به نام خدا

در پارسي‌بلاگبدون كلاس اولي

چهارشنبه ۳۱ شهريور ۱۳۹۵ - ۴:۰۲ عصر

غصه‌دار مي‌شود آدم
ديگر عادت كرده بودم
سه سال پياپي كلاس اولي داشتم

دلم تنگ شد براي صف ثبت‌نام
براي معاينات پزشكي
براي آشنا كردن كودك با مدرسه
در نخستين ورود
جشن شكوفه‌ها
خريدن لوازمي كه اولين بار استفاده مي‌شوند
براي كسي كه اولين بار به مدرسه مي‌رود

معاون مدرسه پرسيد: كلاس اولي داريد؟
وقتي گفتم: «نه ديگه تموم شد»
خنده‌اش گرفت بنده خدا
دو سال مشتري سال اول‌شان بودم خب
هر بار با تمام مقدمات و مؤخراتش

سه سال پيش سيده مريم
دو سال پيش سيداحمد
و سال گذشته سيدمرتضي
ديگر تمام شد
و من از اين اتفاق چندان خرسند نبودم



[تصوير بزرگ]
گفتم حالا كه جشن شكوفه‌هاي امسال است
چرا ما نرويم
چرا خاطره بچه‌ها زنده نشود
خب كودك ديگر نداريم
فرزندانمان به سر رسيدند
تمام شدند يعني
ته كشيدند
اولي ديگر نداريم
با همين چهارمي و سومي و دومي خب بروم
برويم با هم و تماشا كنيم
اولي‌هايي كه امسال به مدرسه مي‌روند را

صبح به مدرسه رفتيم
در را كه نمي‌بندند
كارت شناسايي هم براي ورود نمي‌خواهند
اولي‌ها در حياط مدرسه
اولياء دور و بر
جشني براي اولين روز ورودشان
باشد تا خاطره كودكان من هم زنده شود
از اولين روزي كه به مدرسه رفتند
و قدر بدانند
تمام اين سال‌هايي كه درس خواندند و تلاش كردند
پيشرفت نمودند و باسواد شدند
يادشان بيايد كه «هيچ» نبودند
و «چيزكي» شدند
و من نيز

ما انسان‌ها هميشه نيازمند يادآوري هستيم
اين‌كه «هيچ» بوديم
و هر چه كه امروز «هستيم»
محصول تلاش خود ماست و بزرگانمان
و البته با عنايت، لطف و كرمي كه خداوند مبذول داشته
تا فراموش نكنيم
تا يادمان نرود
تا غفلت نشود مانعي سر راه پيشرفت و تعالي‌مان
اميد كه فرزندان من نيز از سپاسگزاران باشند!

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئًا مَذْكُورًا، إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا، إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا (انسان:1-3)
(آيا بر انسان زماني از روزگار گذشت كه چيزي در خور ذكر نبود؟ ما انسان را از نطفه آميخته و مختلطي [از مواد و عناصر] آفريديم و او را از حالتي به حالتي و شكلي به شكلي [از نطفه به علقه، از علقه به مضغه، از مضغه به استخوان تا طفلي كامل] درآورديم، پس او را شنوا و بينا قرار داديم. ما راه را به او نشان داديم يا سپاس گزار خواهد بود يا ناسپاس.)


