تقاضا كه بالا رفت
بانكدار هم نرخ را بالا برد
«هر ناني كه بياورم يك سوم آن مال خودم است»
بعضي راضي شدند
بعضي نه
بعضي ده دوازده نان ميگرفتند
چهار پنج عدد هم به خود بانكدار
بابت سهم بانكداري
بهره، سود، كارمزد، اسكونت، ربا
جامعه طبقاتي شد
روستا به شهر تبديل شد
رفتار مردم تغيير كرد
آنها بيشتر ميخوردند
بيشتر چاق ميشدند
و همچنان رفاه بيشتري ميخواستند
اما بانكدار
او از همه بيشتر مصرف ميكرد
مردم را هم مسخره ميكرد
كساني را كه فقط به يك نان بسنده ميكردند
شكمها كه پر ميشد
ديگر جا نداشتند
ولي باز ميخواستند
«هر كه بيشتر بخورد محترمتر است»
ديگر مردم براي سير شدن نميخوردند
براي تحقير نشدن ميخوردند
هر كسي كه بيشتر نان ميخورد محترمتر بود
گراميتر
عزيزتر
با آبروتر
احترام بيشتري داشت
ميتوانست خواستگاري بهترين دخترهاي شهر برود
ميتوانست بهترين شوهرها را براي دختر خود جذب كند
مردم ديگر براي غذا تلاش نميكردند
براي تظاهر به پرخوري
براي نشان دادن به بيشتر داشتن
ميخوردند تا آبرومند باشند
از پرخوري لذت نميبردند
دلدرد هم تازه ميگرفتند
مريض هم ميشدند
اما از زياد مصرف كردن احساس غرور ميكردند
از غرورِ دارايي لذت ميبردند
از بيشتر داشتن
[ادامه دارد...]