به نام خدا

در پارسي‌بلاگروز قدس

جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۹۲ - ۱۲:۵۱ عصر

لباس خوب تن‌شان كردم
بهترين‌ها
موهاي‌شان را شانه زدم
تميز و مرتب و آماده

اما پيشاني‌بندها...
خيلي قديمي
همان‌هايي كه وقتي بچه بودم خودم
پدر و برادرم از جبهه آوردند
تمام اين سال‌ها نگهشان داشته
بسيار خاطره‌دار
شايد عجيب به نظر مردم آمده كه روي يكي از آن‌ها نوشته:
«لبيك يا خميني»
خدا رحمت كناد آن مرد بزرگ را، بزرگ‌مرد تاريخ
كه همه چيزمان را از او داريم

ما كه تكليف‌مان را ادا كرديم
عكس يادگاري‌مان را هم گرفتيم

خدا إن‌شاءالله آزادسازي قدس را جلو بياندازد
با الهامِ وحدت به مبارزين مسلمان؛ شيعه و سنّي، آمين!


مطلب بعدي: اصل پنجاه و نهم مطلب قبلي: مركز اطلاعات شيعه

نظرات

ف الف: زندگيتون شيرينه ... ايشالا شيريني زندگيتون محفوظ من همه ي آنچه در مورد بچه ها مي نويسيد را با لبخند مي خونم و اما در رابطه با كش چادر، از جوابي كه داديد متوجه شدم كه چرا چادر مريم خانمتون اينطوري ايستاده و علت همان هست كه كش را كنار شقيقه دوختيد اگر آروم بازش كنيد و جايي كه لاله ي گوش تمام ميشه با رعايت همون فاصله از لبه ي تركي پارچه بدوزيدش، بهتر رو سر مي ايسته
و الباقي آنچه تعريف كرديد هم همه در تعريف عشق آمده... عاشق كه باشي همه كار انجام مي دهي، چه فرقي مي كند اين معشوق كيست؟ فرزند يا مادر يا همسر ... وقتي عشق و صميميت و قدرشناسي باشد همه چيز آسان مي شود شاديتون مستدام
يكشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۲ - ۳:۱۳ عصر
پاسخ: تشكر. مطلب جديدي بود. ياد گرفتم. إن‌شاءالله اصلاح خواهد شد. خداوند به شما نيز حيات با عزّت و عاقبت خير عنايت فرمايد.
ف الف: سلام اين كامنت را خصوصي مي فرستم، اگر خواستيد عمومي كنيد از نظر من اشكالي نداره، خصوصي مي فرستم چون نمي دونم تمايل شما بر چيه، خصوصي يا عمومي ... نمي دونم خياطي هاي خورده ريزي كه تو زندگي پيش مياد را چه كسي براتون انجام ميده مثلاً دوختن كش چادر دختركوچولوتون اگر خودتون زحمتش را كشيديد، مي خواستم بگم يه تغيير كوچيك بهش بديد كه قشنگ تر رو سر بايسته و اون اينكه: چادر را كه روي سر انداختيد، درست در انتهاي گوش را علامت بزنيد كه كش دوخته بشه، و موقع دوختن كش روي علامتي كه زديد حدود دو الي سه سانت عقب تر از لبه ي چادر كش را بدوزيد در اين حالت رو سر قشنگ تر مي ايسته و لبه ي چادر از صورت فاصله نمي گيره. ضمن اينكه موقع استفاده ميشه چادر را جلوتر قرار داد طوري كه گوش هم اذيت نشه براي اينكه كش چادر و كوكي كه بهش زده شده به مرور چادر را پاره نكنه، مي تونيد دو تا دكمه ي خيلي كوچيك و مشكي رنگ هم تهيه كنيد و چادر را بين كش و دكمه قرار بديد و بعد كوك بزنيد. اگر چه دكمه ي مشكي رنگ ديده ميشه ولي چادر ديگه پاره نميشه :) ضمن اينكه نقد نبود، يك پيشنهاد خواهرانه بود. مدت يك سالي كه وبتون رو مي خونم، مطلبي كه جاي نقد داشته باشه نديدم و يكي از دلايل خاموش بودنم هم همين بود. چون اصولا كامنت هاي تاييدي نمي گذارم. جايي كه حرف داشته باشم، حرفم و نظرم را ميگم، سئوال باشه سئوالم را مي پرسم و نقد داشته باشه متناسب با دركم نقد ... جسارت خواهرتون رو به بزرگواري خودتون ببخشيد يكشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۲ - ۲:۲۷ عصر
