با توجه به فرمايشات شما كه قبلا هم فرموده بوديد اينها براي فردي كه به
خداوند ايمان دارد صادق است اما شخصي كه از عقل و خطاهاي آن سخن مي راند
و ايمان به خدا ندارد نمي توان چنين مطالبي عنوان كرد.
بنده به دنبال براهيني بودم كه بتوان اعتبار عقل را براي شخصي كه عقل را
زير سوال مي برد و ايمان به خدا ندارد اقامه كرد كه با اين تناسب راهي
باقي نمي ماند.
براي فردي كه به خدا ايمان ندارد هم راهي هست
اما نه آن راهي كه معمولاً تصوّر ميشود
براي «كافر» راهي نيست
راهي كه بتوان او را بازگرداند
زيرا كافر سعي در پنهان كردن دارد
ميداند و عمل نميكند
ميفهمد و انكار مينمايد
اين را خوب دقت بفرماييد
كاملاً
«هيچ برهاني نميتواند اختيار را نفي نمايد»
اين لازمه دوره امتحان است
خداوند به انسان اختيار داده است
برهاني وجود ندارد
و نه استدلالي
كه بتواند اختيار بشر را از بين ببرد
همانطور كه نظر خداوند هم بر همين بود
وقتي كه فرمود اگر ميخواست همه را به جبر مسلمان ميكرد
اما غرض خلقت دنيا با اين مطلب منافات دارد
پس بيدين را فقط ميشود متوجه كرد
بفهمد مسير را
اما اختيار او هميشه پابرجاست
زيرا «لا إكراه فيالدين»
اگر اين مطلب را توجه داشته باشيم
اكنون به سراغ برهاني نميرويم كه آثار جبري داشته باشد
پي براهين اختياري ميگرديم
برهاني عقلي كه با اختيار همراه باشد،
از سنخ چند استدلال نظري صرف نيست
براهين عمليست
عرض شد كه خداوند به واسطه ربوبيت خود
بندگان را اينطور هدايت مينمايد
شرايطي را پديد ميآورد
تا در آن شرايط عمل نمايند
تصميم بگيرند و تعيين مسير كنند
شما يك فرد بيدين را
در مقابل تصميمي قرار بده
جايي كه مجبور باشد الف يا ب را انتخاب كند
و در حدّ ظرفيت او
در حدّ فهمي كه از خوب و بد دارد
به آزمون بكش
اگر منافع خود را زير پا گذاشت و طرف خوب را گرفت...
به قول يكي از فلاسفه
اگر بين خوبي و خوشي در آن موضوع خاصّ امتحاني
طرف خوب را برگزيد
نه طرف خوش را
او يك گام به پيش آمده
او يك گام خداشناس شده
او يك مرحله از آزمون عقلاني را با موفقيت پشت سر گذاشته است
و به ظرفيت عقلاني جديدي دستيافته
حتي اگر هنوز خداباور نشده باشد
موحّد نباشد
خداوند به او قدرتي عطا ميكند
به عقل او
كه اكنون گزينههاي جديد هدايت را بتواند بسنجد
هرگز با يك ناآشناي اسلام
در همان اولين ملاقات نبايد از همه فروع و اصول سخن گفت
لازم هم نيست همه مسائل فلسفي را طرح كرد
اصلاً مگر با استدلال فلسفي كسي مسلمان ميشود؟
و به خدا ايمان ميآورد؟
سؤال اينجاست
آيا استدلال نظري رفتار فرد را تغيير ميدهد؟
يا استدلال عملي؟
استدلال عملي همان است كه عرض شد
ربوبيّت
هدايت
قرار دادن فرد در انتخابهايي كه طرفين را بفهمد
عدل و ظلم را در گزينهها درك كند
در ظرفيت و قدرت او نيز باشد كه بتواند اختيار صحيح داشته باشد
اكنون اگر خودپرست نبود
راه هدايت براي او باز ميشود
اما اگر خودپرستي وجودش را گرفته
كر و كور گشته
مهر بر قلب او زده ميشود
فردي كه سالهاي سال ظلم و ستم كرده
با اينكه التفات به اين معنا هم داشته
چنين انساني از روي اختيار نفي خدا ميكند
مگر ميشود با برهان نظم و عليّت و حتي صديقين او را به راه آورد؟!
در برابر آنانكه خارج از دين هستند
اگر به دنبال استدلالي برونديني هستيم
راه آن دعوت به انصاف است
نه دعوت به همه فروع دين
همان راهي را بايد رفت كه انبياء عظام الهي
به هدايت خاصّه پروردگار رفتند
بايد انسانها را دعوت به يك پله بالاتر از آنچيزي كرد كه هستند
يك گام فراتر
از ظرفيتي كه هماكنون دارند
بايد آنها را در مسير اعمال و رفتارها و مناسكي قرار داد
كه عقلشان رشد يابد
عقل مانند چشم است
مانند گوش
همه قواي انسان همين رويه را دارند
رشد دارند
قوت و ضعف دارند
انساني كه يك عمر سراسر گناه و ظلم پشت سر خود دارد
عقل وي در درك خداوند
و وجودات ماورايي ضعيف شده است
مانند فردي كه از فرط تنبلي
بازوان قدرتمندي ندارد
يك سطل آب را هم نميكشد
چطور ميشود از او خواست در مسابقات مردان آهنين شركت جويد؟!
آنان كه ميپندارند با استدلال عقلي
مثلاً ميشود با راسل و نيچه و هيوم و امثال وي سخن گفت
اين نكته را فراموش كردهاند
كه خداوند بر قلب معاندان و بهعمدانكاركنندگان مهر زده است
كسي كه در كودكي گردن جوجه گنجشكي را ميشكند
و موري را بيدليل زير پا له ميكند
فردي كه كشتار غزه و ستمگري صهيونيستها وي را نميرنجاند
قلبش از سنگ شده است
يعني بخشي از قواي عقلي خود را از دست داده است
عقل است كه عدل و ظلم را تشخيص ميدهد
چنين انساني توانايي درك و پذيرش خدا را دارد؟!
آنانكه تصور ميكنند با اين فلاسفه غربي ميشود سخن از دين گفت
و با استدلالات عقلي
و براهين محض
آنان را به پذيرش اصول توحيدي واداشت
اين افراد عقل را «مطلق» فرض كردهاند
خيال كردهاند عقل يك قوه نامتناهي و لايتغيّر است
عقل مسلمان و كافر مساوي هم
قدرت برابر دارد
عقل را از سنخ ساير قواي انساني فرض نكردهاند
كه تغيير ميكند
ضعيف و قوي ميشود
نقصان و كمال پيدا ميكند
كه اگر اينطور ميانديشيدند
هرگز آنطور قضاوت نمينمودند!
انساني كه يكبار به خاطر دزدي رفيقش سكوت كرد
و عليه وي شهادت نداد
به همان اندازه
قواي عقلاني خود را از دست داده
در تشخيص صحيح و غلط
و بالعكس
هر انساني كه به تشخيص عدل و ظلم عمل كرد
و حتي با برادرش به خاطر دزدي مقابله نمود
يك گام، ارتقاء عقلاني يافته:
«من عمل بما علم علّمه الله ما لم يعلم»
در نظر استاد حسيني (ره)
تفكر يكي از رفتارهاي بشر است
و مانند ساير رفتارهاي وي
تابع اختيار!
[ادامه دارد...]