با هم رفتيم و پرينت گرفتيم
جداول داخل سياه و سفيد دو رو
جلد پشت و رو رنگي يك رو
با لمينيت
و فنري كردن
همهاش شد يازده هزار تومان
به نظرم واقعاً ميارزد
به دنبال راهي بودم
تا توجه دخترم را به جشن تكليف جلب نمايد
امسال كلاس سوم ميرود
دبستان
و طبيعيست كه يك جشن تكليف در پيش رو دارد
از خود پرسيدم:
كاربرديترين چيز براي تأكيد بر نمازش چه ميتواند باشد؟
خيلي خوشحال شد
از چند روز قبل گفته بودم كه چيزي برايت ساختهام
ولي نشانش ندادم
هر چه كه اصرار كرد
گفتم ميرويم و با هم چاپ ميكنيم
و مدام امروز و فردا كردم
دو سه هفتهاي پشت گوش انداختم
هي بهانه آوردم كه امروز نميشود... شايد فردا
عطشش زياد شده بود
اينكه چه چيزي قرار است از چاپ خارج شود
چيزي كه به او مربوط باشد!
دو روز پيش با هم رفتيم چند خيابان آنطرفتر
چاپخانه ديجيتال
واقعاً اگر حساب كني
با اينكه يك دوره پنجساله را در بر گرفته
جزوهاي شده كه به قيمتش ميارزد
به قيمت هيجاني كه در يك دختر در حال ورود به دوره بلوغ و تكليف برميانگيزد
برايش توضيح دادم كه از 27 آذر
هر بار كه نماز ميخواني
يك علامت در اين جدول ميزني
اگر هم يادت رفت و جايش خالي ماند
خدا تو را ميبخشد
هر وقت يادت آمد بخوان و علامت بزن
تمام پنج ماه رمضاني را كه در اين پنج سال پيش رو خواهد داشت را هم
در ستون «روزه» علامت زدهام
خوبياش چه؟
اول اينكه شور و شوق براي عبادت پيدا ميكند
احساس ميكند حساب و كتابي در كار است
كه اگر نخواند
جايي ثبت ميشود
درست مشابه آنچه كرامالكاتبين از ما مينگارند
تجسّميست از حقيقتي كه در جهان جريان دارد
دوم اينكه
بيستسال بعد به رنج نميافتد
همه ما در كودكي سابقه كاهلي داريم
چندان دور از انتظار نيست
در آن عصر كه تلويزيون فقط روزي يكساعت كارتون داشت
پنج تا شش عصر
و فقط دو شبكه تلويزيوني
كه بيش از پنج شش ساعت در طول روز برنامه نداشتند
و باقي را برفك پخش ميكردند
(كنايه از اينكه چيزي پخش نميكردند
زيرا ايجاب برفك مساوق است با سلب امواج! :)
در آن شرايط هم كاهلي بود
چه برسد به امروزي كه
شب و روزش با دستگاههاي رايانه پيشرفته چندهستهاي
اصلاً تو بگو ابررايانه
با اين مگاهرتزهاي وحشتناكي كه دارند
و به اين باريكي
گوشيهاي موبايلي كه همراه ماست
قطعاً كاهلي به سراغ كودكان ما هم خواهد آمد
كاربرد دومش اين است
بيست سال بعد كه عقلش رسيد
و خواست كاهليها را جبران نمايد
حداقل يك فهرست از آن دارد
جاهاي خالي را ميداند و ميتواند نيّت كند!
در هر صورت
سه ماه وقت دارم كه تحريص نمايم
به نحوي كه با اختيار خود
بله
انسان را خداوند «مختار» آفريده است
و انسان
با اكراه حركت نميكند و پيشرفت نميكند
با اختيار خود بايد برگزيند
عبادت را به جاي بطالت
به قول استاد بزرگ تربيت
مرحوم شيخ علي صفائي حائري
«بهره انسان از عملش به اندازه بينش اوست»
اجبار، بينش نميدهد
و بهرهاي هم طبيعتاً نميرساند!
و الله المُستعان
نظرات
خ: سلام
خدا قوت بخاطر تمامي زحماتي كه در تربيت فرزندانتان متقبل مي شويد.
يك آرزو برآرزوهايم اضافه شد..
