«خواستنِ زوركي را بايد حل كرد»
پدر و مادر
در خانواده
مثل دو بادكنك هستند
در يك جعبه
هر كدام فشاري ايجاد ميكند
فضايي را اشغال
اختيارات و گستردگيهايي را
جايگاه هر كدام در بالانس و تعادلي قرار ميگيرد
جايي كه فشارها هم را خنثي كنند
كودك كه ميآيد
يك بادكنك در حال باد شدن
كوچك است
جايي در جعبه ندارد
تمام فضا را بادكنك پدر و مادر پر كرده است
خود را اندكي جمع ميكنند
به او جا ميدهند
تا بزرگ شود
اما
كودك كه بزرگ ميشود
پُرفشار
بادكنكش پرزور
ميخواهد جا باز كند
بيشتر از آنچه به او دادهاند
بايد به تعادل برسد
نقطه اپتيموم
اكسترموم
اين به دست پدر و مادر است
اينكه
نقطه تعادل را تعريف كنند
كودك طبيعتاً زورگويي ميكند
قصد دارد اراده خود را حاكم نمايد
اين عاديست
اما
وظيفه پدر و مادر
درمان اين درد است
رفع اين فشار
بايد به او ياد بدهند
قانون خانواده را:
اينجا هيچ اتفاقي با «زور» نميافتد!
«من بيشتر ميخوام»
وقتي سهم شيريني يا كيك تقسيم ميشود
«من اينو ميخوام»
وقتي از كنار ويترين يك اسباببازيفروشي عبور ميكند
اين نميشود
اين نياز به حل شدن دارد
راه هم دارد
براي هر كودك هم لازم است
در يك سني
وقتي اين فشار را اعمال كرد
بايد با اين فشار مبارزه شود
اما
نه با زور
«ببين پسرم، چون اين خواستهات را با زور گفتي، نميتونم قبول كنم، بايد دليل بياري كه چرا بايد اين كار رو انجام بدم»
از زور به منطق
اين يك انتقال است
وقتي كودك بفهمد با زور نميشود
وقتي بفهمد كه با منطق ميشود
با استدلال ميشود
حتماً راه ميآيد
مسير را پيدا ميكند
«من اين كفش رو ميخوام»
- چرا پسرم؟ مگه كفش خودت چه اشكالي داره؟
نشانم ميدهد
اينجايش پاره شده
- خب كفشت را ميدوزيم
اگر بخواهيم دوباره كفش بخريم
يك هزينهاي متحمّل ميشويم
بايد دليل قانعكنندهاي براي آن داشته باشيم
«كفش ورزشي آخه ندارم»
- خب، اين دليل خوبيست!
بله
وقتي دليل خوبي آورد
يا دليلش را با دليل رد ميكني
يا اگر نكردي
حتماً بايد تسليم شوي
پدر يا مادر بايد تسليم دليل باشند
تا فرزند هم بشود
تسليم دليل
و از زورگويي خارج
اين يكي از مهمترين آسيبهاي خانوادههاي امروزيست
زورگويي فرزندان
از خردسالي تا بزرگسالي
حتي در شُرف ازدواج و پس از آن هم!
فرزندان من سالهاست كه زور نميگويند
خواستههاي زوركيشان را در كودكي رفع كردم
با همين روشي كه عرض كردم
يكبار براي هميشه!
[ادامه دارد...]