شبهه «ضرورت در سلطنت» را همبحثي من اينگونه پاسخ داد:
«شما داري دوباره سلطنت را با وجوب قاطي ميكني
سلطنت خودش چيزي غير از وجوب است
اما در توانايي بر ايجاد، شباهت به وجوب دارد»
من حرف او را پذيرفتم
كه بگوييم سلطنت و وجوب يك اثر مشابه دارند
اينكه ايجاد ميكنند
فقط اولي با ضرورت اين كار را انجام ميدهد
و دومي با عدم ضرورت!
حرف را پذيرفتم
ولي نتوانستم هضم كنم
و فكر ميكنم دليل آن مربوط به همان اشكال اول باشد
برنتافتن دو پايگاهي شدن اين مسلك
اينكه ايجاد يكبار مبتني بر ضرورت باشد
و بار ديگر مبتني بر عدم ضرورت
ذهن من سعي ميكند اين دو را متحد نمايد
آثار يكي را بر ديگري تطبيق كند
لذا فوراً ميگويد: پس سلطنت هم ضرورت ميدهد!
زيرا ذهن من عادت كرده است اثر واحد را از مؤثر واحد ببيند
من به قاعده الواحد عادت كردهام.
اگر تخلّف نكردن موجود از موجِب به معناي ضرورت است
خب،
تخلّف نكردن آن از سلطنتدار هم مثل همان است
يعني همان حسّي را به وجدان من ميدهد كه اولي داد!
ديگر نميخواهم اين بحث را كِش بدهم
خيلي مفصّل شد
قصد اطاله و اطناب نداشتم
خلاصه چه شد؟!
من نگران جامعه خود بودم
رفتار جوانان به نظرم ميآمد كه تابع محيط است
زيرا آگاهيهايشان را تابع فرهنگ ميدانستم
و رفتارهايشان را تابع آگاهيهايشان
مسير پرفراز و نشيبي را در اين سالها پيمودم
و بارها از جبر به اختيار و از اختيار به جبر كشيده شدم
حتي مدّتي كه در معرض انديشههاي عرفاني قرار گرفتم
حسّي عميق از جبر در باور خود يافتم
و زماني كه در يك انديشه نادرست فرقهمانند غوطه ميخوردم
و رفتارهاي خود را به گمان خود
بايد با رفتار رهبر گروه تطبيق ميدادم و موبهمو عمل ميكردم.
اين جبر سالها بود و بود
تا به اين جمعبنديها و رهيافتها رسيد
ميتوان چون سيدصدر اختيار را به «سلطنت» معنا كرد
و يا چون سيدمنير به «فاعليت»*
اما در هر دو مبنا
چيزي كه مسلّم است؛ بايد از عليّت دست برداشت
حداقل در پارهاي كه اختيار در آن جريان دارد!
[فعلاً اين بحث تمام، ديگر ادامه ندهم :-]
* فاعليت عنوان مبنايي فلسفي است
كه نظام اختيارات و نظام ارادهها را در قالب نظامي از فاعلها ترسيم ميكند!
نظرات
حميد: با سلام، مبحث جبر و اختيار را از اين ديدگاه كه از صفات خدا نيز جباريت او است آنچنانكه در دعاي جوشن كبير آمده است كه اللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ، يا سَتَّارُ، يا غَفَّارُ ، يا قَهَّارُ، يا جَبَّارُ ، يا صَبَّارُ، يا بارُّ، يا مُخْتارُ، يا فَتَّاحُ، يا نَفَّاحُ، يا مُرْتاحُ. و انسان نيز مي تواند بطور پتانسيل به خليفة اللهي برسد و امروزه روز بجايي رسيده است كه سوار بر هواپيمايي مي تواند با فشار دكمه اي سلاحهاي مخوف خود كارا كرده و شهري را از بين ببرد و او خود اين كار را نمي كند و بلكه دستور فشار دادن دكمه را در وقتي كه تعيين مي كند مي دهد. اينجا بنظر مي رسد كه اينكه چنين جبري همراه با جباريت خدا است يا خير بسته به اين است كه آيا اين قدرتي كه مي تواند چنين دستوري را دهد همانگونهع كه ادعاي خليفة اللهي دارد واقعاً چنين است يا در رقابتي ناگزير واقع شده است كه با ديگر مدعيان خليفة اللهي وارد جنگ شده و انگيزه اش نابودي آنها است قبل از اينكه اينها او را به نابودي بكشند. و اين مقياسي است كه در قياسهاي كوچكتر و بزرگتر تكرار مي شود. و اينكه بخواهيم به اين وضعيت دچار نشويم، مستلزمش حكمت الهي و حكمت متعاليه و