تمام آژانسهاي مسافرتي را زير و رو كرديم. 30 دلار نفري، آن هم فقط يك روز، اندكي زياد است! تورهاي سه روزه 130 دلاري هم كه اصلاً در حدّ مقدورات ما نبود! بهترين هتل در بيروت، سواحل بيروت و… گفتيم ما فقط ورود به لبنان را ميخواهيم، از شما هتل و غذا و هيچ چيزي نميخواهيم، كمتر حساب كنيد! نشد كه نشد!
من به همان تور يك روزه قانع بودم. دوستان اندكي اختلاف پيدا كردند. علّت اختلاف هم تأخير در بازگشت بود. هواپيما كه گران بود و ما ميخواستيم با قطار بازگرديم، چون حال و حوصله اتوبوس را ديگر نداشتيم! قطار هم هفتهاي يك بار فقط دوشنبهها حركت دارد. اگر يك روز به لبنان ميرفتيم، ناگزير بايد سه چهار پنج روز بيشتر در سوريه ميمانديم تا حركت قطار فرا برسد! گفتم موضوع استخاره، ترديد است. پذيرفته و استخاره كردم و پشيماني آمد و منصرف شديم. قرار شد دوشنبه صبح به سمت تهران حركت كنيم.
دوستان دو گروه شدند، يك گروه به ايستگاه قطار رفت تا بليط تهيه كند و يك گروه به هتل بازگشت تا مقدمات سفر را فراهم نمايد. عصر هم رفتيم حرم حضرت رقيه (س). پس از آن تمام خيابانهاي اطراف قلعه دمشق را قدم زدم و خيابانهاي قديمي سنگفرش شده را به ديد باستانشناسي و عبرتاندوزي نگريستم. به قلعه صلاحالدين ايوبي كه رسيدم دو ساعت داخل و خارج و دور آن را ديدم.
قلعه بزرگي بود و نكات جالبي در معماري آن به چشم ميخورد، اما ديگر نابود شده بود. فرسايش، سنگهاي بريده شده از صخرههاي عظيم و مستحكم را ساييده و سست كرده و بعضاً از جاي خود خارج كرده بود. ولي كاملاً معلوم بود كه در زمان خود زيبايي چشمگيري داشته و قطعاً رعب و وحشت عجيبي هم در دل بشر مستضعف ايجاد كرده!
داخل قلعه كنسرت موزيك برگزار شده بود. پلاكارد را خواندم. براي همايش حمايت از حقوق كودك! فرصتي بود تا داخل قلعه را ببينم. منجنيقي قديمي به همان شكل سابق از چوب ساخته شده در گوشه قلعه ديده ميشد. اتاقهاي داخلي قلعه را با نگاهي دقيق ديدم.