دشوار مينوشتم
خيلي قبلترها
ميگفت رضا: «به سبك تاريخ بيهقي مينويسي»!
سخت و معماگون
دليلش متنهايي شايد بود كه ميخواندم
خوانده بودم و به آنها تعلّق خاطر حس ميكردم
نوشتن تابع فرهنگي است كه پيرامون شخص را فراگرفته
ادبياتي كه با آن سر و كار دارد
و من با ادبياتي كهن انگار بيشتر سر و كار داشتم
جملاتم بسيار پيچيده و طولاني
گاهي يك پاراگراف تنها يك جمله!
مانند زير:
«از زماني كه بنيانگذار و زعيم بزرگوار انقلاب اسلامي ايران، امام خميني(ره)، ديوارهاي سكوت را شكسته و در عرصهي سياست به روشنگري و تفهيم مباني متين و استوار اسلام حقيقي ـ و به تعبير زيبا و دقيق ايشان، اسلام ناب محمّدي صلّي الله عليه وآله وسلّم ـ پرداختند و پيرامون حكومت و جامعهداري فقاهتي ـ فقهي كه هميشه ايشان، آن را با قيد توضيحي جواهري، قرين ميساختند ـ با لطافت و ظرافتي خاص و با شيوهاي بديع و محققانه، نظريهپردازي نمودند؛ اين پديدهي كهن و اصيل اسلامي كه اكنون با بياني نو و روشن، مطابق با نيازهاي آخرالزمان ـ يا همان عصر مدرنيته و پستمدرنيته ـ به جهان اسلام، خصوصاً تشيع عرضه شده بوده، در بوتهي نقد و نظر انديشمندان، متفكران و نظريهپردازان ـ از هر دو قبيلهي غربزدهگان و ناقدان غرب ـ قرار گرفت.
از آن هنگام تا به امروز كتابها و مقالات بسياري به رشتهي تحرير درآمده و سخندانان و انديشمندان در قالبهاي گوناگون انديشهي سياسي اسلام را مورد نقد و بررسي قرار دادهاند.
اوج نگرشها و چالشها را ميتوان پس از دوم خرداد دانست، زماني كه بستري فراخناك جهت بروز ديدگاههاي مختلف پديدار شد و واژههايي چون جامعهي مدني، آزادي، احزاب و... با تفسيرها و تعريفهاي جديد پاي به عرصهي فرهنگ سياسي نهاد.»
اين را او از من خواست
طلبه حقاني بودم و سال چهارم حوزه
حجرهام روبهروي درب ورودي اصلي
طبقه دوم
از پلهها كه بالا ميرفتي
دست چپ، اولين در
مدتي همحجرهاي بوديم
چند درخت بزرگ و قد كشيده تمام حياط را پوشانده بود
(افسرده شدم چند وقت پيش كه ديدم مدير جديد مدرسه همه را قطع كرده، اعتراضش كردم!)
گفت يك «سخن ناشر» ميخواهد
براي كتابي كه تازه ويراستارياش را به پايان رسانده
و من نوشتم
همين متني را كه خوانديد
همهاش سه جمله به نظرم
در سه پاراگراف!
خيلي شاكي شد كه: «مگر چند قرن پيش است؟!»
ولي با اينحال نميدانم چرا منتشرش كرد
شايد اقتضاي زمان بود و شرايط كاري او
و اين كتاب همچنان منتشر ميشود
و البته متن كامل آن را نيز تبيان در كتابخانه خود دارد
سالهاست سعي ميكنم بهروزتر بنويسم
متفاوت از گذشته و با ادبيات عصر خود
چرا كه هدف از نوشتن را اينگونه يافتهام:
أوقع فيالنفس بودن
براي كسي كه ميخواند
گمان ميكنم هنوز هم البته دشوارنويسي معنا دارد
معماگون بودن نوشته هم
اما جايي كه غرض مطالبه كند
جايي كه «انديشهورزي» مخاطب مورد نظر باشد
كه به يك «فتأمل» ذهنش به هزار معنا و مفهوم كشيده شود
به تفكر وادار شده و بيشتر بيانديشد!
اما اگر هدف «خيالانگيزي» خواننده شد
سجع و كلام آهنگين لازم است
و كلماتي كه قافيهي هم باشند
و استعارههايي كه تخيّلبرانگيز محسوب گردند
در «علمينويسي» اما كاملاً بايد سبك و سياقي ديگر داشت
بايد «قابل فهم» و بدون ايهام
ساده و خوانا و فهميدني نگاشت
حتي در رسانه هم
گاهي مناسبات كه رعايت نميشود
كارهاي ناراحتكنندهاي ميبينم
اينكه بسياري از فيلمهاي مستند ايراني
حيوانات و ساختمانها و معماريها و حتي دانش را كه به تصوير ميكشند
جملهپردازي مينمايند و تشبيهگري
استعارهها و شعروارهها
حتي نامهنگاري
يك درخواست اداري را به جاي يك خط
در پس ده دوازده خط تعارف و تشريفات
ما متناسبنويسي را بايد فرا بگيريم
چگونهنويسي كاملاً تابع «هدف» است
حتي در نوشتن نامهها و نريشنها، گزارشها و طرحها به گمانم.