آسيبها
با همه اين ويژگيهاي مثبت، حركت جهادي با آسيبهايي جدّي مواجه است.
گستره محدود
فعاليتهاي فرهنگي گسترده، آنهايي كه قرار است در منطقه مكاني وسيعي به انجام رسند، نياز به ساختار مفصل و پيچيده، نظارت و ارزيابي قدرتمند و كارآ دارند. روابط ديگر آنچنان نزديك نيست كه اعتماد فرد به فرد كارگشا باشد و دستورات نميتواند شفاهي به تمامي پرسنل برسد.
گروههاي جهادي قادر نيستند كارهاي وسيع به انجام برسانند، زيرا تا سخن از وسعت يك پروژه به ميان آيد، نيروي انساني زياد، روابط گسترده و فعاليتهاي متورّم و فزاينده را به همراه دارد و سازوكاري كه فعاليتهاي جهادي با آن سامان مييابند قادر نيست اين شرايط را مديريت كند.
پس حركت جهادي تا زماني ممكن است كه منطقه عملياتي كوچك باشد و تمام نيروهاي درگير پروژه، هر روز با هم ديدار داشته باشند.
عمر كوتاه
فعاليتهاي جهادي پروژهمحور است، يك هدف كوتاهمدت كه عدهاي نيروي مخلص را دور هم گرد آورده. وقتي كار به انجام رسد، انگيزهها فروكش مينمايد و براي پروژه بعدي رهبران گروه بايد دوباره انگيزهسازي كنند؛ نيروها را جذب كار نمايند و قانع سازند.
توجه به اين نكته نيز حائز اهميت است كه انگيزههاي مشوّق تشكيل يك گروه ميتواند در گذر زمان در گروههاي ديگر عميقتر شود و نيروهاي فعّال در يك پروژه جهادي را به پروژه ديگري بكشاند. ارتباط ميان فعالان فرهنگي هميشه آنها را در معرض انتخابهاي جديد قرار ميدهد. اين جابهجايي نيروها در فعاليتهاي جهادي، عملاً عمر كوتاهي براي اين گروهها رقم زده است.
مانند سيّالههايي در فضا، گروهها پيوسته منحل شده، در هم ادغام شده، تجزيهشده و دوبارهسازي ميشوند و روندي غيرقابل اعتماد و اتكا براي پروژههاي درازمدت و طولاني طي مينمايند.
ناپايداري ضوابط
آدمهايي كه براي اداي تكليف گرد آمدهاند، حجّتي بالاتر از تكليف خود ندارند و طبيعتاً تنسّك كمتري به ضوابط و قوانين خودساخته نهادي دارند. هر جا كه قانوني با تكليفي ضد افتد، يا قانون را ميشكنند و يا اگر دست و بالشان بسته شود، گروه را ترك مينمايند. نيروهاي انساني در يك گروه جهادي، هيچ انگيزهاي براي ادامه همكاري ندارند، مگر همان تكليفي كه آنان را جلب نموده.
روشن است كه رهبران چنين تشكّلهايي تزلزل ساختاري مذكور را حسّ كرده، ضوابط و قوانين را متناسب با مسير حركت پروژه تغيير ميدهند. هيچ قانوني را ثابت نميگذارند و به تبع قاعده «ما مِن عامّ الا و قد خُصّ» پيوسته بر قوانين و ضوابط استثنا ميزنند و افراد را تك به تك از شموليّت قانون خارج ميكنند.
هميشه در گروههاي جهادي افرادي وجود دارند و پيدا ميشوند كه قدرتهاي ويژه دارند و از هر قاعده و قانوني مستثني ميباشند، زيرا تأثيرگذاري آنان در پروژه منوط به چونان اختيارات فراقانوني و عدم تبعيّت از ضوابط دست و پاگير است.
اين امر نه تنها عدالتمحوري اين گروهها را در معرض ترديد قرار داده، مشروعيت نهاديشان را نزد اعضاي گروه بر هم ميزند، بلكه اعتماد اجتماعي را نيز نسبت به گروه كاهش ميدهد. مجموعهاي كه هر روز ميتواند ضوابط كاري خود را تغيير دهد، نميتواند قراردادهاي كاري باثباتي منعقد نمايد و با شركاي معتبر همكاري كند.
فردمحوري و حكومت يقين شخصي
انگيزهها به دليل اينكه فردي هستند، يعني هر كدام از اعضاي گروه، انگيزههاي شخصي خود را براي شروع همكاري و تداوم آن مطمح نظر دارد، فردمحوري نيز در حركتهاي جهادي بيداد ميكند.
اينكه هر فرد يقين خود را حجّت بين خود و خدايش ميداند، آنچه به نظرش برسد را محور قرار داده، تلاش مينمايد فعاليت فرهنگي را به آن سمت و سو بكشد. بيمهري و كمتوجهي اعضاي گروه به نظر وي نيز ميتواند به سرعت، قطع ارتباط و همكاري را در پي داشته باشد.
ضميمه شدن اين دو گزاره؛ 1. حكومت يقين شخصي در فردمحوريِ حركت جهادي و 2. قطع همكاري در صورت عدم تمكين جمع از يقين فرد، عملاً گروههاي جهادي را در مظانّ نوعي از استبداد رهبران قرار ميدهد. استبداد رأي افرادي كه سهم تأثير بيشتري در گروه دارند و نبودشان ضربهاي جبرانناپذير است. گروه هميشه و پيوسته ناگزير است از يقين آنها تبعيّت نمايد و خود را با نظر شخصي اين افراد هممسير سازد.
در چنين شرايطي، آستانه تحمل اعضاي گروه تا جاييست كه خود را قادر به تأسيس يك گروه جهادي جديد ندانند. اگر روزي بتوانند مؤسّس باشند، كار ياد گرفته و مديريت بياموزند، گروه را ترك كرده، انشعابي تازه ميسازند و پروژههاي خود را با رأي و يقين شخصي خود پايه ميريزند.
حجيّت يقين شخصي يكي از مهمترين آسيبهايي است كه فعاليتهاي جهادي را تهديد مينمايد و به تجزيه گروهها ميانجامد. شگفت اينكه در اين موارد، طرفين مخاصمه هر دو، خود را بر حق دانسته و بر صحّت طريق خود حجّت اقامه مينمايند و به تصميم خويش يقين دارند.
[ادامه دارد...]