نئوماركسيستهايي مانند اينگلهارت
مكانيزمي كه آدام اسميت طراحي كرد، با تحليل نظام بانكداري اسكاتلند و كاغذهايي كه به جاي طلا و نقره به گردش افتاده بودند و اعتباري قلابي و جعلي را به جامعه تزريق ميكردند، بارها و بارها اصلاح شد و توانمندي خود را افزايش داد.
نخستين بار «مالتوس» * بود كه متوجه ايراد اين سيستم شد. تعادلي كه اسميت ادعا ميكرد، با نظريهاي كه مالتوس ارائه داد غيرقابل وصول و تحقق بود. اسميت ميگفت: هر چقدر كه سرمايه در دست اشراف انباشته شود، چون قابل مصرف نخواهد بود، به چرخه توليد وارد ميگردد و تقاضاي كار را بالا ميبرد. طبيعتاً چون عرضه، يعني تعداد كارگر، تغيير نكرده است، دستمزد افزايش يافته و از سوي ديگر، اشتغال كامل نيز ممكن ميشود. اشتغال كامل وضعيتي در اقتصاد است كه تمامي آحاد جامعه در حال كار باشند و هيچكس بيكار نباشد. اما مالتوس ميگويد: اسميت توجه نداشته كه وقتي دستمزد كارگر بالا برود، بهداشت و تغذيه در ميان كارگران كه قشر مستضعف جامعه بودند بهتر ميشود و در نتيجه مرگ و مير فرزندانشان كمتر شده و بيشتر زاد و ولد ميكنند و در زماني كوتاه عرضه كارگر در جامعه آنقدر زياد ميشود كه دوباره از تقاضا بالا زده و بيكاري را با وضعيت سابق باز ميگرداند.
طبيعتاً مالتوس دخالت در بازار آزاد را براي دولت لازم دانست، كمكي كه بتواند در تعارض مكانيزم كار با مكانيزم بازار، طرف بازار را گرفته و تعادل را حفظ كند. پيشنهاد او تشويق مردم به جلوگيري از زاد و ولد بود. اما تلاشهاي او و دنبالهروانش مثل «ريكاردو» ** كفايت نكرد و عملاً نتوانستند افزايش جمعيت كارگران را كنترل كنند. اينجا بود كه نظريه «جان استوارت ميل» كارساز شد و تلاش ناكام مالتوس را به كام نظام غرب كرد.
«ميل» با نگارش «بردگي زنان» *** به همراهي همسر *2* و دخترخواندهاش *3* توانست انقلابي عظيم در جامعه اقتصادمحور غرب راه بياندازد و آنچه امروز با عنوان جريان «فمينيسم» *4* شناخته ميشود زاده انديشه «ميل» و تلاش هر سه آنهاست. نكته اصلي و راز ماندگاري نظريه «ميل» اين بود كه: زنان به اين دليل سختي مادر شدن و زاد و ولد و نگهداري از فرزند و خانهداري را ميپذيرند كه «نميتوانند» و قادر نيستند مقاومت كنند. آنها تحت ظلم پدران و شوهران خود ناگزير هستند تا به توليد نسل ادامه دهند. پس: اگر دولت با وضع قوانين و تغيير ساختارها فرصتي پديد آورد كه زنها از اين بردگي خلاص شوند، به صورت طبيعي هيچ زني تلاش نميكند صاحب اولاد شود، مگر در رفاه فراوان باشد. طبيعتاً آنطور كه مالتوس ميخواست جمعيت كارگران كاهش يافته و آنطور كه اسميت ميگفت وضعيت اشتغال كامل حاصل خواهد شد.
اين نگرش ميل اگر چه به كاهش جمعيت كارگران حقيقتاً انجاميد، ولي نتوانست وضعيت زندگي آنها را بهبود بخشد، وعدهاي كه اسميت به كارگران ميداد. اينجا بود كه ماركس نظريه اقتصاد اشتراكي *5* خود را طرح كرد و مدعي شد دولت بايد بازار آزاد را كنترل كند و تمام منافع آن را به صورت برابر ميان مردم تقسيم نمايد. همه انسانها تحت يك نظام يكپارچه و واحد به مثابه يك شركت فعاليت كنند و از انباشتگي سرمايه جلو بگيرند. در حقيقت ماركس پي برد نظريه اسميت از اساس نادرست و ناتوان است و قادر به ايجاد تعادل در زندگي بشر نيست. زندگياي كه البته بر اقتصاد مبتنيست، يك زندگي دنياپرستانه و كافرانه. ماركس فهميد انباشتگي ثروت همواره به بردگي بخش عظيمي از جامعه منتهي ميشود كه در قاعده آن قرار دارند.
