به نام خدا

در پارسي‌بلاگنسبت عقل و دين ۳۷

يكشنبه ۲۱ تير ۱۳۹۴ - ۱۰:۰۰ عصر

با فرمايش شما چند سوال برايم رخ داد.
1-فرموده ايد:
اگر به استدلالي كه براي رد شبهه مغز در خمره ذكر شد
و همچنين استدلالي كه پاتنم خودش ارائه كرده بود
دقت بفرماييد
هر دو بر يك مسير پيش رفتند
متوجه نشدم منظور شما از «استدلالي كه براي رد شبهه مغز درخمره ذكر شد» كدام استدلال است.همچنين اگر استدلال خود پاتنم آنقدر موجه بود كه اين شبهه را رد كند كه ديگر افراد به آن اكتفا مي كردند و آن را ناقص نمي دانستند.
2-از طرف ديگر منظور شما كاملا صحيح است كه فرموده ايد:
نگراني من از «جبر» است كه آيا اختيار داريم يا مجبوريم.اين مساله چطور حل مي شود كه شايد همه ي اين افعال اصلا از سمت و سوي ما نباشد و القائاتي باشد كه تصور مي كنيم ما با اختيار آن ها را انجام مي دهيم.اين را چطور مي توان حل كرد؟
3-جواب سوالم را نفرموديد كه آيا شما به داشتن فرزند و زندگي اذعان داريد؟اگر بله از چه راهي به آن اذعان داريد و پذيرفته ايد كه واقعي هستند و القائي از سوي كسي نيست؟
متشكر و سپاسگزارم.

منظور از «استدلالي كه براي رد شبهه مغز درخمره ذكر شد»
همان انحصار صدق «من» بر مغز درون جمجمه است
همان كه منشأ انتزاع مفهوم مذكور بوده
استدلالي كه در ايميل‌هاي پيشين بيان گرديد
و مشابه همان استدلالي‌ست
كه پاتنَم با نظريه «ارجاعِ علّيّتي» خود درصدد بيانش بود

اما اين‌كه چرا ديگراني پيدا شدند
كه به استدلال پاتنم اكتفا نكردند
بحث مفصل‌تري دارد
و به مباني فلسفي باز مي‌گردد

مي‌دانيد كه فلسفه اساساً يك شيوه تفكّر عميق است
در اسباب و عوامل پيدايش و تغييرات
و هر چيزي را
در فلسفه
بايد به دقت بررسي كرد
نگاه سطحي كارساز نيست اصلاً

اشكال شما نيز به مباني و اعماق فلسفه باز مي‌گردد
و با بحث‌هاي روبنايي حل نمي‌شود
اين پرسش شما:
«آيا شما به داشتن فرزند و زندگي اذعان داريد؟اگر بله از چه راهي به آن اذعان داريد و پذيرفته ايد كه واقعي هستند و القائي از سوي كسي نيست؟»
هم متوجه همين فرضيات مبنايي‌ست

به واژه «اذعان» توجه فرماييد
يا همان «دانستن»
چيزي كه در زبان عربي به آن «علم» مي‌گويند
يا «يقين»
همه دعوا سر همين مفهوم است
مفهومي كه با الفاظ گوناگون بيان مي‌شود
هزاران سال است
كه دعواي فلاسفه بر سر همين مفهوم بوده
اشكال شما هم دقيقاً به همين باز مي‌گردد

خاطرتان باشد در ايميل‌هاي قبلي
روي اين نكته تأكيد شد كه ما درون دنيا هستيم
درون اين عالَم
و اين‌كه اطلاع يقيني از بيرون
براي آن‌كه درون يك نظام است
ممكن نمي‌باشد
گفتم كه ما نمي‌توانيم با قطعيت بگوييم
آيا همه‌مان درون يك خمره هستيم
يا يك سياهچاله
يا هر چيز ديگري كه براي‌مان قابل تصوّر نيست
وقتي اين را عرض كردم
دليل هم آوردم از شيوه تفكر بشري
عرض كردم كه عقل انسان با «سنجش» عمل مي‌كند
و تا هنگامي‌كه «عالم» ديگري در كنار «اين عالم» نباشد
و ما نتوانيم از «اين عالم» خارج شويم
و «آن عالم» را با «اين عالم» مقايسه نماييم
تا به سنجش نيايد
عقل ما نه تصوّري از «اين عالم» پيدا خواهد كرد
و نه هيچ انگاره‌اي از «عالم ديگر»
چيزهايي هم كه ما از بهشت و جهنم و برزخ و عوالم عليا مي‌دانيم
همه «غيب» است
از ما غايب
فقط به «خبر» آگاه شده‌ايم
و عقل ما به آن‌ها راه ندارد

اگر كاركرد عقل را به درستي بشناسيم
متوجه مي‌شويم كه نسبت به وراي حواسّ
درك كيفي ندارد
مگر درك «هستي»
كه از آثار درون نظام دنيا حاصل مي‌شود
ماهيت و كيفيت را تنها در جايي مي‌توان درك نمود
كه امكان سنجش باشد