مطلب بعدي: پاي سيب مطلب قبلي: پ مثل پدر

نظرات

خ: ان شاء الله خدا كمكتان كنند وعاقبت بخير شويد
موفق باشيديكشنبه ۲ آبان ۱۳۹۵ - ۶:۰۱ عصر
پاسخ: از دعاي خير شما ممنونم. از خدا بهترين‌هاي دنيا و آخرت را براي شما تقاضا مي‌كنم. سپاس.
خ: سلام
ببخشيد جسارت است وليكن خواهرانه عرض ميكنم..
احساس ميكنم هنوز در اعماق وجودتان مادربچه ها را دوست داريد
آيا نميشود اين خانم را بدون خانواده داشته باشيد
فقط باخودتان وبچه ها؟؟يكشنبه ۲ آبان ۱۳۹۵ - ۳:۳۴ عصر
پاسخ: سلام. نخست اين‌كه خير. ايشان قادر نيست از خانواده‌اش جدا شود. و مگر اساساً در ازدواج مي‌توان دور خانواده طرفين را خط كشيد. خانواده‌ها حضور دارند و بالاخره رفت و آمد مي‌كنند. حالا فرض كه زوجه ادعا نمايد من از خانواده مي‌بُرم، مگر مي‌شود؟ مگر مي‌تواند؟ دو ماه بعد تعلّقات خوني مي‌كشد به سوي خانواده و ارتباط برقرار مي‌شود و مداخلات ادامه مي‌يابد. آن هم چنين خانواده پرمدّعايي. ديگر اين‌كه خير... اين حس شما صحيح نيست. نه در ظاهر وجودم و نه در اعماق آن، دوستي و علاقه‌اي باقي نمانده. اگر چهار سال هم‌زيستي بوده، اكنون هفت سال گذشته و تعلّقاتي هم اگر بوده گسسته شده است. متأسفانه بالعكس است. هم در ظاهر و هم در عمق، نفرت جايگزين شده و كينه‌ها لبريز. تشكر از محبّتي كه نسبت به حقير داريد و كرمي كه مي‌نماييد و نظر خود را ابراز مي‌:كنيد. سپاسگزارم.
خ: سلام
پناه بر خدا فكر ميكردم مباحث برطلاق تمام شده و ديگر پرونده ي اين بانو و خانواده اش بسته
درگيري عجيب و سختي است بعد از 8سال...
ديگر خطرناك شده است اين اختلاف...
خدا رحم كندشنبه ۱ آبان ۱۳۹۵ - ۹:۴۹ عصر
پاسخ: سلام. واقعاً پناه بر خدا... حقيقتاً كه بايد خدا رحم كند. تشكر از توجه شما. حالا هنوز خبر نداريد از ايميل‌هايي كه اخيراً به دستم رسيده است در همين موضوع... بماند!
لنجم: ببين سيد! بيني و بين الله آيا حاج آقا تحت فشار و استرس شما رو قرار ميداد والا آزاد تر از ايشون در بحث كردن كه خودت ميدوني وجود نداشت ميشه منم به راحتي با ده دليل ميتوانم ايشون را متهم كنم و حتي عدالتشو زير سوال ببرم اينكه كاري نداره اما ايا در اون نقطه كانوني ايشون غير از مبازره كردن و ادامه راه علمي چيزي ديگري بود خودت ميدوني كل خانواده اينها اينجوري هستند تلقي تحقير و فشار اونجا چيز ديگيه تو بحث خانواده و كودك بله ميتونه آدم روش ابتكاري طرح بكنه و يكجورايي حجت تموم بكنه خودت ميدوني نقص اصلي كجاست! هفته گذشته كه با حاج اقا تهران بودم تو يكي از اين جلسات ارتباطي همون روش و منش قبلي در بحثا بود كه در سال 88 در جلسات ارتباطي بوديم. اينم بگم جلوي من تا حالا از شما بدگويي نكرده است اصلا و ابدا !
دوشنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۵ - ۱:۱۸ عصر
پاسخ: خاطراتي كه بنده دارم بيش از شماست. آن‌چه ديده‌ام بيشتر از شما. از «آزادي» و «عدم اجبار» صحبت فرموديد. ناگزيرم نكاتي را هر چند سربسته و اجمالي عرض نمايم. از خودم مثال مي‌زنم اگر چه ديگراني از خانواده ايشان بارها به بنده شكايت كردند مشابه همين مسأله. ايشان به ظاهر رفتار آزادي نشان مي‌دهد، اما اساساً تفكر فرقه‌اي و منش سازماني مبتني بر همين تظاهر به آزادي‌ست. اين‌كه اصرار كردم درباره سازمان مجاهدين خلق مطالعه كنيد از همين‌رو بود. اين‌كه ببينيد آن‌جا هم چقدر سخن از آزادي به ميان مي‌آمد. اما تجليل‌ها و تحقيرها به نحوي در سازمان طراحي مي‌شوند كه كوچك‌ترين آزادي‌ها را از افراد مي‌"گيرد. مثال از خودم: ايشان به بنده گفتند