زندگي در تحت لواي نظريه ماركس دوام زيادي نداشت. مردم نميتوانستند بدون رقابت و منافع شخصي انگيزه كافي براي تلاش و حركت داشته باشند و اقتصاد دنياپرستي در اين ساختار از هم پاشيد و ناتواني آن خيلي زود معلوم شد. نگراني بيكاري و مشكلات اجتماعي آن، «كينز» *6* را به تكاپو واداشت تا نظريه جديدي در عرصه اقتصاد طرح نمايد. كينز بر خلاف اسميت، مالتوس، ريكاردو و ميل از اساس مخالف دست نامرئي بازار آزاد بود. او مدعي بود حتي اگر چنين تعادلي به صورت خودكار و بدون دخالت بخواهد محقق شود، آنقدر به طول ميانجامد كه نيمي از مردم كره زمين از بين رفتهاند. يا به تعبيري ديگر، پرولتارياي ماركس دست به كار شده و نظم اجتماعي را بر هم زده است. بنابراين وظيفه دولت است كه مستقيم دخالت كرده و بازار را متوازن كند. يعني با افزايش هزينههاي خود اشتغال را افزايش داده و از بيكاري بكاهد. او توانست رئيس جمهور آمريكا را متقاعد كند تا مديريت اقتصادياش را بر نظريه او بنيان نهد. برخلاف ساير اقتصاددانان كه ميگفتند: رفتار اقتصادي مردم براي رسيدن به منافع شخصيشان كاملاً عقلاني است، او معتقد بود بازارها غيرعقلاني عمل ميكنند و به همين جهت نميتوانند به تعادل برسند.
اقتصاد آمريكا كه بر مبناي نظريه كينز مديريت ميشد، چند بحران را تجربه كرد كه ناتواني مدل كينز را به اثبات رساند. پس از آن بارها و بارها نظريات گوناگوني سر كار آمده و زمام طراحي ساختارهاي نظام اقتصادمحور غرب را بر عهده گرفتند. يكي از آخرين نظريات مربوط به گروهي ميشود كه خود را «نئوماركسيست» مينامند. اين گروه كه «رونالد اينگلهارت» *7* يكي از معروفترين چهرههاي آنهاست معتقدند نظريه تاريخي ماركس صحيح بوده، ولي نياز به اصلاحاتي دارد تا بتواند دوباره ساختارهاي پيشين خود را بازپس بگيرد.
شگفتي مطلب در چيست؟ و اين فهرست بلندبالايي كه جمع كردم؟ «حفظ جهت»! وقتي ميبينيم با تغيير يك رئيس جمهور تمام روندهاي اجرايي كشور ما تغيير ميكند و نهادها جابهجا ميشوند، تعجب ميكنيم كه غرب چطور قرنهاي متمادي تغيير جهت نداده و با آمد و شد اينهمه آدمهاي متفاوت كه از پايه و اساس در سليقه و شخصيت با هم در تعارضاند، همچنان همان سمت و سوي دنياپرستي اقتصادمحور را تداوم بخشيده. راز اين هماهنگي تاريخي در «ساختارمحوري» است. وقتي ساختار، محور تعريف و توصيف جهت و برنامه حركت باشد، ساختار كه بر جامعه سايه بياندازد، متوقف نميشود. حركت ميكند و مردم را «وادار» به حركت در جهت خود مينمايد. ساختارمحوري بسيار قدرتمندتر از فردمحوري ميتواند جوامع بشري را كنترل كند.
