هميشه ميبندم
بدون آن رانندگي نميكنم
و كنار هيچ رانندهاي نمينشينم
مسخرهام ميكردند
وقتي زن داشتم
خانوادهشان اهل بستن نبودند
ميگذاشتند به حساب توكل كمم
پاسخم اين بود
هميشه:
- اونيكه اين وسيله رو ساخته، ميدونسته چقدر خطرناكه، كمربندم براش نصب كرده!
سيداحمد فشار آورد
گير داده بود كه ميخواهد برايم قبا بخرد
با پولهاي اندكي كه پسانداز كرده
چرا؟!
زيرا سالها از عوارض كمربند رنج ميبُرد
سيداحمد نه
قبايم را ميگويم
مسير كمربند فرسوده
پس از هفت هشت سال
اگر چه محكم دوخته بودم
- باشه! بريم بخريم.
«من پولشو ميدما»
رفتيم
سر گذرخان
داخل مغازهها
قيمتها بالا
گشتيم تا ارزانترين را يافتيم
240 هزار تومان
چقدر هم گران!
حالا وقت پيچاندن بود:
- سيداحمد! بذار من كارت بكشم
بعدش پولشو از تو ميگيرم!
چون خيلي مصرّ بود
ميگفت الا و بلا بايد خودش خريداري كند
بيرون كه آمديم:
- چرا اصرار داري تو پولشو بدي؟
«ميخوام يه يادگاري از من باشه»
- خب، قبول، تو پولتو براي خودت نگه دار
ولي
من اين رو به عنوان يه هديه از طرف تو قبول ميكنم
چون خودم كه نميخواستم بخرم
همون قباي قبلي كافي بود
اين ميشه لطف تو كه باعث شدي قبام نو بشه!
قبول كرد
حس كردم خوشحال هم شد
بالاخره چه كسيست كه دوست نداشته باشد اموالش حفظ شود!
حالا يك قباي جديد دارم
تازه
نو
به لطف و محبت سيداحمد! :)
قال امام المتّقين (ع): «قُرِنَتِ الْهَيْبَةُ بِالْخَيْبَةِ، وَ الْحَيَاءُ بِالْحِرْمَانِ» (نهجالبلاغه، ح21)
ترس قرين يأس، و كم رويى همراه با محروميت است. (ترجمه انصاريان)