سيداحمد حرف ميزند
درباره فرد ديگري
سيدمرتضي قطع ميكند:
«غيبت نكن»
و من:
- سيدمرتضي، غيبت چيه؟
جوابي نميدهد
- به چه حرفي ميگن غيبت؟
«نميدونم»
- وقتي به يكي ميخواهي بگويي غيبت نكن، بايد معناي غيبت را بداني خب!
«من از همه شنيدم كه غيبت نبايد كرد»
- از هيچكدومشون نپرسيدي كه غيبت چيه؟
سيدمرتضي نپرسيد
ولي سيداحمد:
«بابا غيبت به چي ميگن؟»
- مگه مسجد نميريد؟ از پيشنماز مسجد بپرسيد.
سيدمرتضي: «من امشب ميپرسم»
سيداحمد: «بابا تلفن دفتر رهبري چنده؟»
- از 118 بگير!
راه هميشه نبايد ساده باشد
آسان
راه رسيدن به پاسخ
گاهي دشواري خوب است
كه جواب را ندهي
بروند و راه رسيدن به جواب را پيدا كنند
هميشه كه در كنارشان نيستي
آيندهاي هست
سيداحمد تلفن كرد و پاسخ گرفت:
«يه چيزي درباره طرف بگي كه اگر بفهمه ناراحت بشه»
سيدمرتضي هم حضوري پرسيد
به پاسخ رسيدند
و از آن مهمتر
راه رسيدن به پاسخ را تمرين كردند!
كتب صَفْوَة اللّه (ع): «فَإِنَّمَا أَهْلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ أَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ فَاشْتَرَوْهُ، وَ أَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ فَاقْتَدَوْهُ.» (نهجالبلاغه، ن79)
امت هايى كه پيش از شما بودند تنها دو چيز مايه هلاكت و بدبختى آنها شد: نخست اينكه آنها مردم را از حقشان باز داشتند، ازاين رو ناچار شدند حق خود را (از طريق رشوه) به دست آورند و ديگر اينكه مردم را به باطل سوق دادند و آنان نيز از آن پيروى كردند. (ترجمه مكارم)