«بابا»
- بله
«ميشه برام پيرهن سفيد بدوزي، مثل مال خودت؟»
- مگه پيرهن نداري؟
«براي داخل خونه»
- خب براي خونه هم كه پيرهن داري
«نميخوام رنگي باشه، سفيد باشه»
- چرا سفيد؟
«چون ميخوام بزرگ شدم طلبه بشم!»
قبلاً تفاوت ميكرد
خيلي متفاوت
همين چند ماه پيش
اصرار داشت «وكيل» شود
قطعي و بدون ترديد
مسير آن را هم پرسيده
راهنمايي هم كرده
ميدانست چه رشتهاي برود
قبلتر هم
تابستان
محكم و مصرّ
فقط آتشنشان
حتي رفتيم ايستگاه آتشنشاني سر فلكه ارتش
با يكنفرشان صحبت كرديم
مسير استخدام را
تغيير سريع است
زمانِ تغيير است اصلاً
دوره نوجواني
تصميماتي سخت
- پسرم نگران نباش! باز هم تغيير خواهد كرد.
شب دراز است و قلندر بيدار
عمر به همين سپري
«نه! تصميم من قطعيست!»
انسان هست و همين تصميمات
انسانيّت به همين
كار اصليمان
«اختيار» داريم ديگر
خدا به ما بخشيده
كارمان همين
تصميم بگيريم
پاداش و عقاب هم
بهشت و جهنم
وقتي بين خوبي و بدي
وقتي حتي بين دو خوبي
يا دو بدي
خوبي بيشتر
يا بدي كمتر
«تصميمگيري» هرگز ما را رها نميكند!
قال امام النّاصِحُ (ع): «مَا أَنْقَضَ النَّوْمَ، لِعَزَائِمِ الْيَوْمِ.» (نهجالبلاغه، ح440)
چه شكننده است خواب براى تصميم هايى كه (انسان) در روز مى گيرد. (ترجمه مكارم)