سعي دارم از هر فرصتي استفاده كنم
براي طرح پيام تربيتي
البته به اين هم فكر ميكنم كه كليشهاي نشود
امروز سر نهار
به فراخور فصل بهار
سالاد گوجه و خيار و پياز درست كرده بودم
براي هر كدام در كاسهاي جدا
كنار كوكوسيبزميني
يعني همان غذاي سهشنبهها
ناگهان سيدهمريم پيازي را با قاشقش جلو آورد
نشانم داد و گفت:
«اين پياز قرمز شده»
فرصت را غنيمت شمردم
در دلم گفتم الآن وقتش است
يك پيام اخلاقي لازم آمده
و گفتم:
«ميبيني دخترم
رفاقت چطور رنگ هر چيزي را تغيير ميدهد
اين پياز با گوجهفرنگي دوست شده
داخل سالاد
رنگ او را گرفته
آدمها هم همينطورند
بايد مراقب دوستانشان باشند!»
چيزي نگفت
به خوردن ادامه داد
هيچكدام چيزي نگفتند
بعد از چند دقيقه
اين دوباره مريم بود كه قاشقش را جلو آورد
اينبار يك پياز كاملاً سفيد را نشانم داد:
«اين پياز هيچ دوستي نداشته!»
سؤالي نپرسيد تا پاسخ بخواهد
جملهاش خبريه بود
من هم هيچ نگفتم
اصلاً چه ميتوانستم بگويم؟!
حدس زدم مثالم شايد ايراد فنّي داشته! :)