به عنوان سند مدعا ذكر شده بود
در نهايت عرض كردم
توجه به آيه بعد از آن بسي جالبتر است:
«وَ إِن يَتَفَرَّقَا يُغْنِ اللَّهُ كُلاًّ مِّن سَعَتِهِ وَ كاَنَ اللَّهُ وَاسِعًا حَكِيمًا» (نساء:130)
«و اگر زن و شوهر از هم جدا شدند، خدا به گشايشگرى خود هر دو را به وسيله همسرى بهتر بىنياز مىكند و گشايشگرى و حكمت صفت خدا است» (ترجمه الميزان، ج 5، ص 157)
با اين بيان تلاش كردم او را راضي كنم برود و دادخواست طلاق را پيگيري كند.
«در اين آيه اشاره به اين حقيقت مىكند: اگر ادامه همسرى براى طرفين طاقتفرساست، و جهاتى پيش آمده كه افق زندگى براى آنها تيره و تار است و به هيچ وجه اصلاح پذير نيست، آنها مجبور نيستند چنان ازدواجى را ادامه دهند، و تا پايان عمر با تلخ كامى در چنين زندگى خانوادگى زندانى باشند بلكه مىتوانند از هم جدا شوند و در اين موقع بايد شجاعانه تصميم بگيرند و از آينده وحشت نكنند، زيرا «اگر با چنين شرايطى از هم جدا شوند خداوند بزرگ هر دو را با فضل و رحمت خود بىنياز خواهد كرد و اميد است همسران بهتر و زندگانى روشنترى در انتظار آنها باشد» (وَ إِنْ يَتَفَرَّقا يُغْنِ اللَّهُ كُلًّا مِنْ سَعَتِهِ). «زيرا خداوند فضل و رحمت وسيع آميخته با حكمت دارد» (وَ كانَ اللَّهُ واسِعاً حَكِيماً). ما قدرت بىنياز نمودن آنها را داريم زيرا «آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است ملك خداست» (وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ). كسى كه چنين ملك بىانتها و قدرت بىپايان دارد از بىنياز ساختن بندگان خود عاجز نخواهد بود» (برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص461)
* مطلب نقل شده به صورت كامل كپي شده است، حتي داخل پرانتز نيز از منبع است.