پاسخ: اتفاقاً همين چادري كه در تصوير هست را خودم كش زدم. كوك هم نزدم اصلاً، يه سره گذاشتم زير چرخ و دوختم. از كنار شقيقه اندازه گرفتم و حدود يك‌سانت داخل، دور از لبه تركي چادر. يه چرخ خياطي كاچيران خريده‌ام. اصلاً زندگي بدون چرخ خياطي كه چرخش نمي‌چرخد. اعتماد به نفس بالايي در خياطي دارم. همين يك ماه پيش چند متر پارچه خريدم و سه شلوار داخل منزل براي خودم دوختم. آن‌چه كه هماره در بر دارم. مداد را برداشتم يك روزي، چند گل روي چند پارچه كشيدم، بي‌هيچ الگو و نمونه‌اي. كارگاه انداختم و با كاچيران گلدوزي كردم. همين پارچه‌اي كه الآن روي چرخ است، يكي از گلدوزي‌هاي خودم را دارد. در اين مدت زندگي خواستم برتري‌هاي مردانه‌ام را بر تمامي اختصاصات زنانه ثابت كنم. نه اين‌كه حال كسي را بگيرم، كه دل خود آرام نمايم. همين امروز، همچين موهاي دخترم را بافتم كه نگو. كاري كه مادرش نمي‌توانست. دشوارترين عمليات نگهداري فرزند شايد دفعيات او باشد، آنقدر در اين مقوله دست و پا زده و شلوار حال به هم‌زن و ... خلاصه باطل كردم افسانه‌اي را كه مي‌گفت: فقط مادر مي‌تواند!!! فراموش نكنيد سيدمرتضي دو ماهه بود كه اموراتش به من واگذار شد! راستي، يه قصه جالب، همين سه ماه پيش، منزل يكي از دوستان ميهمان بودم، بچه‌ها سرگرم بازي با بچه صاحبخانه، آنقدر مشغول كه دفع يادشان رفت! كوچيكه شلوار خيس كرد، تا آمدم جمع و جورش كنم، وسطي دفعيات سنگينش! زن صاحبخانه جيغي زد كه تن من به لرزه درآمد! اما من، با آرامش، حتي تنبيهش نكردم. به حياط بردم، تطهير كردم. شلوار قرضي از ميزبان گرفتم و خانه آوردم‌شان. محل نجس را هم دوستم آب ريخت و تميز كردم. الحمدلله كف خانه‌شان كفپوش بود، نه فرش و موكت. آمديم خانه و هر جا تعريف كردم كلّي خنديديم.
ف الف: آمينيكشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۲ - ۱:۵۹ عصر
پاسخ: معمولاً روزي هفت هشت بار چاي مي‌خورم. هر بار دو يا سه ليوان مي‌ريزم و با سيني مي‌آورم كنار دست خودم. بچه‌ها هم هميشه اختلاف دارند و منازعه، چه كسي سيني را به آشپزخانه باز گرداند. چون تشكر محكمي مي‌كنم، از برنده، سر دريافت چنين افتخاري رقابت دارند. مدتي است معضل مذكور را با قرعه حل كرده‌ام، پِچ مي‌اندازيم يعني، مريم مي‌گويد: هر كي مث بابا بي‍.............‍اره! و همگي دست‌هاي راست را جلو مي‍آوريم؛ رو يا پشت. چند وقتي‌ست كوچيكه هم به بازي آمده، سيدمرتضي، اما هميشه كف دست را مي‌آورد. براي اينكه دلش نشكند، گاهي كف مي‌آورم، تا او سيني را ببرد. درست مثل همين الآن كه مشغول مطالعه كامنت شما بودم. سيني با سه ليوان را سيدمرتضي برد آشپزخانه، چون من بهش تقلب رساندم. چون مي‌دانم هر كدام دستش را چطور مي‌آورد. بچه‌ها الگوريتم‌هاي رفتاري ساده‌اي دارند. هر بار يك ترتيب خاص در بازي دارند كه كاملاً قابل پيش‌بيني‌ست. نمي‌دانم خدا چند بار به من تقلب رسانده است. اما وقتي به گذشته مي‌نگرم، موفقيت‌ها و نجات از شكست‌ها... خدا چقدر زياد تقلب مي‌رساند، اصلاً يك‌جور كه هيچ‌كس هم نفهمد، حتي خود آدم. كمكش شرمنده نمي‌كند بنده را. فداي مرام و معرفتش.