زنده باشم وببينم موفقيت اين 3فرزند را با اين تربيت
خدا حفظشان كند
موفق باشيد
سهشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۵ - ۱۱:۵۳ عصر
پاسخ: سلام و تشكر از نظرات دلگرمكننده حضرتعالي. ان شاء الله تمام كودكان اين سرزمين اسلامي، آيندهاي درخشان در زير سايه اين نظام الهي داشته باشند. خدا به شما نيز فرزندان صالح عطا فرمايد. در پناه حق.
sarv: خداوند همه ي مارو از اين صفت ناپسند دور نگاه دارد
انشاالله
ممنونم از شما و توجهتون
پنجشنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۰:۴۲ عصر
پاسخ: خدا يارتان.
sarv: خيلي خوشحال ميشم:)
پنجشنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۰:۰۴ عصر
پاسخ: اجالتاً تصويري از تئاتر امروز گذاشتم صفحه اول وبلاگ. پست «نمايش كودكانه». پسزمينه را كمي محو كردم. ولي صحنه تئاتر را نشان ميدهد!
sarv: آقاي موشح دلايل شما كاملا قابل قبول هست
اما ب فكر نوشتن باشيد.
من از الان منتظر اولين كتاب شما هستم....
نويسنده سيد مهدي موشح
پنجشنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۵ - ۹:۵۶ عصر
پاسخ: ... ... ... ... ... اولين حديثي كه امام خميني (ره) در كتاب چهل حديث خود ذكر كردهاند درباره «عُجب» است. آنجا حرفهايي دارند كه تن آدم را ميلرزاند. إنشاءالله خدا حقير را از «عُجب» حفظ فرمايد. به فرمايش شما هم بيشتر فكر خواهم كرد. تشكر!
sarv: خوشابحالتون
تماشاي تئاتر بدون هيچ هزينه اي!!!!
خوشحال ميشم منم اين تئاتر رو ببينم
نفرماييد جناب، بنده از كلمه ب كلمه سخنان شما سعي ميكنم استفاده كنم
پنجشنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۵ - ۹:۴۸ عصر
پاسخ: شرمنده نفرماييد، به مريم عرض كنم در زمان اكران نمايشهاي بعدي، دعوتنامه بفرستند؟
sarv: بسازيد
مستند رو بسازيد
خداي من!!!!
چي ميشه اگر بشه
پنجشنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۵ - ۸:۳۳ عصر
پاسخ: اخيراً دچار مشكلاتي شدهام، مستندسازي كه هيچ، حتي براي قرار دادن تصاوير كودكانم بر وبلاگ. خب، دخترم نه سالش تمام است. قبلتر خيلي راحت عكس ميگرفتم و در وبلاگ ميگذاشتم. حالا مدام بايد هر عكسي ميگيرم، او را حذف نمايم تا بتوانم منتشر سازم! فقط وقتي بيرون ميرويم و در پارك هستيم، تصاوير قابل نشر ميگردند. اين قيودات كار را دشوار ميكند. بهترين مستند هم زمانيست كه پنهاني فيلم ميگيرم. ولي زرنگترند، معمولاً تا بخواهم مخفيانه از فعاليتهايشان فيلم بگيرم ميفهمند. وقتي هم بفهمند خب رفتارشان آنقدر طبيعي نيست كه بشود مستندش كرد! ولي تا بخواهيد عكس و فيلم ازشان دارم. هر سه تايشان از روز تولد عكس و فيلم دارند تا امروز. همه را تاريخ گذاشته و دستهبندي كرده نگهداري ميكنم. به نظرم بخش مهمي از هويّت انسان را «گذشته» او تشكيل ميدهد. وقتي در بزرگسالي، انسان طفوليت خود را ميبيند، فراموش نميكند چه بوده، چه اهدافي داشته، چه ميخواسته، چه تمايلات و آرزوها و آرمانها و اميدهايي داشته. ما از «غفلت» نابود ميشويم. اينطور اسناد و مدارك ميتواند غفلت را از انسان بگيرد. من خودم كه هر بار تصاوير كودكيام را ميبينم، مثلاً عكسي كه با همكلاسيها داشتهام، ناگهان تمام آرزوهاي آن دوران را به خاطر ميآورم و بعضي حرفهايي كه با هم زدهايم. انسان متوقف ميشود يك لحظه و احساس مي:كند چقدر دور شده از صفا و دلپاكياش. اين ميشود كه ممكن است تلاش نمايد خود را اصلاح كند. تشكر از توجه شما.
sarv: آقاي موشح هرچه بيشتر از تاثير تربيتيان روي بچه ها ميخوانم بيشتر ذوق ميكنم و از سويي بيشتر تاسف ميخورم كه چرا نبايد بجاي دعوت از دكترين گرام در زمينه روانشناسي در مدارس، انسانهايي از جنس شما رو پيدا كنن و براي مادران و پدران فقط و فقط چند نكته تربيتي برايشان بگويند و ازشان بخاهد كه تا ديدار بعدي همين چند نكته را فقط تمرين كنن!!!
