ميخواهم كمي جسارت به خرج دهم.
آيا اين سخنان و نظريات در خودفرهنگستان آزموده شده است؟ يعني در عمل هم توانسته است، كارآمد باشد؟
و سئوال جسورانه تر آنكه
خود شما در حال حاضر مشغول كاري در راستاي انديشه هاي استاد هستيد؟
خيلي دو دل بودم كه بپرسم يا نه.
اگر جواب بدهيد، ممنون ميشوم.
سؤالهاي خوبيست اتفاقاً
هر دو سؤال
در خصوص سؤال نخست ابتدا بايد يك نكته را عرض نمايم
احتمالاً از آن سنخ سؤالاتي باشد
كه پاسخهاي متعدّدي به آن داده ميشود
اگر از افراد مختلف پرسيده شود
اجازه اگر بدهيد
بنده نظر خود را عرض كنم
اگر چه نظرات ديگري هم شنيدهام
در قالب يك مثال
گاهي بحث از توليد يك خودروست
ميگويند يك ماكت اوليه بسازيم
بعد يك پروتوتايپ
يك نمونه كامل دستساز
تست كنيم
اگر مشكلي نداشت ببريم توي خط توليد
اما اگر بگويند ما به يك نظريه علمي رسيدهايم
كه «اگر توليد خودرو سه برابر ورود خودرو از خارج به داخل كشور باشد
آنوقت استقبال مردم از خريد خودروي خارجي به يكچهارم تقليل خواهد يافت!»
اين نظريه را نميتوانند بگويند آزمون كنيد
زيرا فرض نظريه، يك كشور است
مصداقي مشخص دارد
و گستره مشخص
اگر در يك شهر عمل شود نتيجه نميدهد
در يك استان هم حتي
حتماً بايد در يك قلمرو جغرافيايي كه پول واحد دارد آزمون شود
عملاً آزمون آن با اجراي آن تفاوتي نميكند در واقع
اصلاً بگوييم «آزمونناپذير» است، شايد درستتر باشد
بسياري از نظريات مرتبط با علوم انساني از همين سنخاند
خصوصاً آن بخشي كه «كلان» محسوب ميگردد
مثلاً اقتصاد كلان
نظرياتش را نميتوان تبديل به پروتوتايپ كرد
نميتوان به صورت پايلوت
و در يك محدوده كوچك تست نمود
چرا؟!
زيرا «كلان» است
همين!
مدتي در دفتر بنا شد شيوه مديريتي پيشنهادي فرهنگستان پياده شود
بنده نميتوانم قضاوت كنم
كه آزمون موفقي بود يا شكست خورد
ولي همينقدر ميدانم كه تداوم نيافت
شايد توقف آن را بتوان شاخصي دانست براي شكست!
يك دوره دكتراي مديريت تحقيقات هم تأسيس شد
با دخالت مستقيم دفتر فرهنگستان
در يكي از دانشگاههاي وابسته به سپاه
دوستان فرهنگستان سيلابسهاي درسي را طراحي كردند
همانها هم استاد شدند
دانشجو از مقطع ارشد گرفتند كه دكترا بدهند
دوره با مشكل مواجه شد
ظاهراً همينقدر اجازه دادند كه همان دانشجويان فارغالتحصيل شوند
و ادامه نيافت!