اگر نياز داشتم دو چيز را براي خودم تهيه نمايم. من هم چون نياز نداشتم تهيه نكردم. بعدتر ايشان مرا بازخواست كرد كه: «شما داري با من مبارزه منفي مي‌:كني!» تعجب كردم. پرسيدم كه اصلاً مبارزه منفي چيست؟! گفت: «من گفتم و شما عمل نكردي، اين مبارزه منفي‌ست!» حالا آن دو چيز چه بودند كه اين‌قدر اهميت داشتند؟! يكي‌اش گوشي تلفن بود! به همين سادگي! رفتار فرقه‌اي همين است كه طوري رفتار مي‌كند رئيس فرقه كه همه احساس مي‌كنند اگر تخطّي كنند نابود شده‌اند! اتفاقاً در ميان منافقين هم وقتي درد دل‌هايشان را بخواني تعجب خواهي كرد از اين‌كه خيلي‌هايشان از درد مبارزه با ظلم و اين‌كه مبادا غيرانقلابي و ضدانقلابي خوانده شوند، با «اختيار ِ» خود تحت تمام فشارها و اجبارهاي سازمان مي‌روند. اميد كه شما زودتر از اين‌كه بيشتر عمر خود را تباه سازي متوجه اين مغالطه‌هاي عيني بشوي و بفهمي در چه گمراهي بزرگي اسير گشته‌اي. حقيقتاً انحرافي كه در ايدئولوژي و مدل‌هاي مديريت اين مرد روي داده است خطرناك‌تر از آن‌چيزي‌ست كه تصوّرش را بكني. قدرتش هنوز كم است كه انحرافش در عمل هنوز علني نشده. كافيست كمي اعتبار اجتماعي كسب كند، ببين چطور جامعه را برمي‌آشوبد و كار به كجاها كشيده خواهد شد. گاهي انحراف خيلي عميق است، به حدّي كه ظاهر نيست و درك آن دشوار. به خدا پناه مي‌برم از فتنه‌هايي كه به دست اين آدم پديد خواهد آمد.
محمد: آقاي انجم شعاع
سلام عليكم
وبلاگ شما رو هم ديدم
جمعه ۲ مهر ۱۳۹۵ - ۱۱:۲۵ صبح
پاسخ: :-]
[ادامه پاسخ]: تكليف چيست؟ از سال 1387 ارتباطم را با مسعود قطع كردم. اين فهرست را ببين: http://works.movashah.ir/query/goto-works-zaman-page.htm به نظرت در تمام اين هشت سال بيكار بوده‌ام؟ واقعاً به تكليف عمل نكرده‌ام؟ شما بودي كه رفتي تمام آراء مطرح در عرصه فقه حكومتي را تجميع كردي؟ http://rastan.parsiblog.com/Posts/276 شما بودي كه 30 جلسه از بحث‌هاي مبادي اصول فقه آسدمنير را با دقت به نمودار كشيدي؟ http://rastan.parsiblog.com/Posts/341 برادر عزيزم، آقاي انجم‌شعاع، شما بودي كه تمام جلسات بحث فقه حكومتي آقاي ميرباقري را با دقت مطالعه كردي و به صورت نموداري درآوردي؟ http://rastan.parsiblog.com/Posts/283 خيلي خوب است كه تذكر داديد. همه ما نياز به تنبه و تذكر داريم. سپاسگزارم. اما لازم بود اين را بگويم تا مسائل را با هم قاطي نكنيم و فرقه‌اي به موضوع ننگريم. خانواده در كنار مبارزه و جهاد و حركت است و نه در مقابل آن. ياعلي
جمعه ۲ مهر ۱۳۹۵ - ۸:۱۱ صبح
پاسخ: اگر انسان را از خانواده جدا كني، به بهانه مبارزه و جهاد و...، مسخ مي‌شود. مي‌شود مانند ربات و در هر چالش تئوريكي كه بياندازي‌اش مي‌افتد. بي‌هويت مي‌شود و تبديل مي‌گردد به عامل سازمان! موجودي عملگر و بدون فكر. در اين دام كه «سازمان مي‌انديشد، تو فقط عمل كن!» و اين بزرگ‌ترين فريبي است كه اسلام اساساً آمده است تا با آن مبارزه كند. دين آمده تا دفائن عقول را استخراج كند. انسان بايد با عقل خود تكليف را بفهمد و به آن عمل نمايد. خدا رحمت كند عين صاد را كه به حق تذكر مي‌داد: «بهره انسان از عملش به اندازه بينش اوست». برو و حرف‌هاي اين بريده‌ها از سازمان مجاهدين خلق را بخوان. http://rastan.parsiblog.com/Posts/96 درددل‌هاي اين خانم را بخوان. http://movashah.ir/o/m.doc يك دوره مفصل درباره با اين سازمان تحقيق و مطالعه كردم. شگفت‌زده خواهي شد وقتي ببيني چقدر روش‌هاي آن مسعود با شيوه‌هاي رفتاري اين مسعود تشابه دارد! من كه شدم. رفتار