رژه نيروهاي نظامي را در تلويزيون ميبيند
سالروز آغاز دفاع مقدس است
ميفهمد جنگ چيست
اسلحهها را ميبيند
و نظم را
ميخواهد برود به بازياش برسد
به رسم امانت
قول از پدرش ميگيرد:
«بابا اگه جنگ شروع شد صدام كن برم جبهه»
تا گفتم: «چشم»
خيالش راحت شد
دويد و رفت تا بازياش را ادامه دهد!
شش سال دارد
خدا كند در بيست و شش سالگي هم
چنين بيانديشد!