ممنون از اينكه براي ÷اسخ دادن وقت ميذاريد.
ببخشيد اين تعبير رو بكار ميبرم:
اگه آن آقا آويزان شما ميشد
چه ميكرديد؟
چه طور از دستش خلاص ميشديد؟
البته منظورم
دعوا و... نيست.
اين برادر هميشه افراد رو يا در رودرباسي يا تو معذوريت بين آدم و خدا و...
قرار ميده.
به نظرتون چه بايد كرد؟
قطعا آدم ها -همه- نميتونن تصميم قاطع بگيرند و مثل امام بگن جواب خون ها رو ميديم
از طرفي هم توان ÷اسه گفتن رو ندارند.
بنده هم گاهي دچار اين شرايط شدم.
شد
همينكه ميفرماييد شد
واقعاً اتفاق افتاد
بخشش نياز نيست
مطلبي صحيح است
بعضي آدمها اينطوري كارشان را پيش ميبرند
بنده نيز بارها گرفتار آن برادر شدهام
يادم هست
اولين كتابي كه ايشان ميخواست بيرون بياورد
آنقدر اصرار كرد كه قبول كردم صفحهبندي نمايم
واقعاً توي رودربايستي
هنوز هم صدايش توي گوشم است
آنقدر با لحن زير و خاصي ميگفت: «سيدِ خدا»
هميشه مرا با اين نام صدا ميكرد
و هنگاميكه يك كاري را قرار ميشد برايش انجام دهم
به حدّي اصرار و پيگيري داشت
كه انسان با خود ميگفت:
«همه كارهايم را بگذارم كنار و اول اينكار را انجام دهم تا شرّش كم شود!»
وقتي فكر ميكنم
اصلاً اولين ارتباطم با آن آقا همينطور آغاز شد
در همان اتوبوس
انگار همين الآن جلوي چشمم است
ايشان پيشنهاد كرد در جلساتي مشترك
بحثهاي علامه طباطبايي و شهيد مطهري را بررسي كنيم
در كتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم
ولي چند جلسه از بحث كه گذشت
كمكم فضا تغيير كرد
كارهاي جديدي آمد
«حالا اين بروشور را تايپ بفرماييد»
تا چشم به هم زدم
ديدم من هستم و يك رايانه
و پرينتري كه با هزينه خودم خريدهام
و درس حوزه را ترك كردهام
و شغل خوبي كه در فلان نهادهاي مرتبط با حوزه داشتم
و دارم حرفهاي آن آقا را تايپ ميكنم!
و در يك رودربايستي بزرگ گرفتار شدهام:
«اگر نكنم، ميگويند ضد انقلاب است، خسته شده است، بريده است، جا زده است!»
آدمها اينطوريست كه جامعهپذير ميشوند
وقتي كه به «تشويق»هاي بيروني
بيش از «حقيقت» بها ميدهند
اين را از كودكي فرا ميگيريم
اينكه با تشويق عمل كنيم
و براي تشويق كار كنيم
به تشويقها توجه كنيم
و براي آنها ارزش فراواني قائل شويم
به نظر من
آدمهايي كه در خانه
در كودكي
خيلي خوب تربيت شدهاند
يعني خيلي به تشويقها پاسخ مثبت داده
و بسيار مطيع و سازگار با محيط عمل كردهاند
اينها وقتي هم كه بزرگ شوند
بيش از آنچه كه حق است
به تشويقهاي اجتماعي پاسخ ميدهند
و احتمالاً
همينها هستند كه زودتر جذب سازوكارهاي فريب ميگردند
گرفتار آدمهايي
كه اصلاً تخصص در «تشويق» دارند
در ارائه محرّكهايي
كه فرد را به اطاعت وا ميدارد
و آدمي كه فراگرفته هميشه از توبيخ بگريزد
و به تشويق بها دهد
وقتي او را تمجيد ميكنند
و به او ميگويند...
دقت بفرماييد
اين را زياد به من گفتند:
«تو بهتريني، هيچكس مثل تو نيست، تو نعمتهاي خاصي از خدا گرفتهاي، تو...»
و انسان باور ميكند
اينكه علمي دارد كه ديگران ندارند
فهمي دارد كه ديگران از آن محرومند
با مجموعه و استاد و افرادي در ارتباط است
كه ديگران نيستند
و در كل
در شرايط بسيار خاصي زندگي ميكند
و نفس ميكشد
كه همه عالم از آن دورند
و انسان
شايد كيش شخصيت بيابد
و شايد هم
صرفاً با احساس تكليف
گمان ميكند اگر فلان عمل اجتماعي را انجام ندهد
دين خود را نسبت به اسلام ادا نكرده
و تنها براي خدا
دقيقاً همينجا و همين آدمها
تنها براي خدا آدم هم ميكشند
و سعيد عسگر دستش به ترور سعيد حجاريان آلوده ميشود
و دود اين ترور
به چشم انقلاب هم ميرود!
دنيا سراسر پر از اين رودربايستيهاست
كه ابتدا با تعريف شروع ميگردد
و سپس انسان را معتاد مينمايد
و انساني كه معتاد به دريافت تشويق است
ديگر عين مواد مخدر
اگر به بدنش نرسد خمار ميگردد
در اين حالت است
كه ما به دنبال تشويق حركت ميكنيم
و امثال آن آقا
ما را به مسيري ميكشند
كه نه دلمان به آن راضيست
و نه عقلمان آن راه را تأييد ميكند
هميشه هم در ترديد
ولي عمل ميكنيم
به آنچه ميگويند
و نميدانيم كه از هواي نفسمان است كه اطاعت ميكنيم
از فشار نفس
كه به آن تأييد بيروني «محتاج» است
و گرنه انسان آرام
او كه بر نفس غلبه كرده باشد
به هدايت پروردگار
از طريق عقل پناه ميبرد
و راه خود را
بر طريق حق ميجويد
و در برابر هر اصرار و ابرامي
بسيار آسان و باادب و كاملاً استوار، ميگويد: «نه!»
ديگران وقتي چند بار شنيدند
آنهايي كه درصدد فريبند
دست بر ميدارند
و براي سواري مفتي...
البته هميشه آدمهايي هستند كه به اين افراد سواري مفتي بدهند!
براي خدا كار كردن
در جهت الهي بودن
به صرف «تلاش» نيست
«كيفيت» هم بخشي از كار است
نميشود «هر كاري» را به صرف «نيت خوب» تأييد نمود
و به انجام رساند.
ايمانمان ضعيف است
ايمان كه زياد شود
هم «بله» گفتن به «حق» آسان ميشود
و هم «نه» گفتن به «باطل»
اينها لازم و ملزوم همند
به قول شهيد مطهري (ره)
جاذبه و دافعه، هر دو لازم است!
موفق باشيد