حالا نمي‌‌خواهم زياد در اين عمق فلسفي غرق‌تان كنم
ولي قصد دارم توجه شما را به اين نكته جلب نمايم
كه تعريف از «علم» تفاوت مي‌كند
در نظر امثال پاتنم
با كسي كه به او اشكال مي‌نمايد

وقتي بر يك مبنايي از فلسفه نظر مي‌كنيم
كه «علم» و دانستن را «نظري» معنا مي‌كند
و آن را به «مطابقت ادراك با واقع» تعريف مي‌نمايد
و اين مطابقت را به «صددرصد» بودن مي‌شناساند
اين تعريف از علم اساساً به آثار و لوازماتي در فلسفه منجر مي‌شود
كه بسيار متفاوت است با ديگراني كه
اين شأن والا را براي عقل بشري قائل نيستند
كه بتواند اين‌چنين «قطعي» و «يقيني» به حاقّ واقع پي ببرد

دقت كنيد
انسان جزئي از مجموعه خلقت است
و در ارتباطي واقعي
در كنش و واكنش با محيط پيرامون
ادراكاتي را كسب مي‌نمايد
پرسشي كه شما از بنده داشتيد
اين‌كه «اذعان» دارم به داشتن فرزند
و اين‌كه زنده هستم
و زندگي مي‌كنم
كاملاً‌ مبتني بر همين نظريه فلسفي‌ست
كه «ادراك مطابق با واقع و قطعي» را ممكن مي‌داند
اما اگر به آن‌چه تا كنون عرض شده دقت بفرماييد
بنده اصرار داشتم بر بيان همين اشكال
كه اصلاً چنين علمي آيا براي بشر ممكن‌الحصول است؟!
آيا عقل بشر قادر است دركي چنين سخت و محكم و قطعي داشته باشد؟
آيا ابزارهاي ارتباطي عقل با واقعيت
اين ابزارها آيا اين‌قدر ظرفيت دارند
تا چنين دركي را حاصل كنند؟

اين‌جاست كه اختلاف ميان فلاسفه پيدا مي‌شود
گروهي تجربه‌گرا مي‌شوند
گروهي كاركردگرا
گروهي شك‌گرا
گروهي به تحليل زبان و ادبيات و لغات و الفاظ بسنده مي‌نمايند
و گروهي هم بر همان فرض اوليه خويش پاي مي‌فشارند
و همچنان بر طبل «مطابقت علم و معلوم» مي‌كوبند
و البته اگر پيرو مكتب حكمت صدرايي باشند
آن را با «وحدت عالم و معلوم يا عاقل و معقول» توجيه مي‌كنند

اين‌طور به قضيه اگر بنگريم
همه داستان
و پاسخي كه مي‌جوييم
به مبنايي باز مي‌گردد كه در تفلسف‌مان بدان رسيده‌ايم
شما اگر صدرايي باشيد
همان پاسخي را به اين پرسش‌ها خواهيد داشت
كه علامه بزرگوار
استاد اساتيد
حضرت مستطاب سيدمحمدحسين طباطبايي تبريزي داشتند
صاحب بداية و نهاية
و شاگردان عظام ايشان

اما در پيچ و خم فلسفه
جايي به مشكلاتي ممكن است بربخوريد
كه ناگزيرتان نمايد
اندكي بيشتر انديشه كنيد
و براي رفع آن موانع
مبناي فلسفي خود را بازبررسي نماييد

در نگاهي ديگر
اگر اين تعريف از «علم» را ناقص يافتيد
ناروا و نادرست
وقتي دانستيد كه هرگز و هرگز و هرگز
محال است
و امكان ندارد
كه بشر بتواند به علمي كه «كما هي» باشد دست يابد
كه بگويد:
آن‌چه درك كردم، دقيقاً همان است كه در واقع است
يعني مطابقت كامل درك و مُدرَك
اگر سامانه ادراكي بشر را
و شيوه‌اي كه در درك اشياء پيرامون دارد
اشياء مرتبط با خويش
مبتني بر «سنجش» پنداشتيد
آن‌گاه تعريف علم براي شما تغيير خواهد كرد
اين‌بار شما به دنبال «يقين نظري»‌ صرف نمي‌گرديد
و براي هر تحليلي
خود را نيازمند تجربه و استقراء و حسّ مي‌يابيد

البته اين تغيير مبنا
نبايد با آمپريسم و پراگماتيسم و اين قبيل مكاتب غربي اشتباه گرفته شود
شايد همه آن‌ها در يك نكته سلبي با هم شريك باشند
اين‌كه همه‌شان
به اين ناتواني عقل پي برده‌اند
اين‌كه هيچ «درون‌سيستمي» نمي‌تواند محيط به سيستم باشد
و آن‌كه تنها در يك سوي رابطه است
نمي‌تواند از هر دو سوي آن گزارش نمايد
همه آن‌ها شايد فهميده باشند
كه عقل تنها يك سر طناب ادراك را در دست گرفته
و سوي ديگر
در اختيار آن شيء روبه‌روست
و چنين عقلي
تنها مدرك آثاري‌ست كه از طناب حاصل شده
و با تحليل آن آثار
سعي در كسب درك از شيء مقابل دارد
اين نكته سلبي را
اين نقص ناشي از «درون‌سيستمي‌بودن‌عقل» را
البته كه بيشتر نظريات معاصر در آن مشتركند
اگر نگوييم همه
ولي دعوا سر ايجاب آن است
تفاوت در جايي‌ست كه مكتب مي‌سازند
نظريه جديد مي‌دهند و راه مي‌نمايانند
مبنايي براي فلسفه پيشنهاد مي‌كنند

