به نام خدا

در پارسي‌بلاگدرِ آرامبخش

دوشنبه ۴ مهر ۱۴۰۱ - ۱۱:۳۰ صبح

داد مي‌زد
عصباني مي‌شد
تقريباً هر روز
گاهي هر ساعت
لحظه به لحظه
نگران مي‌شدم
براي بچه‌ها
چون مي‌ترسيدند
بچه‌ها هميشه از داد زدن والدين وحشت مي‌كنند

معلوم بود دوباره سيداحمد وارد آشپزخانه شده
يا سيده مريم
درست هم سراغ كابينت
درهاي پايين
دستشان مي‌رسيد
باز مي‌كردند و ظرف‌ها را بر مي‌داشتند
جابه‌جا مي‌كردند
لذّت مي‌بردند

بچه‌ها از نوآوري لذت مي‌برند
خلاقيت
كارهاي جديد
محيط زندگي خود را مي‌شناسند
حق دارند
حق دارند كنجكاو باشند
وارد دنيايي شدند كه ناآشناست

روضه بود
خانه پسرعمه‌اش
«ببين! ازين درها به نجاري سفارش بده براي اوپن»
آن‌ها نجار آورده
در ساخته بودند
پسرشان نمي‌توانست دست بزند
كابينت‌ها در امان

- چرا نجار؟ خودم درست مي‌كنم!

باور نمي‌كرد
هنوز توانايي رو نشده
استعداد
ولي هزينه‌ها
ناگزير بودم صرفه‌جويي كنم

پل صفائيه
ميدان دورشهر
چند نجاري كنار پل
رفتم و چوب خريدم
شايد اولين نجاري بعد از ازدواج

اره هم
ميخ هم
چسب چوب
حتي رنگ
چفت هم خريدم
قيمت همه‌شان كمتر از پولي كه به نجار بايد مي‌پرداختم

فقط چند ساعت
زياد كار نداشت
در حياط
و نصب



مشكل حل شد
صدا پايين آمد
حداقل در آشپزخانه
ديگر نياز نبود داد بزند
زنِ سابقم
اعصاب من و فرزندان را خُرد
يكي از عوامل فرياد برطرف
همين هم يك پيشرفت است
پيشرفتي خوب

براي آرامش بايد كار كرد
تغيير داد
بعضي اتفاقات خوب است
محيط را آرام مي‌كند
مسأله را مرتفع
موضوع را منتفي
مثل نصب كردن يك در براي آشپزخانه
وقتي ورود كودكان دردسر مي‌سازد!

قال يَعسوب‌ُ الدّين(ع): «قَطَعَ الْعِلْمُ عُذْرَ الْمُتَعَلِّلِينَ» (نهج‌البلاغه، ح284)
دانش راه عذر را بر بهانه جويان بسته است (ترجمه انصاريان)


مطلب بعدي: نوارهاي رنگي مطلب قبلي: تب بَر

نظرات

....: چرا انقدر كمپست ميذاريد؟؟؟!!!چهارشنبه ۶ مهر ۱۴۰۱ - ۳:۳۵ عصر
پاسخ: آخه بچه‌ها كم شيرين‌كاري مي‌كنن! واقعاً خيلي فرق مي‌كنه. وقتي بچه‌ها بزرگ مي‌شوند ديگر به شيريني كودكي‌شان نيستند. ديگر آن‌قدر اتفاقات جالب و هيجان‌انگيز نمي‌افتد. اصلاً ديگر با تو خيلي كار ندارند كه! آن‌چه بايد فرابگيرند ياد گرفته‌اند و سر خود همه كارهايشان را انجام مي‌دهند. بله، يك گير و گرفتاري‌هايي دارند كه مربوط به اين سن است، ولي خب نوشتن مطلب درباره آن مسائل خيلي مقبول نيست. اخيراً درگير بلوغ فرزندان هستم و با اين دست مشكلات دست و پنجه نرم مي‌كنم. ولي هنوز به جمع‌بندي نرسيده‌ام كه چطور بتوانم اين چالش‌ها را بنويسم و راه‌حل‌هايي كه به كارگرفته‌ام را توصيف كنم! ممنون از توجه شما.
....: درب كابينت روهم با كشمي شد بست:)
والله
يه كم فكر، خلاقيت مياره
درضمن حتما كابينت هاروخوب نچيده بودن، بچه ميخواستن تغييردكور بدن:))))) چهارشنبه ۶ مهر ۱۴۰۱ - ۱:۳۳ صبح
پاسخ: هاهاهاها... بله، صحيح مي‌فرماييد. حتي يه چيزايي بود آن روزها مد شده بود، در پلاستيك‌فروشي‌ها مي‌فروختند مخصوص بستن در كابينت. ولي ايشان اصرار به ساخت در چوبي داشت، شايد به واسطه اين‌كه در منزل اقوامش ديده! در اين 13 سال خيلي وقت‌ها پيش مي‌آيد اين جمله را بر زبان مي‌رانم: «خدايا تو را به واسطه اين رهايي كه عطا نمودي سپاس مي‌گذارم». د:
بازگشتنسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ شايد سخن حق سال نشر19نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس سال برچسب‌ها35نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس برچسب بيشترين نظر34نوشته‌هاي وبلاگ با بيشترين تعداد نظر مجموعه‌نوشته‌ها27پست‌هاي دنباله‌دار وبلاگ
صفحه اصليبازگشت به صفحه نخست سايت نوشته‌ها986طرح‌ها، برنامه‌ها و نوشته‌ها مكان‌ها75براي چه جاهايي نوشتم زمان‌ها30همه سال‌هايي كه نوشتم جستجودستيابي به نوشته‌ها از طريق جستجو وبلاگ1387با استفاده از سامانه پارسي‌بلاگ نماها2چند فيلم كوتاه از فعاليت‌ها آواها10تعدادي فايل صوتي براي شنيدن سايت‌ها23معرفي سايت‌هاي طراحي شده نرم‌افزارها36سورس نرم‌افزارهاي خودم معرفي6معرفي طراح سايت و آثار و سوابق كاري او فونت‌هاي فارسي60تعدادي قلم فارسي كه معمولاً در نوشته‌هايم استفاده شده است بايگاني وبلاگ1375نسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ خاندان موشّحبا استفاده از سامانه شجره‌ساز خاندان حضرت زادبا استفاده از سامانه شجره‌ساز فروشگاهدسترسی به غرفه محصولات فرهنگی
با اسكن باركد صفحه را باز كنيد
تماس پيامك ايميل ذخيره
®Movashah ©2018 - I.R.IRAN