تحليلهاي متفاوتي از اين بنبستها ارائه شده
تا كنون
ولي بنده نظرم همان است كه عرض كردم
«كلان» بودن موضوع كار دفتر
و ذوابعاد بودن
درگير شدن اقتصاد و فرهنگ و سياست
در تمام ابعاد اجتماعي
وقتي شما بخواهي جهت حركت را تغيير دهي
نميشود قطار پيشرفت را تكهتكه كرد
همه را با هم بايد تغيير مسير داد
مثالي هم از خارجه
مدلهاي مديريت اقتصاد كلان مبتني بر نظريه كينز
بر اساس منحني فيليپس معتقد بود
كه «تورم» نسبت معكوس دارد با «بيكاري»
به نحوي كه هر چه تورم افزايش يابد
به دليل افزايش نقدينگي
بنگاهها تمايل به جذب منابع انساني بيشتري پيدا ميكنند
بر عكس
اگر سياستهاي انقباضي مالي سبب كاهش نقدينگي
و البته كاهش تورم شود
بيكاري افزايش خواهد يافت
يعني درصد نيروي كاري كه تمايل به كار دارد، ولي كار ندارد
اين شيوه مديريت در آمريكا اجرا ميشد
تا اينكه در يك بحران نفتي
شوك افزايش قيمت نفت به اقتصاد آمريكا
سبب شد يك خرق عادت رخ دهد
هم بيكاري و هم تورم با هم افزايش يافت
اقتصاددانان كينزي به بنبست رسيدند
تسليم شدند يعني
چون هيچ راهي براي مهار طرفين بحران نداشتند
اينجا بود كه معتقدين به مدلهاي پولي و مالي كار را به دست گرفتند
و سياستهاي پولي را براي مهار بحران به كار انداختند
اين مثال نشان ميدهد كه توسعهيافتهترين كشورها نيز
قدرت آزمون نظريههاي كلان خود را ندارند
مگر در عمل
در يك عمل بزرگ و كلان!
و اما سؤال دوم
من مدتي در بمباران اطلاعات نادرست بودم
دادههايي كه گمان ميكردم مربوط به نظريات استاد حسيني (ره) است
و بعد متوجه شدم اينطور نيست
در مسيري قرار گرفتم
كه از قضاوت تحليلي و دقيق و موشكافانه
نسبت به آراء استاد حسيني(ره) محروم شدم
البته و قطعاً
انگيزهها و خواستهها و نگرشهاي خودم نيز در اين امر دخيل بودند
كه به جاي نگاهي عقلاني به موضوع
اعتقادي و باوري به آن بنگرم
اگر چه اعتقاد و باور قطعاً بايد مقدّم بر جهت حركت انسان باشد
ولي وقتي داخل در امر پژوهش شد
بايد بيباكانه قضاوت كند
و عقل را در توليد گمانهها
محدود به هيچ ضابطهاي ننمايد
اصطلاح «تهوّر در گمانهزني» استاد حسيني(ره) ناظر به همين معناست
جرياني كه خودم را در آن انداختم
مرا به مسيري برد
كه «تهوّر» تبديل شد به فاعليت تبعي
و پژوهش به آموزش
و بعد هم درگيري در امور اجرايي و عملياتي
تكليفهايي ساخته شد
كه عمل به آنها ضروريتر از پژوهش
و حتي «فهم» دادهها و تحليل آنها شد
و اين تكليفهايي كه بعدها متوجه شدم چندان هم تكليف نبودند
مرا از خيل تدبّرهايي كه نياز داشتم دور ساخت
مسيري كه ماههاي اول آشنايي با آسيدمنيرالدين در پيش گرفته بودم
بعد از فوت ايشان
تغيير جهت داد
و هفت سال رخوت و فترت و اتلاف فرصت
در اين چند سال اما بنا را گذاشتم بر تدبّر
با دو سه نفر از دوستان
دورههاي متعدّد و متفاوتي را به بحث گذاشتيم
اگر چه بسيار كند پيش رفت
ولي پيش رفت
و زوايايي برايمان روشن شد
كه سالها روشن نبود و ما ميپنداشتيم روشن است!
هنوز درگير مباحثات هستم
هر هفته جلساتي داريم
جلساتي كه از افراد «تسليم» در آنها خبري نيست
بنا را ميگذاريم بر «فهم»
و تلاش ميكنيم تا متهوّرانه نقد كنيم
شخصيتزده هم نباشيم
وضعيتي كه گروهي از آدمها دچار آن ميشوند
استاد حسيني(ره) در مباحث خودشان
به شخصيتزدگي زياد اشاره دارند
تفكيك «انديشه» از «انديشمند»
اگر چه ما براي انديشمندان احترام قائل هستيم
ولي انديشهشان كه امكان خطا دارد!
موفق باشيد