نارنگي پوست كندهام
فصل بيماريست
هزينههاي درمان هم بالا
بخورند و به بركت الهي سرما نخورند
«بعضياشون خيلي شيرينن، بعضياشون ترشن!»
جملهاي طلايي گفت
حس نصيحت در دلم غليان كرد
بايد چيزي ميگفتم
حرفي كه در ذهنش بماند و به كارش بيايد:
- درست مثل آدما كه بعضياشون خوبن و بعضياشون بد
خوب بود
كيف كردم
چسبيد
حالا بايد ادامه ميدادم
يك استفاده مناسب از موقعيت
براي تربيت
خب، چه بگويم؟
آهان
اينكه شناخت آدمهاي خوب و بد سخت است
نميشود از ظاهر قضاوت كرد
- پسرم! ميتوني بدون چشيدن، بگي كدوماش شيرينه و كدوماش ترش؟
«آره، اين شيرينه... بهبه، چقدر شيرين بود
اين ترشه... اَهاَه، چقدر ترش بود!»
نه بابا...
يعني چي؟!
نشد كه
ضايع شد
مدام بر ميداشت و قبل از خوردن پيشبيني ميكرد
و بعد
درست همان كه پيشبيني كرده بود اتفاق ميافتاد
آخر چطور از روي ظاهر نارنگيها ميتوانست شيريني و ترشي آنها را حدس بزند؟! :(
ديگر چيزي نگفتم
حرفي نزدم
نصيحت را ادامه ندادم
نشد ديگر
بماند براي وقتي كه بشود
هميشه كه قرار نيست
گاهي كار از دست ميرود
تربيت صبوري ميخواهد
تا روزي كه دوباره فرصتي پديد آيد!
قال ابن ابيطالب (ع): «فَأَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ مَسِيرِ الْقَوْمِ إِلَى قِتَالِ الْمُسْلِمِينَ، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ هُوَ أَكْرَهُ لِمَسِيرِهِمْ مِنْكَ وَ هُوَ أَقْدَرُ عَلَى تَغْيِيرِ مَا يَكْرَهُ؛ وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ عَدَدِهِمْ، فَإِنَّا لَمْ نَكُنْ نُقَاتِلُ فِيمَا مَضَى بِالْكَثْرَةِ وَ إِنَّمَا كُنَّا نُقَاتِلُ بِالنَّصْرِ وَ الْمَعُونَةِ.» (نهجالبلاغه، خ146)
اما آنچه يادآور شدى كه آنها به سوى جنگ با مسلمانان آمده اند، (و اين دليل قوت و قدرت آنهاست و تو را نگران ساخته) خداوند بيشتر از تو حركت آنها را ناپسند مى دارد، و او بر تغيير آنچه نمى پسندد تواناتر است، و آنچه درباره تعداد زياد سربازان دشمن يادآور شدى، بدان كه ما، در گذشته در نبرد با دشمن بر اساس فزونى نفرات پيكار نمى كرديم، بلكه با يارى و كمك خداوند جنگ مى كرديم (و پيروز مى شديم). (ترجمه مكارم)