«ميداني بيچارگي اين نامادري چيست؟»
با نگاهي متحيّر پرسيدم: چيست؟
پيامكهاي رد و بدل شده پس از رأي «عدم الزام به حضانت» را نشانم داد
و گفت:
«عطش قدرت اجتماعي، آنچه به عنوان هويت اجتماعي به دنبال آن است»
- بر چه اساسي چنين ميگويي؟
در پاسخ به پرسش من
به تشريح پيامكها پرداخت
«چند بار درخواست كرد كه براي ملاقات بچهها بيايد به خانه ما
و من قم نبودم»
10/5/1391 18:46
سلام چرا دادگاه نيومدي؟فك نميكنم اينقد بد شده باشي كه نذاري بچهارو هفته يكبار كه حقم هست ببينم!من مادر بچه هام،چراآسد[...]؟:-( [نام زوج حذف شد]
13/5/1391 9:26
سلام. كجاييد؟قم هستيد يا تهران؟ميخوام بچه هارو ببينم!خيلي دلتنگشونم!
29/5/1391 10:48
براي من وشماتموم شده كه ديگه زندگي برنميگرده!من به اين زندگي عادت كردم وشمام به زندگي خودت!ولي خواهش ميكنم درموردبچهااذيتم نكن!روز عيده!كجاييدبچهارو ببينم!
- و تو چه كردي؟
«پرسشنامهاي را آماده كردم
يك جور روانسنجي
خواستم ببيندم در چه بحراني به سر ميبرد
و چقدر ديدن فرزندان و بودن با آنان برايش مهم است»
مطلقه كه ميتوانست هر لحظه بيايد و فرزندان را بگيرد و ببرد
حالا چند پيامك ارسال كرده كه فرزندان را در خانه زوج ملاقات نمايد!
زوج پرسشي را طرح كرد
- جواب داد؟
«مدام از جواب دادن به سؤال اصلي طفره ميرفت
آنقدر پرسش را تكرار كردم تا ناگزير شد به پاسخ،
و پلشتي درون خود را بيرون ريخت»
29/5/1391 16:19
- خيلي دوست داريد برگرديد و با من و فرزندان زندگي كنيد؟
29/5/1391 18:30
من براي حفظ زندگي به وظيفه عمل كردم،حاضرم بازم ادامه دهم!
29/5/1391 18:54
- چقدر حاضر هستيد براي بازگشت خود هزينه كنيد؟ هزينه مالي، جاني و آبرويي؟
29/5/1391 21:43
من مادر بچه ها هستم ودوستشان دارم و ميتونم يه همسرمعمولي براي شما باشم.همانجوري كه تو اون چهارسال بودم!نه كمتر،نه بيشتر!
- نه كمتر و نه بيشتر؟
«ميبيني كه چه اصرار دارد شائبه پشيماني و غلطكردن در لسانش ظاهر نشود
چه محكم و استوار بر طريق نارواي خود پابرجاست»
- تو چه كردي؟
«دوباره بر سؤال خود پاي فشردم»
30/5/1391 12:45
- شما فرزندان را رها كرديد، اكنون براي بودن با آنان كه طبيعتا بهشان علاقه داريد، چه چيزهايي را حاضريد فدا كنيد؟ تا چه اندازه ميتوانيد از خود بگذريد؟
30/5/1391 14:38
من حضانت بچهاروگرفتم اماشماازهزينهاشون كم كردي!ديدنشونم نميامدي وخانواده ات به جاي اينكه بامن صحبت كنن ورفاقت دوساله روحفظ كنن،يكراس رفتن دادگاه!حالام نميذاريدبچهاروببينم! خب وضعيت اينجوريه كه ميبيني!
- نفقه را نميدادي؟
«هر ماه منظم و دقيق
مطابق آنچه دادگاه اعلام كرده بود»
- قضيه دادگاه چيست؟ شكايتي كرديد؟
«نه هيچ شكايتي
فقط مادرم فرداي روزي كه بچهها را دم در انداخت و رفت
سري به دادگاه زد
و اعلام كرد كه اين خانم بچهها را انداخته و رفته
يك صورتجلسه هم براي محكمكاري»
ميگفت براي اينكه فردا دوباره نيرنگ نكنند
«مدركي باشد كه نرود شكايت و به دروغ بگويد: فرزندان را از من دزديدهاند»
با آنهمه دروغ كه از زوجه ديده
حق داشته محكمكاري كند
- دادگاه چه كرد؟
«منشي دادگاه زنگ زده به مطلقه
گفته بچههاي شما اينجا هستند، شما انداختهايد و رفتهايد
اگر نميخواهيدشان، بياييد اينجا و اين برگه را امضاء كنيد و رسماً تحويل دهيد»
- زوجه چه گفته؟
«قبول كرده كه تا نيمساعت ديگر آنجا خواهم بود»
بنده خدا مادر زوج
يكساعت با بچهها در دادگاه نشسته و بيانصاف نيامده
«دوباره تلفن كرده منشي دادگاه»
- زن چه گفت؟
«گفت نميآيم»
همان بار اول اعلام ميكرد بهتر بود، تا فرزندان خودش اذيت نشوند
و اين اوج نامادري است
- به نظرت چرا نظرش عوض شد؟
«روشن است، حتماً با پدرش مشورت كرده است!»
و زوج بر پرسش خود اصرار ميورزد
تا زوجه مطقه را محك بزند
30/5/1391 14:49
- به هر حال، شما فرزندان را دم در انداختيد و رفتيد، به عبارتي سر راه گذاشتيد. هزينه هم دقيقا مبتني بر نفقه تعييني دادگاه پرداخت شد. اكنون براي بودن با آنان از چه چيزهايي ميتوانيد بگذريد؟ علاقه شما به فرزندان تا چه حد است؟ از چه چيزهايي عزيزتر هستند كه ميتوانيد آنها را فداي زندگي با فرزندان كنيد؟
پيامكها بسيار
و زوجه اصرار به طفره رفتن
و زوج پافشاري بر روانسنجي
انساني كه خودشيفته باشد همه چيز را فداي خود ميكند، حتي فرزندان را...