[پرسش حذف شد]
پاسخ سؤال اول:
من از بيست سالگي شاغل بودم
يعني حقوقبگير
و بارها نيز محل كارم تغيير كرده
هر جا كه استخدام شدم
بلافاصله حساب بانكي برايم گشودند
از همين رو
در بانكهاي متعدّدي حساب دارم
كه تقريباً هيچكدام را
ميشود كه بگويم به اختيار خودم نگشودم
همه به اجبار كارفرما
كه مثلاً بايد در فلان بانك فلان نوع حساب باز كني
تا دستمزد را به حسابت واريز كنيم
[فهرست حسابهاي بانكي]
بله
حساب سرمايهگذاري دارم
ولي سود قابل توجهي ندارد
مثلاً ماهي پنج يا شش هزار تومان
چرا؟!
زيرا هيچ وقت در هيچ حساب بانكي
پولي ندارم
وقتي دستمزدي واريز ميشود
اطلاع كه مييابم
فوري برداشت ميكنم
در بانك باقي نميماند كه سود روي آن بيايد
نه اينكه چون سود بانك را شرعي نميدانم
زيرا
اهل پسانداز اساساً نيستم
و آيندهنگري ندارم
اگر امروز باشد با بچهها ميخوريم
اگر نباشد
به خدا توكّل ميكنيم
اما وام
خير
هرگز وامي نگرفتم
و قسطي پرداخت نكردم
ولي يكبار ضامن وام ديگري شدم
در مركز خدمات حوزه علميه
طلبهاي پانصد هزار تومان كالا خريداري كرد
البته با وام قرضالحسنه
مرا ضامن معرفي كرد
قسطش عقب افتاد
بدجور افتادم به زحمت
ديگر عهد كردم كه ضامن هم نگردم
و گرنه اصلاً اعتقادي به وام ندارم
زيرا گمانم اين است
كه وام يعني خوردن از آينده
انگار انسان يقين داشته باشد كه حالاحالاها زنده است
و سهم فردا را
روزي آتي را
رزقي كه معلوم نيست خداوند چه مقدار مقرّر كرده باشد
در ايامي كه هنوز نيامده
پيشپيش
بخواهد امروز مصرف نمايد
از اين رو هرگز وام نگرفتم
و قصد گرفتنش را هم ندارم
اميدوارم اين دو پاسخ از سردرگمي شما بكاهد
اما يك نكته
بنده تلاشم اين بوده كه از سوي خودم پاسخي عرض ننمايم
و آنچه بيان شد
مطالبيست كه از اساتيد مختلف فرا گرفتهام
بخشي از آنها ريشه در مباحث كلامي دارد
و بخشي نيز فقهي
بخشي نيز متأثر از سيره امام راحل (ره) است
شما كتاب «كشفالاسرار» ايشان را مطالعه بفرماييد
ببينيد ديدگاههاي ايشان سالها قبل از انقلاب چه بوده است
و سپس سيره ايشان را در انقلاب
در اصل نهضت
و پس از آن
تا تغييرات را دريابيد
متوجه نكاتي ميگرديد
اينكه چگونه احكام را اصل و فرع نمودند
و به دلايلي كاملاً مستند
هر جا ناگزير شدند
فروع را قرباني اصول كردند
تا اصل دين بماند
جوهره آن نيز در اين عبارت ايشان گنجانده شده:
«اين الآن يك تكليف بسيار بزرگي است كه از همه تكاليف بالاتر است، حفظ اسلام در ايران» (صحيفه امام، ج17، ص383)
اگر اين مطلب را به درستي درك نكنيم
چه بسا پارهاي از مواضع مقام معظّم رهبري نيز براي ما ايجاد شبهه نمايد
و من ديدهام
بعضي بچههاي حزباللهي و انقلابي را
كه چگونه گاهي ديدگاههاي ايشان را ناآگاهانه نقد ميكنند
اداره «كلان» يك نظام
با نگاه «جزئي» و خُرد هميشه سازگار نيست
و آنانكه «بخشي» به جامعه مينگرند
معمولاً نميتوانند نظم كل سامانه اجتماعي را درك نمايند
و گاهي به الف و گاهي به ب گير ميدهند
و متوجه نميشوند
كه الآن نه الف موضوع اصلي نظام است و نه ب
اسلام دارد از نقطه جيم آسيب ميبيند
همين است كه هميشه به «رهبر» احتياج داريم
فقيهي مدير و مدبّر
آگاه به زمان
كه تمام عرصههاي سياسي و فرهنگي و اقتصادي را ببيند
و سپس نقاط آسيب «فعلي» را مشخص نمايد
و همانها را مطالبه كند
تا انرژيها و نيرويهاي انقلاب هدر نرود
همسو شود و همگرا
و خرج مناطقي نشود كه اولويت اصلي نظام نيستند!
موفق باشيد
[هنوز ادامه دارد...]