همين
اما متاسفانه ....
آقاي موشح دلم ميخاد از ته قلبم ازتون بخام خودتون رو ب تمام ايران و جهان معرفي كنيد.
نميدونم ب هر طريقي(ارائه همايش،شركت در كانون ها و مهمتر از همه نوشتن كتاب....)
از طرف من هر سه فرشته هاي روي زمينتون رو ببوسيد
پنجشنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۵ - ۸:۳۰ عصر
پاسخ: وقتي اينطور تشويق ميفرماييد، انسان به بيشتر نوشتن ميل پيدا ميكند! ببخشيد اگر پاسخها طولاني ميشوند. همين نيمساعت پيش مشغول تماشاي تئاتري بودم كه بچهها بازي ميكردند. مريم چند روز است برادرانش را آموزش ميدهد تا چند نمايش اجرا نمايند. حدود يك ساعت پيش صدايم كرد كه تمرينشان تمام شده و آماده اجرا هستند. گاهي آدم تعجب ميكند كه اين بچهها دبستاني هستند! من با گوشي مشغول فيلمبرداري شدم. سيدمرتضي خود را معرفي كرد و آخرش گفت: «در نقش راوي». سيداحمد در حالي كه عبايش را روي دوشش انداخته، شال سبز مريم را گرد كرده و روي سرش گذاشته و با شال زردي صورتش را پوشانده پس از معرفي خود گفت: «در نقش پيامبر ص». مريم هم چادر مشكي عربي با روبنده آبي (يك روسري آبي توري). او نيز خود را «در نقش حضرت فاطمه س» معرفي كرد. همين نيمساعت پيش تمام شد. همه را ضبط كردم. تصوير هم گرفتم. كارگرداني و طراحي لباس و بازيگرداني همه با مريم بود. حتي ايده هم از خودش. آخر كار هم گفت: «اين نمايش هديه روز پدر است!» فيلم را يكبار روي همان گوشي گذاشتم خودشان تماشا كردند. خودشان بيشتر لذّت بردهاند از بازيشان انگار. سيدمرتضي هنوز خيلي از كلمات را نخوانده و تازه به درس تشديد رسيدهاند. مدام غلط ميخواند. اما در كل خيلي جالب بود! متن نمايش در كتاب فارسيشان بود. مريم گفت چند نمايش ديگر هم در نظر دارد تا روزهاي آينده تمرين و اجرا كنند. ببخشيد زياده عرضي شد. تشويق فراوانتان، كلامافزاست. ممنونم.
sarv: مطمئن باشيد كه سه فرشته تربيت كرده ايد!!
اما اينكه مي فرماييد تصميمتان ب نوشتن زماني هست كه محصول عمل و زحماتتون رو ببينيد، فكره خوبي هست، اما نميدونم چرا حس ميكنم دير ميشه!!!
بنظرم بايد براي هر فصل از زندگيتون كتابي بنويسيد و ب چندين جلد برسيد، چرا كه فكر ميكنم ثمره ي هر بخشي از تربيتتون رو ديديد.(ميدونم كه بخش بخش خاطراتتون با فرزندانتون رو حفظ هستيد، اما يكبار قسمت «شامپوي ممنوع» رو بخونيد. اين پست يه بخش كوچك از نتايج تربيت درست شما هستش)
ميتونم بگم مطمئن هستم. حالا چرا انقدر مطمئن هستم؟؟!!
ب اين خاطر كه شما هرآنچه در ذهن و دست توانمندتون بوده براي فرزندانتون عملي كرديد و اينكه در آينده چه خاهد شد فكر نميكنم بشه خيلي بهش تكيه كرد، چون انسان ها دائم در حال تغيير هستن و بنظرم بيشتر وابسته ب نفسشون هست و اينكه پدر و مادر چقدر تونسته نفس فرزندش رو پرورش داده باشه و اين يك عمل شخصي هستش و در هيچ كتابي شايد نشه جاي بگيرد!!!
پنجشنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۵ - ۶:۳۰ عصر
پاسخ: جلوي رايانه نشسته بودم امروز صبح كه يهو سيداحمد بهم گفت: قوز كردي بابا! يعني صاف بشين! منم صاف نشستم. بله صحيح ميفرماييد. خيلي اتفاقات جالب افتاده و ميافتد. بارها شده آنها به من تذكر دادهاند و به نظر ميرسد تأثيرات خوبي در تربيت ميبينم. مانند همان قصه شامپوي سير پرژك كه اشاره فرموديد. :) اينقدر لذت ميبرم وقتي ميبينم كه همديگر را نهي از منكر ميكنند كه حدّ ندارد. داشتم صدايشان را ميشنيدم، باز همين امروز صبح كه مشغول بازي بودند. سيداحمد كار اشتباهي كرده بود ظاهراً، سيدمرتضي خواست بيايد به من بگويد، مريم گفت: «خبرچيني كار درستي نيست» و او هم منصرف شد و نيامد! هر وقت خبري از هم ميآوردند، ميگفتم: به خودش بايد مي"گفتي، نه به من. مگر اينكه شكايتي داشته باشي و به تو ضرري زده باشد. اصلاً دلم ميخواست از رفتارهايشان يك فيلم مستند ميساختم. با اينكه معمولاً دو روز يكبار از كارهايشان فيلم ميگيرم با گوشي، اما مستندسازي نميدانم. يك روز يكي از دوستان آمده بود منزل ما، تابستان بود و تعطيلي مدارس، داشتيم صحبت ميكرديم، ناگهان تعجب كرد كه سر ساعت 2 سه فرزندم با هم بلند شدند، دويدند و رفتند سراغ رايانه، به نوبت هر كدام ده دقيقه مشغول بازي شدند و بعد از 30 دقيقه بدون هيچ سر و صدا و دعوايي رها كردند. پرسيد: چرا يهو دويدند و رفتند؟ گفتم: هر روز چهار تا نيمساعت فرصت بازي دارند. الآن وقت بازيشان شده. تعجبش از اين بود كه ميگفت فرزندان خودش را به زور بايد از پاي رايانه بلند ميكرد! بر امام جمعه واجب است كه هر هفته در خطبهها مردم را به «تقواي الهي و نظم در امور» توصيه نمايد. آن توصيه بيشتر تأثير دارد يا رفتار مادرانمان در خانه؟! يك مادر ميتواند نظم را «ذاتي» كودك نمايد. امام جمعه چه؟! حالا بايد به پاسخ اين سؤال بيانديشيم كه: زور «منبر» بيشتر است يا «مادر»؟! كدام آينده نظام اسلامي را اسلامي ميسازد؟! ممنونم از نظرات دلگرمكنندهتان. خيلي سپاسگزارم كه نوشتههايم را ميخوانيد.
sarv: سلام
بازهم مثل هميشه خوش فكري شما رو تحسين ميكنم و كاش ما هم در دوران كودكي چنين تقويمي داشتيم!!!
كاش!!!
من به عنوان يه مخاطب ازتون ميخام كه در فكر نوشتن كتاب باشيد، البته شايد مشغول نوشتن باشيد
اميدوارم
پنجشنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۵ - ۳:۴۲ عصر
پاسخ: سلام و تشكر. بارها به نوشتن كتاب انديشيدم. اما ديدم هنوز در ابتداي راهم. هنوز نتيجه تجربياتم مشخص نيست. تصميم گرفتم صبر كنم، كمي بزرگتر شوند. ببينم آدم ميشوند يا ضدآدم! اگر خوب از آب درآمدند، آنگاه به حول و قوه خدا خواهم نوشت. خوف آن دارم كه امروز بنويسم و فردا فرزندان خودم خراب از آب درآيند، آن وقت بفهمم روشهايم نادرست بودهاند! بالاخره آنچه من انجام ميدهم براي تربيت آنها يك شيوه جديد است، تجربهاي كه هنوز ثمره آن روشن نشده! تشكر از حُسن ظنتان. اميد كه شما نيز نوآوريهاي جديدي در تربيت فرزندان آينده خود خلق كنيد و با جلوههاي تازهاي از تربيت بدرخشيد.
