از مدتها پيش
هر فيلم و كارتوني كه بچههايم نگاه ميكردند
اگر در كنارشان بودم
لابهلايش حرف ميزدم
سؤال ميكردم و به گفتگو وادارشان ميكردم
مثلاً تام و جري حتي
پرسش من: به نظر تو گربه كار زشتي كرد يا موش؟
جواب كودك اول: گربه كارش زشته كه همش موشه رو اذيت ميكنه
من: نظر تو چيه؟
كودك دوم: موشه اول دزدي كرد، كارش زشت بود
من: تو چيه نظرت؟
كودك سوم: موش كارش بد بود، ولي گربه هم كار بدي كرد
و هلمّ جرّا...
سر هر فيلم و كارتوني همين تلاش
خيلي زود جواب داد
مدتي است ديگر نيازي به پرسش ندارند
خودشان نقد ميكنند
كارتونها و فيلمها را
و چقدر مسخره هم!
آري
امروز كه صحبتهاي پسر چهارسالهام با برادر سهسالهاش را ميشنيدم
در حالي كه فيلم مرد عنكبوتي را از شبكه پنج ميديدند
خندهام گرفت
نه از تحليلها و نظرات كودكانه و بيارزش او
از بيارزشي انديشههاي خودم
اگر اين كودك با چهار سال عمر خود
تا اين حد حرفهايش براي من مضحك است
انديشهها و افكار من
نوشتهها و باورهاي من
اعتقادات و نقدها و ارزيابيهاي من
همه آنچه كه براي خودم ارزشمند است...
خيلي جدّي تحليلهاي خود را بيان ميكرد سيداحمد
اگر حرفهايي كه براي او يقيني است
اينقدر براي من ضعيف و دور از واقعيت
انديشه من چقدر ضعيف است!؟
خداوند چقدر...
اينهمه انديشه ما
از منظر آنان كه واقعيت را ميشناسند
تمام تفلسفهاي بشري
چقدر كودكانه است
چقدر مضحك و احمقانه
براي آنان كه حقيقت را ديدهاند
هر يقيني در هر پلهاي از معرفت
براي پله بالاتر، به نظرم، مضحك و احمقانه است!
جايي براي كبر و خودبزرگبيني باقي ماند؟!
نظرات
خودم: ممنونم سيد عزيز.
جمعه ۲ فروردين ۱۳۹۲ - ۲:۵۷ عصر
پاسخ: خواهش ميشود دكتر! :)
خودم: همين نكته كه فرمودين باعث شده اعتماد به نفس خيلي از من گرفته شه، به شدت نسبيگرا شدم و احتمالانديش.
در مورد هر چيزي نميتونم قاطع حرف بزنم يا نظر بدم، خيلي بودند نظرهاي قاطع و تحليلهاي جامعي كه ارائه دادم و بعدا خودم ديدم كه اشتباه و مضحك بودند.
پ.ن: سيد يه سوال دارم! اگه وقت دارين ممنون ميشم كتاب معرفي كنيد يا در صورتي كه وقت دارين جواب بدين. «چرا از عدم به تصادف چيزي نميتونه به وجود بياد؟»
چهارشنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۱ - ۹:۵۷ صبح
پاسخ: اين مشكل رو كه اشاره فرموديد بنده هم داشته و دارم. به نظرم بايد به جاي «اعتماد به نفس» برويم سراغ «اعتماد به خدا». انسانها شايد از اين منظر سه گونه باشند؛ آنهايي كه نفس خود را قدرتمند ميبينند، اعتماد به نفس كاذبي پيدا ميكنند كه شايد دنياي خودشان را آباد نمايند، ولي آخرت را بر باد ميدهند معمولاً. گروهي كه نفس خود را ميشناسند و به ضعف و ناتواني آن آگاه ميشوند، بخشي از آنان با اين ضعف باقي عمر را سپري ميسازند و از حركت باز ميمانند، و گروهي (گروه سوم) خدا را پيدا ميكنند و بر او توكل مينمايند و به قدرت خداوند بر هر مشكلي غلبه مينمايند. اگر هم دنيايشان آباد نشود، آخرت آبادي به دست خواهند آورد و با توجه به كوتاهي دنيا و جاودانگي آخرت، حتي اگر همه چيز را در اين دنيا به دست نياورند، برنده واقعي خواهند بود. اول و آخر تمام موفقيتها در اتكال به قدرت لايزال الهي است. همان قدرتي كه موسي با تمام ضعف خود نسبت به فرعون، به آن توكل كرد و با برادرش در دربار عظيم او حاضر شد و او را عتاب كرد. امروز بشر در برابر اهرام ثلاثه مصر سر تعظيم فرود آورده، چگونه موسي به تنهايي سربلند كرد و خم نشد؟! به خدا خيلي اعتماد داشت اخوي! :) بحث عدم امكان توليد چيزي از عدم تقريباً در تمام كتابهاي فلسفي يافت ميشود. اگر ترجمه آقاي شيرواني از بدايةالحكمة يا نهايةالحكمة علامه طباطبايي ره را هم بيابيد، ويژگيهاي عدم را فرمودهاند. از عدم محض هيچ وجودي پديد نميآيد. اما بحث «تصادف» ربطي به عدم ندارد. تصادف يعني علتها به گونهاي نظم يابند كه مخلوقي منظم ايجاد شود. تصادف به معناي خلق از عدم نيست، بلكه «نظم بدون ناظم» است. اتفاقاً شهيد صدر ره اين را اعتراف مينمايد كه «برهان نظم» مخدوش است و ايراد دارد. در كتاب «منطق استقراء» كه به نظر ميرسد به فارسي هم بايد ترجمه شده باشد، ايشان برهان نظم فعلي را كه من و شما در دبيرستان در بينش اسلامي خواندهايم را زير سؤال برده و از طريق نظريه احتمالات آن را بازسازي مينمايد. تصادف شبههاي است كه برهان نظم سعي در پاسخ دادن به آن دارد. آن را در كتابهاي فلسفي نجوييد، دنبال كتابهاي كلامي و اعتقادي، مانند آموزش عقايد آقاي مصباح بگرديد. ياعلي