ميزها رو به ديوار
ديوار آجري
آجرهاي تراش نخورده و زمخت
بند نزده
ديواري خام
ميزهاي كوچك و تنگ
صندليها پشت به هم
هر ميز فقط يك نفر
بدون روبهرويي
آينه تنها روزنه
براي همديد
به شكل قلب
اما كوچك
پشت سرش را فقط ميبيني
چشمها به هم نميخورد
هم اين و هم آن
اما مِنو
ديجيتال
چند گزينه بيشتر نيست
قيمت نوشته
فقط فشار دكمه
و كارتخواني كه كنار آن
اول بايد پرداخت كني
ممكن است پس از آن نماني
يكي نه
دو تاييست
چه بخواهي و چه نخواهي
هر سفارش براي دو نفر آورده ميشود
اين و آن
اين ميز و آن ميز
پشت به پشت
اين براي هر دو انتخاب ميكند
آن هم براي هر دو
انتخابِ تكي ندارد
ديگري را مهمان خود كرده
شايد بدون اينكه بخواهد
وقتي به جدايي نزديك
وقتي اينطور به نظر ميرسد
مكاني براي وداع
و شايد بازگشت
البته كه اميدي هست
وقتي هم را نبينند
ولي در كنار هم
پشتِ هم
حضور را كه حسّ كنند
سر حرف كه باز شود
فضا وقتي فضاي پايان است
شايد آغازي نو باشد
در كافه «پايان»
نميدانم از كجا اين ايده در ذهنم شكل گرفت
شايد اگر يك روز قهوهخانه تأسيس كنم
يا چايخانه!