اين را ديده بودم، رفتار آن را هم با مطالعه دريافتم. بله برادرم. خيلي دردناك است. ولي فريب ابليس شاخ و دم ندارد. انسان را درون‌تهي و بي‌هويت مي‌نمايد از طريق تشويق‌ها و توبيخ‌هاي سازمان‌يافته. وقتي مسعود به من گفت: «من 48 ساعت كار فكري كردم تا اين‌كه تصميم گرفتم روح‌الله رو بفرستم از خونه شما خواهرشو بياره». اين يك توبيخ سازمان‌يافته نيست؟! با بردن زن من از خانه‌ام، مرا تنبيه سازماني نكرده‌اند؟! اين‌ها شوخي‌ست برادرم؟! خير، نيست. لطفاً درباره منافقين بيشتر مطالعه كن تا متدهايشان را دريابي. موفق باشي.
انجم: سيد اين چيزا چي كه مينويسي پس گو اون تكليف مداري و حجيت مداري! چرا زدي زير همه چيز چرا بحث را رها كردي اينارو بخودم ميگم اماتو چرا؟
جمعه ۲ مهر ۱۳۹۵ - ۶:۵۸ صبح
پاسخ: سلام برادر. حرف بدي زده‌ام؟ مطلب نادرستي نوشته‌ام؟ درباره كودكانم كه به دبستان مي‌روند نبايد بنويسم؟ زده‌ام زير همه چيز؟ از رفتار فرقه‌اي مسعود گريخته‌ام پس ديگر تكليف‌مدار نيستم؟ چون با مسعود همكاري نمي‌كنم و متوجه سلوك غيراسلامي و غيراخلاقي او شده‌ام ديگر حجيت‌مدار نيستم؟ واقعاً اين‌طور فكر مي‌:كني برادر؟ اين‌كه به خانواده اهميت مي‌دهم و براي فرزندانم انجام وظيفه مي‌نمايم شده‌ام آدم بد اين قصه؟ شايد شما هم مانند دختر مسعود مي‌پنداريد كه ضد انقلاب شده‌ام؟ فقط به اين دليل كه ديگر حاضر نيستم تحت رفتار فشارافزا و استرس‌زاي وي كار كنم و به تشويق‌ها و تحقيرها و توبيخ‌هايش بها دهم؟ اشتباه مي‌كني. زندگي ما با تمام محتوايش اهميت دارد. من اگر تكليف دارم از فرزندانم حمايت كنم، به آن‌ها رسيدگي نمايم، در كنارش هر چقدر كه بتوانم مطالعات علمي دارم. اگر فكر مي‌كني جهاد علمي آن است كه ژست انقلابي بگيرم و به فضاي هرج و مرج فرهنگي موجود دامن بزنم و سعي كنم حرف‌هاي نو بزنم تا بلكه خود را و رابطه مريد و مرادي خود را به رخ ديگران بكشم، اين‌ها همه مظاهر و آثار خودپرستي‌ست. جنگ نرم نرم است، سخت نيست. آن‌هايي كه سختش مي‌انگارند به بيراهه مي‌روند. هفت سال است كه دختر مسعود به تحريك پدرش رفته است و مرا با سه فرزندم رها كرده. به نظر شما حجيّت‌مداري آن است كه من نيز اين سه كودك را رها نمايم تا «كار بزرگي» انجام دهم؟! تا به تكليف عمل كنم؟...
بازگشتنسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ شايد سخن حق سال نشر19نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس سال برچسب‌ها35نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس برچسب بيشترين نظر34نوشته‌هاي وبلاگ با بيشترين تعداد نظر مجموعه‌نوشته‌ها27پست‌هاي دنباله‌دار وبلاگ
صفحه اصليبازگشت به صفحه نخست سايت نوشته‌ها986طرح‌ها، برنامه‌ها و نوشته‌ها مكان‌ها75براي چه جاهايي نوشتم زمان‌ها30همه سال‌هايي كه نوشتم جستجودستيابي به نوشته‌ها از طريق جستجو وبلاگ1387با استفاده از سامانه پارسي‌بلاگ نماها2چند فيلم كوتاه از فعاليت‌ها آواها10تعدادي فايل صوتي براي شنيدن سايت‌ها23معرفي سايت‌هاي طراحي شده نرم‌افزارها36سورس نرم‌افزارهاي خودم معرفي6معرفي طراح سايت و آثار و سوابق كاري او فونت‌هاي فارسي60تعدادي قلم فارسي كه معمولاً در نوشته‌هايم استفاده شده است بايگاني وبلاگ1375نسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ خاندان موشّحبا استفاده از سامانه شجره‌ساز خاندان حضرت زادبا استفاده از سامانه شجره‌ساز فروشگاهدسترسی به غرفه محصولات فرهنگی
با اسكن باركد صفحه را باز كنيد
تماس پيامك ايميل ذخيره
®Movashah ©2018 - I.R.IRAN