نجمه: سلام كاش واسه پرينت اينجا ميزاشتين تا ما هم استفاده كنيم.... ممنون ميشديم
چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۲:۱۴ عصر
پاسخ: سلام. گمان نميكردم براي ديگران قابل استفاده باشد. زيرا من از روزي كه دقيقاً نه سال قمري سيده مريم تمام ميشود، تقويم را درست كردم تا پنج شش سال. يعني هر روز با تاريخ دقيقش ذكر شده. يك تقويم مشترك نيست. طبيعتاً براي هر فرزندي تفاوت ميكند اين تاريخ. اما فايل اكسل آن را گذاشتم در اين نشاني
http://movashah.id.ir/o/Maryam.xlsm كه ميتوانيد برداريد و تاريخها را متناسب با نياز خود تغيير دهيد و سپس به Word منتقل كرده و چاپ كنيد.
رسول: سلام
واقعا لذت بردم
بعضي وقت ها كه اين مطلب رو مبينم، ته دلو دوست دارم جاي فرزندان شما باشم، يا اينكه براي بچه ام همين كارها را انجام بدم
اميدوارم تا وقتي محمدطه ي من به اين سن ميرسه اين مطالب يادم باشه و خدا توفيق دهد
پنجشنبه ۲۴ دي ۱۳۹۴ - ۱:۲۹ صبح
پاسخ: سلام. هر كدام از فرزندانم كه به دنيا آمدند، حتي همان اولي كه نرسيده رفت، نامشان و تاريخ قمري ولادتشان را پشت قرآن نوشتم. شناسنامهشان كه آمد، با نرمافزار ابوثمامه (توليدي مؤسسه لواء) تاريخ دقيق رسيدن به سن تكليفشان را درآوردم و در آخرين صفحه شناسنامهشان، با رنگ قرمز، يك گوشه نوشتم. هر وقت هم كه صحبت ميشود، بهشان يادآوري ميكنم: تا به سن بلوغ نرسيدهايد، كار و بارتان با من است، بعد از سن بلوغ ديگر طرف حساب خدا هستيد، شما ميدانيد و او، بيواسطه خودش بر امورات شما نظارت مينمايد و تربيت شما را بر عهده ميگيرد. مفهوم «رب» را برايشان معنا كردم و تا قبل از تكليف آن را از آن خودم و پس از آن، در انحصار پروردگار برايشان ترسيم نمودم. از سه چهار سالگي اين حرفها را زدم و «بلوغ» را برايشان تبديل به يك «اتفاق بزرگ» كردم. گويا دوباره متولد ميشوند، اصلاً با بلوغ داخل آدم شده، انسانيت مييابند، مخاطب رب العالمين ميشوند! همه اينكارها را كردم، تا از هزل و شوخي درآيند، اينكه زندگي را جدّي بگيرند و كودكيشان را در يك مرزي پايان دهند. نشوند مثل ما كه تازه وقتي سيچهل سال از عمرمان ميگذرد، تازه دست از كودكي بر ميداريم و وارد زندگي ميشويم؛ زندگي واقعي. هميشه از اينكه جوانان كشور ما دوران كودكي طولاني دارند نگران بودم. ميانگين سن كودكي در كشور ما حدود 25 سال است و متأسفانه روزبهروز هم بيشتر ميشود. جوانان ما ازدواج هم كه ميكنند، هنوز كودكند و زندگي را واقعي نميپندارند! اين دغدغهها سبب شد... عرفاي بزرگ ما ميگفتند: يك نفر را هدايت كني، براي همه عمرت كافيست، خدا كه چند كودك را در اختيار ما ميگذارد براي هدايت، سادهتر از هدايت انسانهاي شكليافته حتي، چون هر چه بگويي ميپذيرد و خام است... چه عبادتي بالاتر از چنين انسانسازي... خدا توفيق بدهد كه تا انتها موفق باشم. براي شما نيز آرزوي موفقيت مينمايم. تشكر.
jafar: بسيار عالي ان شالله از ياران و ياوران صاحب الزمان عج باشد.
سهشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۴ - ۹:۱۷ صبح
پاسخ: تشكر. إنشاءالله.
