توجهم جلب شده بود
خيلي سال پيش كه ديدم
شايد بيست سال پيش مثلاً
بيشتر هم در بين يهود
آنهايي كه بيشتر به هويت نژادي خود اهميت ميدهند
خانواده هويت ميدهد
خاندان اصالت
انساني كه وابستگي نداشته باشد
احساس همبستگي نكند
گويا آواره
به هر سمت و جهتي
زود الينه ميشود
از خود بيگانه يعني
خود را ميبازد
وقتي با تفكرهاي غرب و شرق روبهرو
سالها پيش قصد داشتم
نوشتن يك ابزار ايراني
نرمافزاري براي توليد شجرهنامه خانوادگي
فرصت اما نشد
اولويت اول نبود
چندي پيش يافتم
شايد بشود گفت نخستين
خيلي عالي هم
shajaresaz.ir
زحمت زيادي كشيده شده
دست به كار شدم و تمام خاندان خود را ثبت كردم
درختوارهاي ساختم
از پدر پدربزرگم كه ميشناختم
با تمام شاخ و برگها
اطلاعاتي كه پدرم در اختيارم گذاشت خيلي
به عنوان آخرين فرزند در قيد حيات از سيداسحاق
سيداسحاق كه نام او را در شناسنامه «اسحق» نوشتهاند، نخستين فرديست كه شهرت «مُوَشَّح» را براي خود و همسر دومش برگزيد؛ «ام البنين موشّح». پسرش از خود او نقل ميكند كه پدر با قيام ميرزا كوچكخان جنگلي همراه بوده و پس از سقوط حكومت ميرزا پنهان شده و سلاح خود را به دريا افكنده. هنگامي كه گرفتن سجلّ در عصر رضاخان اجباري ميشود، موقع مراجعه به دفتر ثبت احوال، اديبي به او پيشنهاد ميكند به حسب قد بلند و وجناتي كه به سرداران شباهت دارد، شهرت «موشّح» را برگزيند كه به جهت زينتي كه حمايل به قامت سرداران ميداد، آنها را موشّح صدا ميكردند؛ حمايل شال پهن و پُرزينتي بود كه به قبضه شمشير متصل شده و از سر شانه ميگذشت. برادر اسحاق نام فاميلي «ساحلي» را براي خود انتخاب كرد و موشّح منحصر ماند در نسل سيداسحاق.
از طرف پدر
و از طرف مادر
نسبتهاي فاميلي آثار فقهي فراوان دارد
علاوه بر آثار عرفي
علاوه بر اثر هويّتبخشي
استحكام در اخلاق و رفتار و منش
ارث و محرميت
رضاع هم حتي
پس مهم
توصيه ميكنم استفاده كنند
آنانيكه به نسلهاي پس از خود اهميت ميدهند
به فرزندان و فرزندانِ فرزندان و هلمّ جرّا
قال لِسانُ الصّدق (ع): «ثُمَّ جَمَعَ سُبْحَانَهُ مِنْ حَزْنِ الْأَرْضِ وَ سَهْلِهَا وَ عَذْبِهَا وَ سَبَخِهَا تُرْبَةً سَنَّهَا بِالْمَاءِ حَتَّى خَلَصَتْ وَ لَاطَهَا بِالْبِلَّةِ حَتَّى لَزَبَتْ، فَجَبَلَ مِنْهَا صُورَةً ذَاتَ أَحْنَاءٍ وَ وُصُولٍ وَ أَعْضَاءٍ وَ فُصُولٍ أَجْمَدَهَا حَتَّى اسْتَمْسَكَتْ وَ أَصْلَدَهَا حَتَّى صَلْصَلَتْ لِوَقْتٍ مَعْدُودٍ وَ أَمَدٍ [أَجَلٍ] مَعْلُومٍ، ثُمَّ نَفَخَ فِيهَا مِنْ رُوحِهِ [فَتَمَثَّلَتْ] فَمَثُلَتْ إِنْسَاناً ذَا أَذْهَانٍ يجِيلُهَا وَ فِكَرٍ يتَصَرَّفُ بِهَا وَ جَوَارِحَ يخْتَدِمُهَا وَ أَدَوَاتٍ يقَلِّبُهَا وَ مَعْرِفَةٍ يفْرُقُ بِهَا بَينَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ الْأَذْوَاقِ وَ الْمَشَامِّ وَ الْأَلْوَانِ وَ الْأَجْنَاسِ مَعْجُوناً بِطِينَةِ الْأَلْوَانِ الْمُخْتَلِفَةِ وَ الْأَشْبَاهِ الْمُؤْتَلِفَةِ وَ الْأَضْدَادِ الْمُتَعَادِيةِ وَ الْأَخْلَاطِ الْمُتَبَاينَةِ مِنَ الْحَرِّ وَ الْبَرْدِ وَ الْبَلَّةِ وَ الْجُمُودِ» (نهجالبلاغه، خ1)
سپس خداوند سبحان، مقدارى خاك از قسمتهاى سخت و نرم زمين و بخشهاى شيرين و شوره زار گردآورد و آب بر آن افزود و آن را با رطوبت آميخت تا به صورت موجودى چسبناك درآمد و از آن صورتى آفريد كه داراى خميدگيها و پيوندها و اعضا و مفاصل بود. سپس آن را سفت و جامد كرد تا خود را نگهدارد و صاف و محكم و خشك ساخت و اين حال تا وقت معين و سرانجام معلومى ادامه يافت. سپس از روح خود در او دميد و به صورت انسانى درآمد داراى نيروهاى عقلانى كه او را در جهات مختلف به حركت وا مى دارد و فكرى كه به وسيله آن (در موجودات مختلف) تصرّف مى نمايد و اعضايى كه آنها را به خدمت مى گيرد و ابزارى كه براى انجام مقاصدش آنها را زير و رو مى كند و شناختى كه به وسيله آن حق را از باطل جدا مى سازد و طعمهاى مختلف و بوهاى گوناگون و رنگها و اجناس مختلف را از يكديگر باز مى شناسد، اين در حالى است كه او را معجونى از رنگ هاى مختلف و تركيبى از اشياى همسان و نيروهاى متضاد و اخلاط مختلف از حرارت و برودت و رطوبت و خشكى قرار داد. (ترجمه مكارم)
پ.ن.
اما آنهايي كه از بستگان هستند
درون خاندان
اگر اطلاعات بيشتري دارند
ميتوانند در شجرهساز عضو شوند
نام كاربري خود را ارسال كنند
دسترسي به آنها داده شود
بخش مربوط به خود را ويرايش كنند
اصلاح و تكميل!