به نام خدا

در پارسي‌بلاگداستانِ بانكدار ۵

چهارشنبه ۷ شهريور ۱۴۰۳ - ۵:۰۰ صبح

آينده اما
وحشتي از نداشتن
نبودن چيزي كه قبلاً رفته
آينده‌اي شبيه به مَدمَكس
نخبگان ماجرا را فهميده بودند
و بانكدار
او زودتر از همه اين را مي‌دانست

دانا با مردم سخن گفت
«آينده تمام مي‌شود
آينده كه هميشه نيست
دستگاه فقط ده سال پيش مي‌رود
اين ده سال رو به پايان
اگر به ته ماجرا برسيم
ديگر تا پايان عمر غذا نداريم
از گرسنگي مي‌ميريم»
مردم اما اين مطالب را نمي‌فهميدند
«مگر چه اشكالي دارد؟
ما هم مثل بانكدار هر روز بيشتر بخوريم
تو چرا بخيلي
وقتي هست»

دانا به نزد كدخدا رفت
او امروز شهردار شده بود
روستا رونق گرفته
زندگي‌ها ظاهر زيبا يافته
ديگر شبيه ده نبود
كدخدا چه داشت بگويد؟
«چه كنيم برادر؟
من نيز مي‌دانم
من نيز متوجه آينده شدم
ما آذوقه هفت سال را تا امروز مصرف كرده‌ايم
سه سال ديگر بيشتر نمانده
راهي هم براي ما نيست
امروز اگر بانكدار را خلع كنيم
اگر بانك را تعطيل كنيم
از همين امروز چيري براي خوردن نداريم
تا هفت سال
تا هفت سال بايد گرسنه بمانيم
مگر مي‌شود؟»


[ادامه دارد...]


مطلب بعدي: داستانِ بانكدار ۶ مطلب قبلي: داستانِ بانكدار ۴

بازگشتنسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ شايد سخن حق سال نشر19نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس سال برچسب‌ها35نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس برچسب بيشترين نظر34نوشته‌هاي وبلاگ با بيشترين تعداد نظر مجموعه‌نوشته‌ها27پست‌هاي دنباله‌دار وبلاگ
صفحه اصليبازگشت به صفحه نخست سايت نوشته‌ها986طرح‌ها، برنامه‌ها و نوشته‌ها مكان‌ها75براي چه جاهايي نوشتم زمان‌ها30همه سال‌هايي كه نوشتم جستجودستيابي به نوشته‌ها از طريق جستجو وبلاگ1387با استفاده از سامانه پارسي‌بلاگ نماها2چند فيلم كوتاه از فعاليت‌ها آواها10تعدادي فايل صوتي براي شنيدن سايت‌ها23معرفي سايت‌هاي طراحي شده نرم‌افزارها36سورس نرم‌افزارهاي خودم معرفي6معرفي طراح سايت و آثار و سوابق كاري او فونت‌هاي فارسي60تعدادي قلم فارسي كه معمولاً در نوشته‌هايم استفاده شده است بايگاني وبلاگ1375نسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ خاندان موشّحبا استفاده از سامانه شجره‌ساز خاندان حضرت زادبا استفاده از سامانه شجره‌ساز فروشگاهدسترسی به غرفه محصولات فرهنگی
با اسكن باركد صفحه را باز كنيد
تماس پيامك ايميل ذخيره
®Movashah ©2018 - I.R.IRAN