------------------------------
* توماس رابرت مالتوس (به انگليسي: Thomas Robert Malthus) (14 فوريه 1766–29 دسامبر 1834) استاد دانشگاه انگليسي بود كه تأثير بسيار زيادي روي جمعيتشناسي و اقتصاد سياسي گذاشتهاست مالتوس به خاطر پايهگذاري نظريه رانت مشهور است. البته كتاب مشهوري نيز به نام اصل جمعيت نگاشته است و اولين بار به اين موضوع اشاره كردهاست كه افزايش جمعيت راهحلي براي پيشرفت نيست. وي در كمبريج به تحصيل الهيات پرداخت و پس از تكميل تحصيلات در سال 1805 استاد تاريخ و اقتصاد در كالج هال بيوري گرديد. مالتوس كتاب خود را تحت عنوان اصل جمعيت در سال 1798 و چاپ دوم و كامل آن را در سال 1803–1817 انتشار داد. مالتوس معتقد بود كه موجودات زنده با سرعت سرسامآوري تكثير پيدا ميكنند و اگر قحطي و جنگ و غيره وجود نداشته باشد جمعيت به شكل تصاعد هندسي زياد ميشود و ممكن است در هر 25 سال دو برابر گردد در حالي كه وسايل ارتزاق در بهترين شرايط با يك تصاعد رياضي بالا ميرود و لذا هر 25 سال جمعيت دو برابر ميشود و حال آنكه ازدياد خواربار و مواد غذايي بسيار ناچيز است ولي برخي عوامل چون جنگ و قحطي ميتوانند موانع طبيعي در امر ازدياد جمعيت باشند.
** ديويد ريكاردو (به انگليسي: David Ricardo) (زاده 18 آوريل 1772 در لندن - درگذشته 11 سپتامبر 1823 در لندن) اقتصاددان انگليسي است كه در كنار رابرت مالتوس، آدام اسميت و جان استوارتميل در زمره تأثيرگذارترين اقتصاددانان كلاسيك قرار دارد. ريكاردو از 1819 تا پايان عمرش نماينده مجلس عوام بريتانيا بود.
*** انقياد زنان (به انگليسي: The Subjection of Women) ، جان استوارت ميل، ترجمه علاءالدين طباطبايي، ناشر هرمس
*2* هريت تيلور ميل مشهور به هريت هاردي (زاده 8 اكتبر 1807 در لندن - درگذشته 3 نوامبر 1858 آوينيون)، فيلسوف و مدافع حقوق زنان بود. همسر دوم او جان استوارت ميل، يكي از متفكران برجسته قرن 19 بود. مجموعه نوشتههاي اصلي او را ميتوان در «آثار كامل از هريت تيلور ميل» مطالعه نمود. گفته ميشود او تا حد زيادي الهام بخش و تأثيرگذار بر نوشتههاي جان استوارت ميل بودهاست.
*3* هلن تيلور كه دختر هريت تيلور از شوهر اولش بود. بعدها و پس از مرگ مادرش هريت، كمك بسياري به نشر آراء ميل در بحث آزادي زنان كرد.
Helen Taylor (1831–1907) was an English feminist, writer and actress. She was the daughter of Harriet Taylor Mill and stepdaughter of John Stuart Mill. After the death of her mother she lived and worked with Mill, and together they promoted women"s rights. From 1876 to 1884 (when she quit due to her health) she was a member of the London School Board. In 1881, she joined the Democratic Federation.
*4* فمينيسم (به انگليسي: Feminism) گسترهاي از جنبشهاي سياسي، ايدئولوژيها و جنبشهاي اجتماعي است كه هدفي مشترك را دنبال ميكنند: تعريف، برقراري و دستيابي به سطحي از حقوق زنان كه در زمينههاي سياسي، اقتصادي، شخصي و اجتماعي، با مردان برابر باشد. اين هدف شامل تلاش براي برقراري فرصتهاي برابر براي زنان در اشتغال و برابري حقوق مادي به ازاي كار برابر با مردان ميشود. فعالينِ حقوقِ زنان (فمنيستها) باور دارند كه جنسيت در زندگي انسانها نبايد عاملي تعيينكننده براي جايگاه اجتماعي، سياسي و اقتصادي آنها باشد، زيرا باور دارند زن و مرد بايد از حقوق برابري در زمينههاي مختلف برخوردار باشند و به برابري جنسيتي معتقدند. اعتقاد به برابري حقوق زن و مرد دارند. فمينيسم بيشترين تمركزِ خود را معطوف به تهديدِ نابرابريهاي جنسيتي و پيشبردِ حقوق، علايق و مسايل زنان كردهاست. فمينيسم عمدتاً از قرن 20 ميلادي «انتشار اولين اساسنامه حقوق بشر» پديد آمد. زماني كه مردم بهطور گستردهاي اين امر را پذيرفتند كه زنان در جوامع مرد محور، سركوب ميشوند. بخشي از حقوقِ زنان دربرگيرنده اين موارد ميشود: تماميتِ بدني و خودمختاري، حقِ رأي، حقِ كار، حقِ دستمزدِ برابر بهخاطرِ كارِ برابر، حقِ مالكيت، حقِ تحصيل، حقِ شركت در ارتش، حقِ مشاركت در قراردادهاي قانوني و در نهايت؛ حقِ سرپرستي فرزندان، حقِ ازدواجِ آزادانه و آزادي مذهبي، و آزادي در برابر تمام تصميمات، حق انجام كارها بدون اجازه همسر يا پدر.