؟: سلام
خسته نباشيد
ببخشيد در رابطه با مشكلي كه دوستتان فرموده بودن (سحر) مشكلي پيدا كرده ايم لطفا اگر كسي را مي شناسيد در اين مورد معرفي كنيد
جزاكم الله خيرا
دوشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۲ - ۱۲:۵۸ عصر
پاسخ: متأسفانه در اين زمينه كمكي از دست بنده ساخته نيست. آن دوست عزيز هم كسي را نمي‌شناسد. چند واسطه در كار بوده كه اطلاع از طريق آنان نيز ميسّر نيست. توكّل علي الله فإنه خير حافظاً.
مجتبي: يه خبر تازه
حرم كه مشرف بشيد ؛ ديگه خبري از اون 4 تا ستون سر بفلك كشيده موشك وار در صحن عتيق نيستيد
همونايي كه واسه سايبون يه روزي تصميم گرفتن بزنن
ميليون ها بلكم صدها ميليون خرجش كردن
حالا از جا كندنش و نمي دونم كجا چالش كردن
به اين مديريت بهينه منابع!
اللهم الرحم ناشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۲ - ۲:۱۴ صبح
پاسخ: تازه نيست اخوي خبرش. يه سال پيش تو يكي از روزنامه‌هاي شهرمون خونده بودم؛ مديريت جديد همون اول گفت كه مي‌خواهيم جاشو عوض كنيم چون محل فعليش مناسب نيست. البته فراموش كرد بگه مكان جديدش كجاست. وقتي تصميمات قائم به فرد باشد گريزي نيست كه با تغيير فرد هم عوض شود! آن‌چنان عادت كرديم به اين رويه جاري كه خلاف آن تعجب‌مان برمي‌انگيزد؛ همين سال گذشته بود كه مركز مديريت حوزه نرم‌افزار 80 ميليوني «ناد» را رها كرد تا «نجاح» را بنويسد از نو آن نيز به تازگي باتغيير دوباره مديريت به مشكل خورده است. هر روز ما مشحون چنين اخبار ناگوار و رنج‌آوري است كه حقيقتاً قلب انسان را آتش مي‌زند. خدايا از ما بگذر و به اين اسراف‌ها در عذاب‌مان تعجيل مفرما.
لينكدين:
با سلام
مطلب شما در لينكدين كار شد.جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۹۲ - ۵:۲۱ عصر
پاسخ: تشكر از بزرگواري شما. با سلام و درود بر شما فعالان عزيز عرصه سايبري. پايداري‌تان از خدا مي‌طلبم و آرزوي موفقيت از براي‌تان دارم.
بازگشتنسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ شايد سخن حق سال نشر19نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس سال برچسب‌ها35نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس برچسب بيشترين نظر34نوشته‌هاي وبلاگ با بيشترين تعداد نظر مجموعه‌نوشته‌ها27پست‌هاي دنباله‌دار وبلاگ
صفحه اصليبازگشت به صفحه نخست سايت نوشته‌ها986طرح‌ها، برنامه‌ها و نوشته‌ها مكان‌ها75براي چه جاهايي نوشتم زمان‌ها30همه سال‌هايي كه نوشتم جستجودستيابي به نوشته‌ها از طريق جستجو وبلاگ1387با استفاده از سامانه پارسي‌بلاگ نماها2چند فيلم كوتاه از فعاليت‌ها آواها10تعدادي فايل صوتي براي شنيدن سايت‌ها23معرفي سايت‌هاي طراحي شده نرم‌افزارها36سورس نرم‌افزارهاي خودم معرفي6معرفي طراح سايت و آثار و سوابق كاري او فونت‌هاي فارسي60تعدادي قلم فارسي كه معمولاً در نوشته‌هايم استفاده شده است بايگاني وبلاگ1375نسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ خاندان موشّحبا استفاده از سامانه شجره‌ساز خاندان حضرت زادبا استفاده از سامانه شجره‌ساز فروشگاهدسترسی به غرفه محصولات فرهنگی
با اسكن باركد صفحه را باز كنيد
تماس پيامك ايميل ذخيره
®Movashah ©2018 - I.R.IRAN