مردم دينشان را از كسي ميگيرند كه خاص باشد
بهترين باشد
بين خودشان
هر چه بد ميدانند در او نيابند
و هر چه خوب ميبينند، او را معدن آن يابند
اين ميشود از خواصّ
و مردم او را اسوه قرار ميدهند
حالا جهت ما كدام است؟
اگر جهت را اين بگيريم
خيلي تغييرات را بايد در زندگي لحاظ كنيم
در معاشمان
نميشود كه ما هم برويم شهربازي
و هزينههاي سنگين، براي لحظاتي تفريح فرزندانمان
نميشود كه لباس ما بدون وصله باشد
ميشود؟!
وقتي كه مردممان لباس با وصله پوشيده باشند
يا خودروي زير پايمان سر از بقيه
غرض اينكه من اين پاسخ را براي خود يافتم
اينكه بزرگان ما از خيلي رفتارها حذر كردند
خواستند تا خاصّ باشند
تا مردم را به فروتني كشانند
در برابر اوج تواضع و پرهيزگاري خود
از مكروهات دوري كردند
و از هر خلاف عرفي كه واجب نبود خود را باز داشتند
كه مردم آنها را بپذيرند
تا مردم اصلاح شوند
تا مردم دينشان را از آنها بگيرند
به نظر ميرسد هر كسي كه در اين امت به مرجعيت رسيد
چهار ويژگي عمده داشت
سه ويژگي در او برجستهتر بود
تقواي بالايي داشت
علم و دانايي فراوان
مردمدار بود و با مردم زندگي ميكرد
مانند آنها راه ميرفت
با آنها نشست و برخواست داشت
در خانهاش روضه ميگرفت
مردم را به خانهاش راه ميداد
زندگي شيخ علي صفايي را بخوانيد
عجيب است از اين آميختگياش با مردم
مراجع هم معمولاً اينطورند
حداقل در ابتداي رسيدن به اين موقعيت
بسيار با مردم
البته امروز اين ويژگيها به چهار رسيده
مرجع بايد بصيرت سياسي و اجتماعي هم داشته باشد
در هر صورت يك چيز مسلّم است
براي برنامهريزي، ما بايد توجه به جهت حركت خود داشته باشيم
و مقاطع حركتمان در اين جهت
نميشود به سمت رشت حركت كنيم و از قزوين رد نشويم
ما اگر بخواهيم روحاني شويم بايد از خواص باشيم
براي از خواص اهل حق بودن
بايد كه رفتار خود را معتبر و موجّه نماييم
هر رفتار غير موجهي ما را به جاي قزوين به ساوه ميبرد
و بعيد ميدانم از آنجا بتوان به رشت رفت!
شرمنده از بابت زياده عرضي
صفحه كليد لپتاپم هرز است كه بسيار حرف مينويسد
اين را به حساب هرزگي انگشتانم نگذاريد
اگر پا از گليم خويش فراتر نهادم و سَروري را به كيش خويش پنداشتم.
ياعلي مدد
[ادامه دارد]