«وقتي من بزرگ بشم و تو بميري، اگه برات نماز بخونم كه درجهات تو بهشت بالا بره، خوشحال ميشي؟»
تازه از سفره افطار بلند شده است
جلوي ظرفشويي
مشغول شستن ظرفهاي افطارم
توپ خورده است
حسابي يعني
امروز به اصرار خودش
براي اولين بار روزه گرفته
سحري خودش بيدار شده
چون گفته بودم بيدارش نميكنم
چون هنوز روزه برايش واجب نشده
- بله، خوشحال ميشم
«مثل همين نماز معمولي ميمونه؟»
- بله
«فرقي نداره؟»
- نه
«ثوابش تو بهشت بهت ميرسه؟»
- بله
يك ساعت قبل از افطار مشغول آمادهسازي غذا و چيدن ميز
افطار هم سنگين
حالا هم كه شستن آن همه ظرف
حال اين كه زياد صحبت كنم نداشتم
اين بود كه بله/خير جواب ميدادم
او هم كه ولكن نبود
اينبار پرسيد:
«ميدوني چرا برات ميخوام نماز بخونم؟»
- چرا؟
«چون خيلي برام زحمت ميكشي»
وقتي تشكر كردم
آخرين جمله را گفت و رفت:
«وقتي مُردي برات نماز ميخونم تا تو بهشت حالشو ببري!»
«اللَّـهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ» (روم:40)
خداست كه شما را آفريد، آن گاه به شما روزي داد، سپس شما را مي ميراند، و پس از آن شما را زنده مي كند (ترجمه انصاريان)
* درباره مرگ
طوري برايشان صحبت كردهام
كه كاملاً نسبت به آن خوشبين هستند
از سالها پيش
توضيح دادهام كه از كجا آمدهايم
و به كجا قرار است برويم
گفتهام كه برزخ چيست
و مرگ چه انتقال خوبيست
از دنياي امتحان
به دنياي پس از آن
جايي كه محل خوشحالي ماست
اگر از عهده امتحان به خوبي برآمده باشيم!