با اين حساب
من اگر به واقعيات پيرامون خود اذعان دارم
ديگر به سراغ آن قطعيت غيرقابل اعتماد و غيرقابل اثبات اصالت وجودي نمي‌روم
اصالت ماهيت هم كه پنبه‌اش را اصالت وجود زده است
من به سراغ «عقل عملي» مي‌روم
و تحليلي از استقراء
كه ما را به يقين مي‌رساند
به علم
به دانستن
ولي اين‌بار دانستن و علم و حتي يقين
طوري بازتعريف مي‌شود
كه «نظري محض» نيست
بلكه به سبك نظريه استقراء شهيد دانشمند
استاد مسلّم عقل و نقل
آشناي به انديشه‌هاي معاصر
سيدمحمدباقر صدر كاظميني
بر اساس حساب احتمالات
و قاعده «عدم تماثل»
منتج به يقين است
يقيني كه براي ما علم مي‌سازد
و من بر اساس اين يقين
مي‌توانم به تمام آن‌چه شما فرموديد اذعان نمايم

شبهه مغز در خمره با مبناي حكمت صدرايي هم قابل رد است
كما اين‌كه بنده
در تمام ايميل‌هاي قبلي
با همين نظريه ملاصدرا آن را رد كردم
اما كنه آن شبهه را كه بكاويم
همان‌جايي كه شما در اين ايميل اخير
روي آن دست گذاشته‌ايد
اين را
بنده گمان مي‌كنم
به زعم و پندار حقير
نمي‌شود صدرايي حل كرد
اين‌جا بايد تعريف علم را مورد بازنگري قرار داد
و دانست
كه آن‌چه ما مي‌دانيم
نه به آن روشي حاصل شده است كه صدرالمتألهين فرموده است
تمام دانايي ما
از راه ديگري به دست آمده
كه استاد اساتيد ما
سيدمنيرالدين حسيني الهاشمي شيرازي (ره)
آن را با نظريه «عقل سنجشي» تحليل نموده است

ما علم پيدا مي‌كنيم
و به آن عمل مي‌كنيم
و به آن هم اعتماد مي‌نماييم
ولي اين علم
هرگز و هرگز و هرگز
نمي‌تواند به معناي «صددرصد» باشد
چيزي‌كه تا كنون درباره علم مي‌انگاشتيم

داستان جبر هم بحث مستقلي‌ست
كه قبلاً بدان پرداختم
مي‌توانيد به مبحث جبر و اختيار مراجعه بفرماييد
اگر اشكالي بود
در خدمت هستم

[ادامه دارد...]


مطلب بعدي: نسبت عقل و دين ۳۸ مطلب قبلي: نسبت عقل و دين ۳۶

نظرات

وبلاگ علمي و الكترونيك: سلام دوست خوبم - وبلاگ خوبي داريسه‌شنبه ۲۳ تير ۱۳۹۴ - ۵:۳۸ عصر
پاسخ: تشكر!
بازگشتنسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ شايد سخن حق سال نشر18نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس سال برچسب‌ها35نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس برچسب بيشترين نظر34نوشته‌هاي وبلاگ با بيشترين تعداد نظر مجموعه‌نوشته‌ها27پست‌هاي دنباله‌دار وبلاگ
صفحه اصليبازگشت به صفحه نخست سايت نوشته‌ها986طرح‌ها، برنامه‌ها و نوشته‌ها مكان‌ها75براي چه جاهايي نوشتم زمان‌ها30همه سال‌هايي كه نوشتم جستجودستيابي به نوشته‌ها از طريق جستجو وبلاگ1366با استفاده از سامانه پارسي‌بلاگ نماها2چند فيلم كوتاه از فعاليت‌ها آواها10تعدادي فايل صوتي براي شنيدن سايت‌ها23معرفي سايت‌هاي طراحي شده نرم‌افزارها36سورس نرم‌افزارهاي خودم معرفي6معرفي طراح سايت و آثار و سوابق كاري او فونت‌هاي فارسي60تعدادي قلم فارسي كه معمولاً در نوشته‌هايم استفاده شده است بايگاني وبلاگ1354نسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ خاندان موشّحبا استفاده از سامانه شجره‌ساز خاندان حضرت زادبا استفاده از سامانه شجره‌ساز فروشگاهدسترسی به غرفه محصولات فرهنگی
با اسكن باركد صفحه را باز كنيد
تماس پيامك ايميل ذخيره
®Movashah ©2018 - I.R.IRAN