فلسفه و علم و جبر و مقابله و رياضي فيزيك و مدل استاندارد فيزيك و هندسه ناجابجايي و نظريه حميدي-مجيدي و بلكه خود دسترسي به خليفة اللهي امام زمان است و به كمتر از آن قانع نشدن همانطور كه خود حضرات ولايت فقيه و در دعاهاي مربوط به آنها و از جمله خدايا خدايا تا انقلاب مهدي از نهضت خميني محافظت بفرما خامنه اي رهبر به لطف خود نگه دار.... همه و همه ما را به انقلاب او بشارت مي دهند. لا اله الا الله. اللهم صل علي محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
سهشنبه ۲ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۲:۱۳ عصر
پاسخ: متأسفانه متن شما به نظرم بسيار مشوّش و ناخوانا آمد. جملات به كار رفته داراي نهاد و گزاره صحيحي نيستند و همگي ظاهراً ناقص ميباشند. بنابراين نتوانستم متوجه فرمايش شما بشوم. ما ايراني هستيم و به زبان فارسي سخن ميگوييم. زبان فارسي قواعد و گرامر روشن و مشخصي دارد. اگر از اين قواعد در نگارش پيروي نكنيم نميتوانيم با ديگران ارتباط برقرار نماييم. متن فوق مملوّ از واژگانيست كه به دليل قرار نگرفتن در ساختاري قاعدهمند، بيمعنا شدهاند. به اين گزاره دقت بفرماييد: «مبحث جبر و اختيار را از اين ديدگاه كه ... در وقتي كه تعيين مي كند مي دهد.» وقتي به نقطه ميرسيم، معنايش اين است كه جمله ساخته شده و به سرانجام رسيده. اما خواننده هنوز منتظر مانده و نفهميده «خبر» براي «مبحث» چيست؟! يعني جمله كاملاً ناقص بوده و تمام معترضهها آمدهاند تا در لابهلاي خود «خبر» مربوط به «مبتدا» را گم نمايند. لطفاً يكبار ديگر زحمت بكشيد و كامنت خود را به فارسي سره بنويسد. اگر فارسي نميتوانيد به عربي، نشد به انگليسي. ولي به هر زباني كه مينويسيد، بيزحمت صحيح و درست بنويسيد تا حقير بتواند از مطلب استفاده نمايد. موفق باشيد.
برادر ديني شما: سلام عليكم
كل مطالبتان را در مورد جبر اختيار خواندم . جالب بود ولي همچنان من هم مثل شما آنطور كه بايد قانع نشدم . اگرچه ايمان كامل دارم به عدالت الهي و در نتيجه رد جبر مطلق كه ناقض عدل الهي است . ولي از نظر استدلال هنوز ذهنم اما و اگر بسيار دارد . يك فايل پي دي اف يافتم گفتم لينك بدهم شما هم اگر دوست داشتيد بخوانيد و دلم ميخواهد نظر جديدي اگر پيدا كرديد بيان كنيد . با آرزوي موفقيت
http://www.khosropanah.ir/fa/files/downloads/kalam-eslami/jabr.pdf
چهارشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۲ - ۳:۲۵ صبح
پاسخ: استاد خسروپناه را ميشناسم، از همان زمان كه مسئول مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه بودند. به يكي از دوستان در ويراستاري منشورات آن مركز ياري ميرساندم. فايل مورد نظر را ميخوانم، ولي نخوانده عرض مي كنم طبق مبنايي كه از ايشان سراغ دارم، يعني همان قرائت علامه طباطبايي (ره) از حكمت متعاليه، روشن است كه ايشان نيز از طريق تعدد علل و داخل دانستن اختيار در علت تامه تلاش ميكنند مشكل جبر و اختيار را حل نمايند. فضل استاد خسروپناه بر ساير فلاسفه معاصر در تسلط به فلسفه غرب است كه اولين بار در قالب نگارش كتاب كلام جديد آن را نشان دادند. و گرنه اگر دنبال نوآوري در فلسفه حكمت متعاليه يا همان فلسفه معروف اسلامي باشيم، امثال استاد فياضي هستند كه برداشتهايي بسيار متفاوت از سايرين دارند. تشكر از لطف شما. مطالعه ميكنم و اگر مطلب تازهاي ديدم ارائه خواهم نمود. موفق باشيد