*5* جامعهخواهي، جامعهگرايي يا سوسياليسم (به فرانسوي: Socialisme، سوسياليسم)، انديشهاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي است كه براي ايجاد نظم اجتماعي مبتني بر انسجام همگاني ميكوشد، جامعهاي كه در آن تمامي قشرهاي اجتماع سهمي برابر در سود همگاني داشتهباشند. هدف سوسياليسم لغو مالكيت خصوصي بر ابزارهاي توليد و برقراري مالكيت اجتماعي بر ابزارهاي توليد است. اين «مالكيت اجتماعي» ممكن است مستقيم باشد، مانند مالكيت و اداره صنايع توسّط شوراهاي كارگري، يا غيرمستقيم باشد، از طريق مالكيت و اداره دولتي صنايع.
*6* جان مينارد كينز (به انگليسي: John Maynard Keynes)، (زاده 5 ژوئن 1883 - درگذشته 21 آوريل 1946)، يكي از اقتصاددانان برجسته قرن بيستم محسوب ميشود. كينز، در زمان جنگ جهاني اول در خزانهداري انگليس مشغول بهكار بود و پس از جنگ، رياست هيئت نمايندگي خزانهداري انگليس در كنفرانس صلح پاريس را بر عهده داشت. در سال 1919 نماينده وزير دارايي در شوراي عالي اقتصاد انگلستان شد. كينز در سال 1936 كتاب نظريه عمومي اشتغال، بهره و پول را منتشر نمود كه يكي از تأثيرگذارترين كتابهاي اقتصادي قرن بيستم محسوب ميشود. پيش از كينز، تصور عمومي اقتصاددانان بر آن بود كه نوسانهاي اقتصادي، عدم تعادلهايي هستند كه در كوتاهمدت توسط مكانيزم بازار اصلاح ميشوند و شرايط اشتغال كامل مجدداً احيا ميشود. اما كينز معتقد بود كه اين چرخههاي مخرب ممكن است در بلندمدت برگشتناپذير باشند و لذا دولت ميبايست براي رسيدن به اشتغال كامل در اقتصاد دخالت نمايد.
*7* معرفي فارسي از وي در دسترس نيست. معرفي او به زبان انگليسي چنين است:
Ronald F. Inglehart (born September 5, 1934) is a political scientist and professor emeritus at the University of Michigan. He is director of the World Values Survey, a global network of social scientists who have carried out representative national surveys of the publics of over 80 societies on all six inhabited continents, containing 90 percent of the world"s population. The first wave of surveys for this project was carried out in 1981 and the latest wave was completed in 2014. Since 2010 Inglehart has also been co-director of the Laboratory for Comparative Social Research at the National Research University - Higher School of Economics in Moscow and St Petersburg. This laboratory has carried out surveys in Russia and eight ex-Soviet countries and is training PhD-level students in quantitative cross-national research methods. In the seventies Inglehart began developing an influential theory of Generational Replacement causing intergenerational value change from materialist to post-materialist values that helped shape the Eurobarometer Surveys, the World Values Surveys and other cross-national survey projects. Building on this work, he subsequently developed a revised version of Modernization theory, Evolutionary Modernization Theory, which argues that economic development, welfare state institutions and the long peace between major powers since 1945, are reshaping human motivations in ways that have important implications concerning gender roles, sexual norms, the role of religion, economic behavior and the spread of democracy.
[ادامه دارد...]