امروز عصر مريم برايمان پخت
يك عدد پاي سيب!
خوشمزه هم بود
[تصوير بالا با كيفيت بالاتر]
پارچه بزرگي پهن كردم روي زمين
يك سيني بزرگ داخل آن
مواد اوليه را خودش ترازو زد
يك به يك دور هم جمع كرد
همزن را دست گرفت و به تنهايي همه كارها را انجام داد
جامعه امروز ما به كودكان
برعكس مينگرد
خلاف آنچه در گذشته مينگريست
كودكاني كه با اندكي ياري
كارهاي بزرگ و مهمي ميتوانند انجام دهند
در بلاد ما
در شهرهاي ما
در فرهنگ امروزين ما
كودكيشان تا بيست و چند سالگي معمولاً به طول ميانجامد!
تا بيست سالگي هيچ كاري ازشان بر نميآيد
بعضي حتي در حدّ يك غذاي ساده پختن
يا لباس خود را شستن و اتو كردن
چه برسد به سبزيپاككردن و...
گويا انگلوار ميزيند!
دختر من چندمين بارش است كه پخت و پز ميكند
از امسال اجازه دادم
دست به گاز ميزند و به آشپزي
وقتي ديدم ميتواند
فرصت دادم تا خود را نشان دهد
و امتحانش كردم
و پيروز شد
يا مثلاً همين ديروز كه از سهشنبهبازار محلمان بازگشتيم
تمام ميوهها را
همه را سيداحمد خواهش كرد كه اجازه دهم بشويد
التماس كرد و اجازه دادم
به تنهايي همه را شست و در آبكش گذاشت
و شگفت
من نيز تا چند وقت پيش...
همه ما گمان ميكنيم كودكانمان نميتوانند!
تعدادي CD داشتم با فيلمهاي آموزش آشپزي و شيرينيپزي
خودش پاي سيب را انتخاب كرد
خودش دستورالعمل را در دفترچهاش نوشت
خودش همه كارها را تا انتها به انجام رساند
البته غير از كار كردن با گاز و فر!
خدا كند كه به واسطه دختر عزيزم
من نيز به بهشت وارد شوم
كه رسول خدا (ص) فرمود:
«مَنْ كانَ لَهُ أُنْثى فَلَمْ يُبِدْها وَ لَمْ يُهِنْها وَ لَمْ يُؤْثِرْ وَلَدَهُ عَلَيْها أَدْخَلَهُ اللّهُ الْجَنَّةَ.» (مستدرك الوسائل، ج 15، ص 118)
(هركس دخترى داشته باشد كه او را تباه نسازد و خوارش نكند و پسرش را بر وى برترى ندهد، خدا او را به بهشت مى برد.)
پ.ن.
سيداحمد گفت: بابا تو نخور، برات خوب نيست، اينهمه شكر، چاقترت ميكنه!
سيدمرتضي دست گرفت كه:
مگه چندبار بهت نگفتم بابا رژيم بگير، اينبار رژيم نگيري ميكشمت، يه سال هيچي نخور تا لاغر بشي!
و من ميدانستم
از حبّ من نيست كه چنين سخن ميگويند
از عشق پاي سيب است
كه بيشتر بخورند
اين شد كه پرهيز كردم
و سهم خود را به آنان بخشيدم
جز اندكي در حدّ مزّه كردن! :)
إنشاءالله از صالحان روزگار شوند!