حسين: سلام و عرض تبريك به مناسبت فرا رسيدن عيد سعيد غدير خم
چند صباحي است كه با وبلاگ شما آشنا شدم از جستجو اجرت المثل به اينجا رسيدم و خيلي چيزهاي مهمتر و مفيدتر ياد گرفتم حال روز امروز من مثال 4-5 سال پيش شماست و اميدوارم به لطف و عنايت خدا
و ايتكه فردا كه به دخترم رسيدم از روشها و تجارب شما در زندگي بهره گيرم
شاد و پيروز باشيد
جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴ - ۱۱:۰۵ صبح
پاسخ: إنشاءالله در رسالت پدري خود موفق باشيد. عيد غدير بر شما نيز مبارك باشد.
مهاجر الي ربي:
ايده بسيار عالي بود.شايد تقليد كردم براي اطرافيان ،
راضي باشيد
قطعا به پشتوانه پدر نمونه ي چون شما سيده خانم تكاليف ديني اش را به نحو احسن انجام مي دهد
جمعه ۲۷ شهريور ۱۳۹۴ - ۸:۲۵ عصر
پاسخ: تشكر از نظر لطف شما. ديروز رفتيم ساعتفروشي. از وقتي تقويم را گرفته، اصرار دارد كه صبحها براي نماز صبح بيدارش كنم. من از هم از باب «الإنسان حريص علي مامنع» قبول نكردم و گفتم: نماز بر تو واجب است، بيدار كردنت كه بر من واجب نيست! يك ساعت زنگدار برايت ميخرم، ديگر بيدار شدن و نشدنت را خودت بايد تنظيم كني. خلاصه رفته بوديم ساعتفروشي. آقاي ساعتفروش كه مسأله را فهميد، آرام در گوشم گفت: من به پسرم قول دادم نماز بخواند دوچرخه ميخرم. خريدم و ديگر نماز نخواند! گفتم: من به تكليف خودم عمل ميكنم، تا خدا را راضي كنم، مثل شما، ديگر بخواند و نخواند مسألهي من نيست، مسأله خودش است! واقعاً اگر ما پدران و مادران، اختيار فرزندان خود را به رسميّت بشناسيم و آنها را «آدم» فرض كنيم، اينكه خودشان قرار است تكاليف خودشان را مديريت نمايند و خودشان قرار است مستقلاً در پيشگاه ربوبي پروردگار پاسخگو باشند، خيلي از مسائل سادهتر حل ميشوند. من به مريم گفتم: از وقتي به سن تكليف برسي، ديگر تو هستي و خدا، ارتباطت با خالق ربطي به من ندارد. نه ميتوانم مجبورت كنم به نماز و روزه و نه كسي ميتواند تو را باز دارد. اگر از خدا اطاعت نكردي، با ابليس دوست و همراه ميشوي و اگر اطاعت كردي، خدا را راضي نمودهاي. اميدوارم خودش با اختيار خودش، راه حق را انتخاب كند و از صالحان گردد، نه از گمراهان. من به عنوان پدر تلاش ميكنم تكليف خود را انجام دهم، ولي انسان اساساً قابل اكراه و اجبار نيست. خدا خواسته است تعمداً كه انسان مختار باشد و بر اين مطلب اصرار داشته است. خوب و بد بودن پدر، تنها يك بستر براي هدايت يا گمراهيست، يك دعوت يا وسوسه، اما انتخاب راه با خود انسان است، درست از وقتي كه به سن بلوغ ميرسد و ناگهان احساس هويت و استقلال مينمايد. موفق باشيد.
پيام:
سلام دوست عزيز
چه وبلاگ خوبي داري ولي حيف كه رو پارسي بلاگ ،
من روي بولدفا ساختم خيلي سريع سئو شد وامكانات زيادي هم داره
پنجشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۴ - ۵:۲۳ عصر
پاسخ: خيلي نادرسته اينكه از اين روش براي تبليغ استفاده ميكنيد و مخاطب خود را ... فرض ميفرماييد! انسان براي بيزينس و درآمد دنيا نبايد دروغ بگويد! نيست؟! :(
مجله پارسي نامه:
كاربر گرامي، سلام
در تاريخ
چهارشنبه 94 شهريور 25 نوشته شما با عنوان
تقويم نماز برگزيده شده و در جايگاه
پيوندها در
مجله پارسي نامه قرار گرفته است. دبير تحريريه ي اين انتخاب و دبير سرويس آن
هور بوده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.
چهارشنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۴ - ۲:۰۷ صبح
پاسخ: تشكر از حسن نظر شما.